تینا جلالی | اعتماد


ماجرا از این قرار است که مهدی افشار نیک روزنامه‌نگار حوزه اقتصادی- نفتی برای تهیه گزارشی از اتفاقات مربوط به تاسیسات نفتی و حواشی پیرامون آن به اهواز سفر می‌کند و در جریان این سفر در میدان آزادگان در گرمای زیاد با رطوبت بالا با مردمی روبه‌رو می‌شود که لب دریاچه هور مشغول ماهیگیری هستند. او ضمن گفت‌وگو با مردم این منطقه متوجه می‌شود که اهالی منطقه هورالعظیم به شهید علی هاشمی تعلق روحی بالایی دارند و اساسا عشق به این شهید است که باعث تحمل درد و مشقت‌های زندگی آنها در این جغرافیا می‌شود. حالا شهید علی هاشمی کیست؟ سرداری که در روزهای آخر جنگ ناپدید شد و همین باعث حرف‌ها و شایعات زیادی درباره این شهید بزرگوار شد. کنار هم قرار گرفتن این دو موضوع جرقه‌ای می‌شود که او به فکر ساخت مستندی درباره مشکلات مردم این منطقه نفتی بیفتد و درباره رابطه عجیب این مردم با این شهید فیلم بسازد؛ گفت‌وگوی ما را با مهدی افشارنیک، کارگردان این فیلم از نظر می‌گذرانید.

شهید علی هاشمی

فیلم شما به اسم «زیر صفر مرزی» به حوزه نفت مربوط می‌شود در این فیلم سوژه بسط پیدا می‌کند و به میان مردم هویزه و سوسنگرد می‌رود. در واقع شما به کنکاش در مناطق نفت‌خیز می‌پردازید و دوربین شما راوی مشکلات مردم این مناطق است. موافقید؟

بله. منطقه‌ای که ما فیلمبرداری فیلم را انجام دادیم غرب کارون بود. این خطه از مناطق جنگ‌خیز کشور بود. همان‌جا که خیبر و بدر رخ داد. اطراف این منطقه پر است از دکل‌ها و تاسیسات نفتی ولی مردم این منطقه در زندگی معیشت‌شان با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو هستند. آنها ساعت‌ها زیر گرمای شصت درجه برای گرفتن چند ماهی می‌مانند و این ماهی‌ها را به قیمت ناچیز در بازار سوسنگرد و هویزه می‌فروشند؛ این درحالی است که دور تا دور منطقه زندگی آنها تاسیسات نفتی و صدها چاه نفت قرار دارد و همین‌طور هم بر تعدادش افزوده می‌شود. باور کنید ظرف نیم ساعت کنار آنها در حرارت گرما ایستادم. حالم بد شد اما آنها همچنان مقاوم هستند. نکته کلیدی مهم اینکه معتقدند شهید حاج علی هاشمی مراقب زندگی آنهاست.

این نکته را در جریان گفت‌وگو با آنها متوجه شدید؟

بله. آنها معتقدند این شهید بالای سر آن منطقه ایستاده است و حواسش به همه منطقه هست. در جریان گفت‌وگوهایم متوجه شدم آنها رابطه عجیب و غریبی با این شهید دارند یعنی این شهید فقط قهرمان آنها نیست. ورای همه این تعاریف برای آنهاست. حضور این شهید را در زندگی خود حس کرده و به صورت زنده با او ارتباط دارند. همین مساله مرا درگیر کرد و باعث شد راجع به زندگی علی هاشمی تحقیق کنم، با بچه‌هایش آشنا شوم، راجع به تهمت‌هایی که به او زدند تحقیق کنم و بدانم سرنوشت او از چه قرار بوده است.

