بهترین فیلم بخش بین‌الملل و بهترین فیلم از نگاه ملی... یکی از آقایان خیلی مسلمان که عضو شورای پروانه نمایش است می‌فرماید این بچه‌لاک‌پشت‌ها نماد تانک‌های آمریکایی هستند که به ما حمله می‌کنند! ... قاچاقچی‌های جزیره قشم به زن یاری می‌رسانند و برعکس، رییس اداره حفاظت از محیط زیست فقط پی دلارهایی‌ست که ممکن است از این کشف حاصل شود... واضح است که مردم با شنیدن خبر این که بهروز وثوقی هم می‌تواند به زادبوم برگردد جوک می‌سازند


لاک‌پشت‌های عزیز بی‌آزار | فیلم امروز


بلی شاید که مهجوران بگریند روا باشد که مظلومان بزارند. سعدی
زادبوم، فیلم پرمایه و زیبا و تأثیرگذار ابوالحسن داودی در جشنواره فجر سال ۱۳۸۷ نمایش داده شد اما نه تنها مهجور واقع شد که نکبت سانسور باعث شد به شدت مورد ستم قرار گیرد. زادبوم در آن جشنواره جایزه بهترین موسیقی متن، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم بخش بین‌الملل و بهترین فیلم از نگاه ملی را گرفت. این جایزه آخری را دبیر جشنواره به فیلمی می‌دهد که به نوعی حمیت و جانب‌داری میهن‌دوستانه از آن می‌تراود؛ و زادبوم دقیقا چنین فیلمی ست.

زادبوم عزت الله انتظامی مسعود رایگان بهرام رادان

بنیان فیلم این ایده - جذاب فوق‌العاده است که بچه‌لاک‌پشت‌ها وقتی از تخم درمی‌آیند به دریا می‌زنند، همه دریاهای جهان را در می‌نوردند و سی سال بعد برای تخم ریزی دقیقا به همان جایی برمی‌گردند که از تخم درآمده‌اند و آنجا، در زادبوم‌شان تخم ریزی می‌کنند. ابتدا حوزه هنری سرمایه گذاری این فیلم را به عهده می‌گیرد اما بعد از جشنواره، فیلم در مرحله گرفتن پروانه نمایش به مخمصه می‌افتد. شوربختانه، فیلم درست در سی امین سالگرد انقلاب آماده نمایش می‌شود و یکی از آقایان خیلی مسلمان که عضو شورای پروانه نمایش است می‌فرماید این بچه‌لاک‌پشت‌ها نماد تانک‌های آمریکایی هستند که به ما حمله می‌کنند! یعنی بی‌آزارترین جاندار همه زمین و آسمان و دریاهای کره زمین، نماد تانک‌های آمریکایی هستند که ویرانی و مرگ و خون به بار می‌آورند. ببینید استدلال را! همان توهم پوچ بی‌اساس که از قرن‌ها پیش وجود داشته و همچنان موجود و پررنگ است و ملتی را وامی دارند مرگ بر این و آن بگویند در حالی که در چهل سال گذشته آسیب‌هایی که ایران زخمی مظلوم از دو ابرقدرت دیگر خورده ابدا با آسیب‌هایی که از آمریکا خورده قابل قیاس نیست.

علیرضا داودنژاد پانزده سال پیش از زادبوم فیلم درخشانی ساخت به نام خلع سلاح. او رشت سال ۱۳۲۰ را چنان واقعی و باورپذیر ساخته بود که حیرت می‌کنی. یک نمای فیلم را خوب به یاد دارم: تراولینگ طولانی بر بازار رشت با انبوهی سیاهی لشکر و چه و چه. مدیر تولید فیلم پول قلمبه‌ای از بودجه فیلم را دزدید و از کشور گریخت. داودنژاد با هزار مصیبت و قرض فیلم را تمام کرد و شد شریک فارابی. اما فارابی در دوره مدیریت وقت، به شکلی غیرقانونی فیلم را صاحب شد و داودنژاد هم که دستش به هیچ جا بند نبود سرش بی‌کلاه ماند. بعد هم خلع سلاح به کلی و برای همیشه توقیف شد، چرا که فیلم درباره تهاجم همسایه شمالی به ایران بود!

