چهل روزگی خورشید | اعتماد


سده جشن ملوک نامدار است | زِ افریدون و از جم یادگار است(عنصری)
دهمین روز از ماه بهمن در تقویم باستانی ایرانیان جشن سده است؛ آیین سده با غروب خورشید روز دهم از ماه بهمن برپا می‌شود که شاخص‌ترین ویژگی آن روشن کردن آتشی بزرگ است؛ امروزه جامعه زرتشتیان ایران پاسداران این آیین کهن ایرانشهری هستند و آن را گرامی می‌دارند.

جشن سده

پیش از پرداختن به این مقاله در یاد داشته باشیم که باشندگان ایران در دوران باستان جامعه‌ای کشاورز بودند و هیچ کاری در باور دینی ایشان برتر از کاشت و داشت و برداشت نمی‌بود؛ این جمله از کتاب دینی قوانین ضددیو (وندیدادِ اوستا) که می‌گوید: «هر آنکس که گندم می‌کارد، راستی می‌افشاند» به ‌وضوح به ما نشان می‌دهد جایگاه والای کشاورزی را در آموزه‌های دینی پیش از اسلام ایرانیان. در این جامعه دهقانی هر چیزی که برای کشاورزی مفید بوده جنبه تقدس می‌داشته و آفریده خداوندگار خوبی، اهورامزدا و هر چیزی که برای کشت‌ و زرع مضر بوده، تجسم اراده پلشتِ اهریمنی.

برای کشاورزی آب، خاک، باد، نور و گرمای خورشید که سازنده فصل‌های گرم سال و درآمدن محصول بوده دارای مطلوبیت هستند و سرما و خشکی و فصل‌هایی از سال که خورشید ساعات کمتری در آسمان است [پاییز و زمستان] عناصر نامطلوب. اگر این بنیان فکری را در ذهن داشته باشیم بهتر متوجه آن نیایش داریوش بزرگ [شاهنشاه هخامنشی] به درگاه اهورامزدا می‌شویم که فرمود تا حک کنند: «اهورامزدا این سرزمین را از دشمن، خشکسالی و دروغ در امان دارد.» زیرا خشکسالی مصیبتی برابر با یورش دشمن اجنبی به کشور دارد و به اندازه دروغ در پیشگاه خداوندگار راستگوی کریه‌المنظر است و حتی تصویرسازی از بهشت و جهنم برای ایرانیان باورمند زرتشتی در دوران باستان بسیار پاداش و عذابش قابل‌ درک برای جامعه کشاورزی بود؛ بهترین جایگاه مینوی برای روان درگذشتگان نیکوکار «گروتمان» نامیده می‌شد سرای «نور و سرود» (1) و برای بدکاران «دوژنگه» سرای سرما و تاریکی بی‌پایان (2) .

اما در باب علت پیدایش این جشن، افسانه‌های گوناگون آمده است، یکی از این داستان‌ها به پیدایش آتش اشاره دارد. فردوسی می‌گوید: هوشنگ پادشاه پیشدادی که شیوه کشت و کار، کندن کاریز، کاشتن درخت... را به او نسبت می‌دهند، روزی در دامنه کوه ماری دید اژدهاپیکر پس سنگی برگرفت و به سوی مار انداخت تا او را بکشد، مار اژدهاپیکر خزید و از تیررس سنگ شاه گریخت؛ اما از برخورد سنگ‌ها جرقه‌ای زد و آتش نخستین‌بار پدیدار شد.

برآمد به سنگ گران سنگ خُرد | هم آن و هم این سنگ گردید خُرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ | دل‌سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز | از این طبع سنگ آتش آمد فراز
جهان‌دار پیش جهان‌آفرین | نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد | همین آتش آن گاه قبله نهاد
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد| سده نام آن جشن فرخنده کرد