طی تحقیقاتی که داشتید به چه نکات مهم دیگری رسیدید که قابل ارایه در تصویر نباشد؟

ما اگر صد و شصت میلیارد بشکه ذخیره نفت داشته باشیم که ذخایر اثبات‌شده ایران است شصت میلیارد متعلق به مردم آن منطقه و دشت آزادگان است اما آشکارا تناقضی بین این صنعت و زندگی مردم وجود دارد و جالب است که همه می‌گویند ما مسوولیت اجتماعی خود را انجام می‌دهیم بله درست هم می‌گویند جاده‌ای افتتاح می‌کنند درمانگاه راه‌اندازی می‌کنند مدرسه را رنگ می‌کنند و به یک مسجد چهار کولر اهدا می‌کنند اما هیچ‌وقت فقر مردم آن مناطق برطرف نمی‌شود. با دو مدرسه یا یک جاده و چند کولر فقر مردم به صورت ریشه‌ای حل نمی‌شود. می‌خواهم بگویم طی سالیان گذشته نرم‌افزار فکری برای آنجا وجود نداشته است. الان مردم به این نتیجه رسیده‌اند که نفت ما را می‌برند و از این نفت چیزی به ما نمی‌رسد. این حرف‌ها هم حرف‌های مردم عادی است. اردیبهشت 96 با آقای زنگنه به عنوان روزنامه‌نگار به سوسنگرد رفته بودم. امام جمعه آنجا رسما در سخنرانی می‌گفت که تهرانی‌ها نفت ما را غارت می‌کنند. حرف امام جمعه آن شهر بود. مردم این منطقه تمکن مالی چندانی ندارند اما برای عاشورا و اربعین پول قرض می‌کنند، موکب می‌زنند و در مسیر جاده چذابه و بصره چای می‌دهند. آنها به ایرانی بودن بودن خود افتخار می‌کنند. این ما هستیم که آنها را از خودمان دور کردیم. این ما هستیم که متاسفانه با گفتمان عرب و عجم دامن می‌زنیم. به نظر من مساله دشت آزادگان یک اراده می‌خواهد که این اراده باید از تهران شکل بگیرد تا مشکلات آنها را حل کنیم. می گویند فقر و بی‌عدالتی در همه ایران است. من با این استدلال موافقم اما چون نفت در خوزستان و اهواز جریان دارد اینکه نفت را بهره‌برداری کرده و عایدی به آنها نمی‌رسد را باید حل کنیم.

زیرصفر مرزی در گفت‌وگو با مهدی افشارنیک

خیلی‌ها معتقدند باید اسباب اشتغالزایی فراهم شود.

کار ایجاد کردن یعنی چه؟ که شرکت نفت به مردم شغل بدهد؟ راه‌حل این نیست. باید از رونق کسب و کار حمایت کرد. توسعه‌گرایی دولتی دوای درد نیست.

حرف مردم در مستند شما این بود که نان نداریم بخوریم. طرح این نکات بیشتر تخیلی به نظر می‌رسد.

تخیلی!؟ من زندگی‌هایی آنجا دیدم که با 200 هزار تومان در ماه از این رو به آن رو می‌شود. حالا شما حساب کنید سطح معیشت مردم آنجا تا کجاست که با ماهی 200 هزار تومان زندگی می‌کنند. اگر یارانه آنها توسط دولت قطع شود آنها هیچی ندارند بخورند.

به برکت گستردگی فضای مجازی مشکلات جغرافیای اهواز و خوزستان و دشت آزادگان به کرات مطرح می‌شود اما این پرسش به وجود می‌آید که چرا برای این مشکلات راه‌حلی تعریف نمی‌شود؟

نظر من این است که مسوولان همت می‌کنند و برای رفع فقر از این مناطق زحمت هم می‌کشند اما بی‌حاصل باقی می‌ماند. مثال می‌زنم، پدری پول توجیبی را به فرزندان خود می‌دهد اما به دست بچه‌ها نمی‌رسد خب این درد بدی نیست؟ کلیت مشکلات خوزستان و دشت آزادگان این است که پول به دست مردم آنجا نمی‌رسد و همین باعث می‌شود فعالیت مسوولان دیده نمی‌شود. مهم‌ترین دلیل هم فقدان تبادل و گفتمان فرهنگی است. ما با آنها گفت‌وگو نداریم. این بدترین اتفاق است. هر چقدر هم خرج کنیم تا این شکاف فرهنگی درست نشود همین ‌آش و همین کاسه است.

حالا پرسشی که اینجا مطرح می‌شود راه‌حل چه می‌تواند باشد؟

باید شرکت نفت موجب کسب و کار شود. باید نیازهای نفتی‌ها که خیلی هم گسترده است از مسائل فنی گرفته تا نیازهای روزمره را در منطقه تامین کنند. این موجب رشد کسب وکار منطقه‌ای و محلی می‌شود و کارهایی نظیر تعمیرات چاه و وسایل خواربار کارکنان خود را از این منطقه تامین کند.

آیا به نظر شما شدنی است و این مهم از مردم آن منطقه دریغ می‌شود؟

مهم‌ترین نکته قبل از هر مشکل اقتصادی و اجتماعی این است که ما دچار فقدان همسانی و گفت‌وگوی فرهنگی هستیم. ما با فرهنگ آن منطقه ارتباط چندانی نداریم. نفتی‌ها ندارند. باید تلاش شود این شکاف فرهنگی توسط متولیان امر و روسای شرکت نفت از بین رود که اگر از بین نرود به ضرر امنیت ملی است. خیلی تلخ است که نفتی‌های ما در بطن جامعه عرب خوزستان و دشت آزادگان قرار ندارند و نفت و مردم با یکدیگر غریبه هستند و با نحوه زندگی آنها آشنا نیستند. آنچه در حال حاضر ضرورت دارد فقط هم بحث شرکت نفت نیست بحث همه نهادهای حکومتی است که در آنجا درگیر کار هستند. این است که ما نرم‌فزار و زبان مفاهمه با مردم منطقه را نداریم. به وجود آوردن امنیت اقتصادی بدون ایجاد فهم مشترک از رفاه از ایجاد ثروت از آینده‌ای بهتر ممکن نیست. ما یک چیزی را برای مردم صلاح می‌دانیم و مردم چیز دیگری. مثلا ما فکر می‌کنیم هور را خشک کنیم برای توسعه نفت و توسعه منطقه مناسب است اما هور از نفت برای مردم مهم‌تر است. این مشکل از عدم مفاهمه و گفت‌وگو می‌آید.