برگردیم به زادبوم که خود داودی هم در توقیف فیلم و منع نمایش آن نقش داشته، چرا که بی خبر از تفسیرهای ناروای بعدی، برخی دل مشغولی‌هایش را در فیلم جامی‌دهد. مسعود رایگان، بازیگر نقش شوهر زنی که در پی اثبات این مدعاست که لاک‌پشت‌ها برای تخم ریزی به زادبوم خود برمی‌گردند، رییس ستاد انتخاباتی یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری است. بر پلاکی که به پای لاک پشت‌های بازگشته به زادبوم بسته شده تاریخ سال ۵۷ است. قاچاقچی‌های جزیره قشم که مرید ناخدایی محبوب هستند، به زنی (رؤیا تیموریان) که پی اثبات فرضیه بازگشت لاک‌پشت‌هاست، بسیار یاری می‌رسانند و برعکس، رییس اداره حفاظت از محیط زیست قشم فقط پی دلارهایی‌ست که ممکن است از این کشف حاصل شود و مدام در کار زن کارشکنی می‌کند.

پس از این که فیلم پروانه نمی‌گیرد، حوزه هنری بعد از مدیریت محمدعلی زم، نه تنها هیچ گونه کمکی نمی‌کند بلکه توقیف فیلم را تأیید می‌کند. بعد فارابی در بخشی از فیلم مشارکت می‌کند... داودی در نهایت همه پولی را که حوزه و فارابی داده‌اند خودش می‌پردازد تا اثرش را به تمامی در اختیار داشته باشد و بالأخره هشت سال پس از نمایش فیلم در جشنواره فجر، در دوره ریاست حجت‌الله ایوبی بر سینما از فیلم رفع توقیف می‌شود و اجازه اکران پیدا می‌کند.

اما پیداست وقتی چنان انگ عجیب و غریب بیمارگونه چپ اندر قیچی سانسورچی‌ها بر فیلم می‌خورد، حتی هشت سال بعد هم اکرانی به فیلم می‌دهند که انگار نداده‌اند. اکرانی دوسه هفته‌ای در چند سینمای محدود با سالن‌های کوچک و سئانس‌های بدون تماشاگر ده صبح و دو بعدازظهر... و زادبوم عملا دیده نمی‌شود و اثری که پیام میهن‌دوستی و بازگشت به زادبوم را می‌دهد، مهجور می‌ماند و دو سال از عمر و نیروی یکی از بهترین فیلم‌سازان این مرز پرگهر تباه می‌شود.

بعد از آن، امکان نمایش فیلم در خارج از کشور و حضور در جشنواره‌ها هست اما روح و روان داودی به لطف سانسور چنان جریحه‌دار شده که دیگر دل و دماغی برایش نمانده و به اثر باارزش خودش مثل یک بیمار طاعونی نگاه می‌کند. اگر از بخت بد داودی فیلم درست در سی سالگی انقلاب آماده و تعبیرهای بیمارگونه از آن می‌شود، یکی دو سال بعد که می‌توانست قابل نمایش باشد چون دیگر سال بازگشت لاک‌پشت‌ها مطابق سی امین سال انقلاب نیست. اما باز همه چیز برمی‌گردد به انگ اولیه‌ای که بر پیکر فیلم خورده و آن را مجروح و زخمی کرده است. نکته جالب این که بعد از نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری خبرگزاری‌های رسمی اعلام می‌کنند بهروز وثوقی هم می‌تواند به میهن برگردد؛ نه تنها او بلکه همه هنرمندان در تبعید می‌توانند برگردند! آیا رییس جمهور تازه می‌خواهد دل مردم را به دست بیاورد؟

دل مردم وقتی به دست می‌آید که همه چپاول‌گران در هر سمتی که هستند دستگیر و محاکمه شوند و ثروتهایی که برده‌اند به مردم برگردد و توده‌های گرسنه احساس کنند مجبور نیستند برای نان شب فرزندان‌شان کلیه بفروشند یا خودشان را زیر خودروهای لاکچری پرتاب کنند که دیه بگیرند... با این همه نابه‌سامانی، واضح است که مردم با شنیدن خبر این که بهروز وثوقی هم می‌تواند به زادبوم برگردد جوک می‌سازند: «... یاد مامانم می‌افتم که یه چوب کت و کلفت دستش بود و می‌گفت: بیا کارت ندارم!»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...