هوشنگ شاه با دیدن شعله‌های آتش و نور زیبای آن به درگاه یزدان ستایش‌ها کرد و قدری از آن آتش گرفتند و چون شب فرارسید جشنی بزرگ از برای دست یازیدن بدین فروغ که یزدان به او هدیه داده بود، برپا کردند و آتشی سُتُرگ از آن شعله که در کوه پدید آمده بود، ساختند و آتش را قبله خود نهادند و آن شب باده خوردند و این جشن را سده نامیدند. داستان‌های دیگر در مورد علت پیدایش این جشن آمده که به ‌اختصار می‌توان گفت: کیومرث را صد فرزند شد و چون این یک‌صد فرزند به حد رشد رسیدند، جشنی برپا شد و این جشن را سده نامیدند؛ روایتی دیگر می‌گوید: چون مشی و مشیانه (آدم و حوای زرتشتی) فرزندان‌شان به یک‌صد رسید این اتفاق را جشن گرفتند و آن را سده نامیدند. گروهی بر این باورند از جشن سده تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب پیش است که مجموع آن می‌شود صد شب و روز به این سبب این امر جشن سده را پنجاه روز به نوروز برپا می‌کردند...

جشن سده بی‌شک از دورانی بسیار کهن وجود داشته و در عصر ساسانیان باشکوه خاصی برپا می‌شده، البته از این جشن در اوستا و نوشته‌های پهلوی نامی برده نشده و شاید علت این سکوت کتُب دینی زرتشتی در مورد سده آن باشد که این جشن از اعیاد ایرانیان پیش از گرویدن به دین زرتشتی باشد؛ اگر قول بیرونی را بپذیریم (3) که این جشن تنها در دوره اردشیر بابکان (۲42 - ۲24 میلادی) در زمره اعیاد مذهبی درآمده و با آیین زرتشتی درآمیخته و سپس صورت جشن ملی یافته و تا قرن‌های پس از اسلام دوام آورده، این نظر بسیار محتمل است؛ زیرا دوره اشکانی و ساسانی دوره درآمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی با دیانت زرتشتی در ایران است.

جشن سده

جشن سده دقیقا در پایان چله بزرگ (4) قرار دارد و به اعتقاد عوام با به‌سررسیدن این چله زمین باید دزدانه نفسی بکشد؛ در شب جشن سده همگان به صحرا می‌رفتند و بوته‌ها فراهم می‌کردند و با آتش‌زدن بوته‌ها شادی و پایکوبی می‌نمودند و باورمند بودند، آتش بازمانده این آیین، سرما را نابود می‌کند. گردآوری این بوته‌ها فریضه‌ای عمومی بود، بزرگان و ثروتمندان مردمانی را اجیر می‌کردند که به جای ایشان بوته گرد آورند. شاهان و بزرگان و مردمان هر یک به فراخور حال خود به تهیه هیزم و خار و خاشاک و به خصوص چوب گز می‌پرداختند و پشته‌ای از آن می‌ساختند تا در آتش بزرگ قرار دهند.

ابوالفضل بیهقی در مورد جشن سده در عصر امیرمسعود غزنوی (۱۰4۰-۱۰3۰ میلادی) چنین می‌گوید: و سده نزدیک بود، اشتران سلطانی را و همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده‌اید... و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و کوهی برآمد بزرگ... و سده فراز آمد... و آتش به هیزم زدند و پس از آن شنیدم که قریب ده فرسنگ فروغ آتش بدیده بودند و کبوتران اندود بگذاشتند و ددگانِ برف اندود و آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده‌ای بود که دیگر چنان ندیدم و آن به خرمی به پایان آمد(5).

اما اگر از ورای اسطوره‌ها که پیرامون جشن سده را گرفته بگذریم، جشن سده نه ارتباطی به عدد صد دارد و نه به پیدایش آتش به دست هوشنگ پیشدادی!

سده از واژه اوستایی (SADA) که اسم است گرفته شده و معنی آن یعنی ظهور، آشکارایی، پیدایش. جشن سده در واقع جشن چهل روزگی خورشید است (6)، یعنی چهل روز از شب یلدا (شب تولد خورشید) گذشته است؛ پس این روز را جشن می‌گرفتند و آتش به ‌پا کردن نوعی جادوی گرم‌ کردن جهان به شمار می‌آمده.