اما درباره ساختار فیلم بحثی که مطرح می‌شود اینکه فیلم از دو بخش مجزا تشکیل شده و هرکدام داستان مستقلی را روایت می‌کنند (عملیات خیبر و زندگینامه علی هاشمی - مباحث پیرامون نفت) که هر کدام آنها قابلیت پرداخت جداگانه دارد. موافقید؟

ببینید، نظر من این است که فیلم برشی کوتاه از زندگی علی هاشمی است و همه زندگی او را در برنمی‌گیرد. ما فقط فصل کوتاهی از زندگی این شهید را به مخاطب نشان می‌دهیم و همین. بنابراین فیلم بیوگرافی علی هاشمی نیست مفهومی از علی هاشمی می‌گیرد. نشان دادن علی هاشمی در دو قاب است. یکی قاب جنگ یکی هم قاب زندگی امروز مردم هورالعظیم.

یک روایت از علی هاشمی در جنگ و یک روایت از علی هاشمی که بعد از گذشت سال‌ها در زندگی امروز مردم جریان دارد.

دقیقا. هدف من این بود که در مورد آدمی صحبت کنم که ضمن اینکه فرمانده بزرگ در جنگ ایران و عراق بود فراتر از آن هم پیش می‌رود و تبدیل به اسطوره مردم می‌شود؛ تا جایی که این اسطوره در لابه‌لای زندگی مردم هم دیده می‌شود و تنها در کمد کتاب و طاقچه آنها نیست. پس ذهن آنها جریان ندارد بلکه ارتباط زنده‌ای با مردم این شهر دارد و با مردم هر روز حرف می‌زند. در واقع ناکامی و ناراحتی‌های مردم با زبان علی هاشمی بیان می‌شود. آنها می‌گویند اگر علی هاشمی بود وضع ما این نبود. این نکته شاید در وهله اول باور ساده‌ای به نظر برسد اما این باور در این منطقه جریان دارد. جوانان امروز دشت آزادگان اتفاقی که برای علی هاشمی افتاده و بی‌توجهی‌ای که الان به آنها می‌شود را به هم ربط می‌دهند. آنها معتقدند همان‌طورکه به علی هاشمی تهمت زده شد الان به ما هم همان نگاه می‌شود. نفت ما را می‌برند و هیچ عایدی برای ما ندارد. این به گفتمان اعتراضی آنها تبدیل شده است. یک شهیدی که رده‌بالای فرماندهان بوده امروز گوینده آرزوهای مردم است.

وقتی از دختر و پسر شهید در فیلم استفاده کردید چرا وجه داستان‌گویی فیلم را بیشتر نکردید؟

حقیقت اینکه این چیزی که شما می‌گویید با آن موافقم و فیلم را به لحاظ داستانی بهتر می‌کرد. اما برای حسین و زینب این موضوع عاطفی بود و نمی‌توانستند به لحاظ عاطفی از فقدان پدر جدا شوند. خیلی جاها نزدیک به مساله پدرشان می‌شدم که دچار تالمات شدید عاطفی می‌شدند و باید ملاحظه می‌کردیم. از آنجایی که در حق بچه‌ها اجحاف شده بود آنها سراسر بغض و مظلومیت برای پدرشان بودند. من می‌توانستم از از شگرد سینمایی استفاده و کار را برای مخاطب جذاب کنم اما زینب دگرگون و حالش بد می‌شد و به همین جهت در طول فیلم رهای‌شان کردم.

با این حال فیلم روایت دردناکی دارد. صحنه مادری که فرزند خود را بعد از سال‌ها و تهمت‌هایی که به او به ناحق روا شده در آغوش می‌گیرد، سوزناک تعریف می‌شود.

جالب است بدانید روزهایی که فیلم را تدوین می‌کردیم دفتر ما عزاخانه بود. باور کنید طی 150 باری که فیلم را دیدم هنوز آن صحنه برایم تکان‌دهنده است. مخاطب از فرسنگ‌ها فاصله با سوژه فیلم با آن درگیر می‌شود. پرسش من این است چرا بعد از جنگ ما با خودمان این گونه رفتار می‌کنیم؟ چرا با خودمان مهربان نیستیم؟ مشکلات به وجود آمده از پس جنگ را چرا برطرف نمی‌کنیم؟ فکر می‌کنید با سرنوشتی که برای علی هاشمی رقم خورد سلحشوری و دلاوری برای کشور ترویج یا دچار ابهام و سوال می‌شود؟ به نظر شما این مسائل سوزناک نیست؟ باید نشان دهیم به پدر شهید هاشمی فرمانده قرارگاه نصرت (چه ماموریت‌های مهمی در این قرارگاه صورت می‌گرفته) گفتند برو پی بچه‌ات را از صدام بگیر. آخر مگر می‌شود؟ خودمان به دست خودمان چرا تراژدی خلق می‌کنیم؟

زیرصفر مرزی در گفت‌وگو با مهدی افشارنیک

با درنظر گرفتن این نکته که در بعضی صحنه‌ها شما زیرکانه به تعریف و نشان دادن شرکت نفت می‌پردازید برخی منتقدان بر این باورند که کارگردان و تهیه‌کننده از شرکت نفت پول گرفتند فیلم تبلیغاتی بسازند. شما چه نظری دارید؟

فیلم اسپانسرش یک شرکت نفتی است. بدون پول که نمی‌شود فیلم ساخت. ما هم اول فیلم اعلام می‌کنیم حامی فیلم چه کسی است. اینکه برخی می‌گویند ما برای تبلیغات فیلم ساختیم از ندیدن فیلم است. انتقادی بودنش که مشخص است. فیلم ندیده‌ها فقط بر اساس یک خبر که اسپانسر فیلم یکی از شرکت‌های نفتی است فیلم را قضاوت کردند. در صورتی که هر مخاطبی با مقداری انصاف سلیم فیلم را ببیند به انتقادی بودنش اذعان می‌کند. کلی از مدیران ارشد نفت به خاطر این فیلم از من دلخور شدند و رابطه‌مان سرد شد.

چرا با محسن رضایی در این فیلم که از همرزمان علی هاشمی است صحبت نکردید؟

ما تلاش کردیم روی خوش ندیدم زیاد هم پیگیر نشدیم. ولی با نزدیکان دیگری از علی هاشمی حرف زدیم.

با عباس صمدی که از نزدیکان و رفقای آقای هاشمی است چرا بیشتر در این فیلم صحبت نشده؟ حرف‌های تکان‌دهنده‌ای ارایه می‌دهد.

بله. آقای صمدی معاون ستاد علی هاشمی در جنگ بوده. خوشحالم که کسی مثل عباس صمدی در این فیلم دست به انتقاد می‌زند. او پیغامی به مردم می‌دهد اینکه نسلی که جنگیده آنقدر شهامت و آزادگی دارد که خودش نقاد خودش است. عباس صمدی نماد این نسل است به خودش نیشتر می‌زند. جای خوشحالی است که معاون وزیر دفاع و آقای سردار دوران خودش را نقد می‌کند. به من اعتراض کردند که چرا این نقدها در فیلم مطرح می‌شود اما پاسخ من به آنها این بود راه نقد را نبندیم.

چطور علی جلیلوند را برای ساخت این فیلم مستند مجاب کردید؟

هم علی و هم وحید جلیلوند همکاری خوبی با من داشتند وحید مشاور من در طول فیلم بود. انگیزه اینکه علی تهیه فیلم را قبول کرد بخش اجتماعی کار بود.

فیلم در مشهد از اکران کنار گذاشته شد چرا؟

من ارشاد مشهد را مسوول می‌دانم. گرچه به خلاف واقع گفتند که ما کاره‌ای نبودیم. سوال من از ارشاد این است چرا به دوگانگی دامن می‌زنید؟ اداره ارشاد مشهد جلوی این کار را گرفت و بعد به ما گفتند ما نبودیم سالن سینما این کار را کرده است. این برخورد غیراخلاقی است که ارشاد مشهد با فیلم ما کرد.

فیلم‌های دیگر گروه هنر و تجربه را می‌بینید؟

بله از مخاطبان این گروه هستم اینکه هنر و تجربه از فیلمسازان مستند حمایت می‌کند و به این فیلم‌ها سالن می‌دهد به فیلمسازان امید می‌دهد که ما به دنبال سوژه‌هایی برویم که لایه‌های جامعه را نشان می‌دهد که معمولا این موضوعات در سینمای داستانی کمتر مطرح می‌شود یا در جریان غالب رسانه‌ای کشور نمی‌آید ولی نقدی به این گروه دارم که چرا در خوزستان ما سالن نمایش فیلم نداریم؟ مخاطب اصلی آنجاست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...