مهرپرستی و خورشید در باور دینی ایرانیان
خورشید در اسطوره‌های ایران باستان جایگاه والا و مقام شکوهمندی دارد، در روزگار پیش از ظهور زرتشت خورشید به شکل ایزدی نیرومندی با نام مهر یا میترا مورد پرستش بوده و در روزگار پسازرتشت به عنوان آفریده خداوند (اهورامزدا) مورد تکریم و احترام بود؛ مهر تا پیش از ظهور زرتشت مقام خدایی داشت و پس از آن نیز حضور قوی داشته؛ اما از رتبه خدایی به جایگاه یاور اهورامزدا تنزل مقام کرد؛ بی‌شک خورشید و اهمیت آن و پرستش این عنصر حیات‌بخش و شباهت‌ها و ویژگی‌های آن با ایزد مهر که ایزد روشنایی و فروغ به شمار می‌آید، سبب شد که خورشید به ‌تدریج با ایزد مهر یکسان شمرده شود و سوگند خوردن به خورشید مترادف با سوگند خوردن با مهر و سوگند با پروردگار مطلق شناخته شود. (7) در اسطوره‌های دینی زرتشتی، این خورشید است که همه ‌چیز را می‌داند و همه‌ چیز را می‌بیند (8) و پیمان‌ها را گواهی می‌کند (9).آن چیز که در میان ایرانیان باستان به خورشید درجه بالای تقدس می‌داد صرفا خورشید بودنش نبود؛ بلکه انوار خورشید بود و مهر ایزد نور است، بهترین تفسیر از ارتباط خورشید و میترا می‌تواند این باشد که میترا خود خورشید نیست، بلکه نور و روشنایی است که تاریکی را زایل می‌کند و زندگی و شادمانی را به زمین هدیه می‌کند و با گرما و انوارش طبیعت را بارور می‌سازد، دیوهایی که در تاریکی به‌سر می‌برند و سبب انتشار گناه و نافرمانی و ناپاکی و خشکی و بی‌برکتی زمین می‌شوند را دور می‌کند (10) .

در اسطوره‌های ایرانی؛ نخستین ایزدی که با میترا زورآزمایی می‌کند خورشید است و چون در این نبرد میترا بر خورشید پیروز می‌شود، ناچار خورشید با میترا پیمان همکاری می‌بندد و در ازای این پیمان از نشان دوستی برخوردار می‌شود. پس میترای پیروزمند بر اثر این توافق تاج درخشانی بر سر خورشید می‌نهد که از آن‌ پس در مسیر گردش روزانه خود همواره این تاج را بر سر حفظ می‌کند؛ پس از غلبه در نبرد با خورشید، میترا بر پا می‌ایستد و دست راست خویش را به سوی خورشید دراز می‌کند و پیمان دوستی را با فشردن دست او استوار می‌کند؛ از آن‌ پس این دو پشتیبان هم و همواره یار وفادار برای یکدیگر مانده‌اند (11). در ادبیات دینی ایرانیان جایگاه قرارگیری خورشید و میترا کاملا مشخص است، اهورامزدا در قلمروی بی‌پایان، با فاصله از خورشید که به ‌اندازه فاصله خورشید از زمین است فرمانروایی می‌کند، اهریمن در قلمروی تاریکی مطلق است و میترا در حدفاصل میان این دو قرار دارد (12).

در باور ایرانیان باستان داستان‌هایی اشاره به زاییده شدن ایزد مهر دارد که نیرویی باطنی و سحرآمیز مهر را از درون صخره‌ای به جهان خارج، بیرون افکنده است؛ میترا در این حالت کاملا عریان است و کلاه فریجی (13) به سر دارد، دستش را بلند کرده و خنجری و مشعلی به آن گرفته است، او زاییده روشنایی است و از دل سنگی ‌زاده شده است. صخره‌ای آبستن شد و میترا را زایید (14) . جدا از چگونگی زایش مهر، زمان زاییده شدن مهر نیز درخور توجه است، زیرا تولد مهر یک حادثه نجومی است که یک شب در سال رخ می‌دهد و آن شب یلداست که چندین هزاره در ایران سابقه دارد، ۳۰ آذر یا ۲۱ دسامبر کوتاه‌ترین روز و بلندترین شب را در طول سال دارد؛ اما بلافاصله پس از آغاز دی، روزها به ‌تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاه‌تر می‌شود، زین رو این شب را شب یلدا به معنی تولد خورشید شکست‌ناپذیر که همان ایزد مهر بود، نامیده‌اند (15) .

در دیانت زرتشتی نیز خورشید در شمار مطهرات و پاک‌کننده‌هاست؛ در اکثر فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید به عنوان پدیده‌ای از آفرینش کارش پاکیزه کردن و از میان ‌بردن آلودگی‌ها و نجاسات است، در فرگردهای ۵ و ۶ وندیداد این نکته به خوبی نمایان است که چگونه عمل خورشید نگرشی را نشان می‌دهد. این عمل را در بارگاه مردگان به‌ جای می‌آوردند، مرده را از کته (16) بیرون می‌بردند و در فصل مناسب به سوی دخمه حمل می‌کردند و در بلندی کوه و تپه‌ای قرار می‌دادند به‌گونه‌ای که چشم‌هایش رو به خورشید قرار می‌گرفت و این نوعی وسیله آمرزش بود، اگر مزداپرستان مردگان خود را خورشید نگرشی نمی‌کردند؛ مانند این بود که مرد پارسایی را کشته‌اند (17)‌. در کتاب پهلوی شایست و ناشایست در مورد پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدس آن احکامی موجود است که زن دشتان (18) به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد ... (19)

بنابراین جشن سده با شب یلدا [شب تولد خورشید] ارتباط پیدا می‌کند، باورمندی به تولد خورشید و جشن سده از عقاید برگرفته از آیین مهرپرستی در ایران است؛ جشن سده مانند برپایی جشن تولدی است برای خورشید. در سرزمین ایران حتی امروزه نیز برای کودکان جشن چهل‌روزگی برپا می‌دارند یا برای مردگان مراسم شب چهلم برگزار می‌کنند که بی‌شک تقدس چهل در ارتباط با آیین مهر در ایران است؛ پس بر ما و شما جشن چهل روزگی خورشید [جشن سده] شادباش.

پاورقی‌ها
1- نگاه کنید به: (آذرگشنسب، ۱۳۷۳: ۳۷)
2- نگاه کنید به: (دهخدا، لغتنامه، مدخل دوزخ)
3- نگاه کنید به: بیرونی، التفهیم. تصحیح جلال همایی، چاپخانه مجلس. ۱۳۱۸.ص۲۵۷
4- چهل روز اول فصل زمستان (اول دی تا دهم بهمن) را که سرمای شدید و سوزناکی پدیدار می‌گشت و از نظر زمانی طولانی‌تر بود را چله بزرگ نام نهادند و از دهم بهمن تا اول اسفند که از نظر زمانی نصف چله بزرگ است را تحت عنوان چله کوچک قلمداد می‌کردند.
5- بیهقی، ۱۳۵۶: ۵۷۲
6- بویس، ۱۳۹۳: ۳۰
7- جوادی؛ نیکویی. ۱۳۹۴: ۱۶
8- نگاه کنید به: یشت ۱۰/۲۷: قهرمانی با ده‌ هزار چشم، فریب‌ناپذیر که همه ‌چیز را می‌داند.
9- نگاه کنید به: یشت‌های ۳۵ و ۶۵.
10- کومن، ۱۳۸۳: ۲۵
11- کومن، ۱۳۸۳: ۱۳۴
12- کومن، ۱۳۸۳: ۳۰
13- کلاهی منسوب به اهالی فریجیه در آسیای صغیر، یعنی کلاه‌ نمدی با راس خمیده که در هنر یونان و روم باستان دال بر شرقی بودن شخص است. (اولانسی، ۱۳۸۰:۵۷)
14- رضی، ۱۳۸۱:۲۹۶
15- نیکویی، ۱۳۹۷:۳۲
16- کته Kata اتاقی بوده که زرتشتیان در شرایط خاصی [مانند شرایط جوی یا حوادث اجتماعی] که امکان بردن اجساد مردگان‌شان به برج فراموشی نداشتند دو تا سه شب و در صورت ضرورت تا یک ماه آنجا با شرایط خاص امانت می‌گذاشتند. (برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: رضی، ۱۳۷۶، ج ۴: ۱۸۷۵)
17- رضی، ۱۳۷۶، ج ۴: ۱۸۷۵
18- زنان دشتان؛ مراد زنانی که دچار عادت ماهیانه می‌شوند.
19- مزداپور، ۶۴: ۱۳۶۹

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...