سرگرمی و فراتر از آن | اعتماد
«سوالهای اساسی یک ازدواج: به چی فکر میکنی؟ چه حسی داری؟ ما با همدیگه چه کار کرده ایم؟» شنیدن این عبارتهادر ابتدای فیلم «دختر گمشده»، آخرین اثر دیوید فینچر، ممکن است باعث شود بیننده انتظار یک ملودرام خانوادگی خانواده داشته باشد. اما تصویری که او از فیلم در ذهن دارد هنگام تکرار این صحنه در انتهای فیلم تا حد زیادی دگرگون شده است. این فیلم هم یک ملودرام خانوادگی است، از آنجا که به نهاد ازدواج و مسائل پیرامون آن میپردازد، هم یک داستان معمایی- جنایی است پر از پیچ و خم و هم یک فیلم اجتماعی بسیار غنی که آشکارا جنبههای مختلفی برای بحث پیش روی مخاطب میگذارد.

معمای ازدواج و روابط قدرت
یکی از بزرگ ترین جذابیتهای «دختر گمشده» این است که در بسیاری موارد گفتههایا اتفاقات فیلم هم سرنخی برای پیش بردن معمای گم شدن امی هستند و هم نشانهیی برای درک عمیقتر رابطه او و همسرش نیک (بن افلک). مخاطب به مرور در جریان روند زوال رابطه این زوج قرار میگیرد، زخمهایی که این دو به هم میزنند را میبیند و لحظه به لحظه از این مطمئنتر میشود که غیبت امی خودخواسته است، اما حتی اگر نشانههاشما را قانع کرده باشند که امی به قتل نرسیده و خود از خانه خارج شده، نقشهیی که او چیده و جزییات آن همچنان شما را سخت متحیر خواهد کرد.
از این نظر میتوان گفت معمای پلیسی (امی کجاست و چه بر سرش آمده) و معمای ملودرام فیلم (چه بر سر رابطهیی آمده که تا چند سال پس از ازدواج هم رابطه بی نقصی به نظر میرسید) تا حدود زیادی نظیر هم هستند و با هماهنگی پیش میروند. در باز خانه، میز واژگون شده و خرده شیشههاانفجار کوچک امی در محیطی به ظاهر امن، سرسبز و خرم هستند. هراس اولیه نیک بلافاصله تبدیل به خونسردی غریبی میشود که در ادامه درمی یابیم تا حدودی ناشی از جایگاه عاطفی امی برای او در آن زمان است و البته باعث به دردسر افتادن نیک میشود.
همان طور که در ادامه خواهیم دید، این فیلم به واکاوی ازدواج به مثابه امر سیاسی میپردازد، از آنجا که طرفین در آن، گاهی تسلیم روابط قدرت القاشده از سوی جامعه میشوند، در بیشتر موارد نقش بازی میکنند و در جلدی فرو میروند که برازنده آنها نیست و گاهی علیه این نقشهاطغیان میکنند و به دنبال جایگاه از دست رفته خود میروند، ولو با غیراخلاقی ترین روشهای ممکن.
«دختر گمشده» زن ستیز است؟
فیلم «دختر گمشده» بحثهای بسیاری پیرامون مساله زن ستیزی به راه انداخته است. آیا این فیلم قصد دارد تصویری از امی ارائه کند که مطابق کلیشههای جنسیتی «زن دیوانه» است؟
یکی از مهم ترین بخشهای فیلم و همین طور رمان «دختر گمشده» به قلم گیلیان فلین، نظرات امی در مورد مفهوم «دختر باحال» است. امی از بدو کودکی قربانی تلاشهای مادرش برای خلق «امی شگفت انگیز» و در نهایت پول به جیب زدن بوده است. اما امی داستانی در واقع شگفت انگیزتر از او است. همین طور هم باید باشد وگرنه چه کسی علاقه مند به خریدن مجموعه کتابهای امی معمولی بود؟ اما دست کم در مورد این کتابهاتصویری غلوشده و کاملامتفاوت از واقعیت امی به بازار تشنه ارایه شده.
اما هنگامی که امی وارد زندگی واقعی شده و در ادامه با نیک آشنا میشود، این بار اوست که به واسطه قید و بندهای جامعه خود را مجبور به نقش بازی کردن و نزدیک شدن به تصویری میبیند که با خود واقعی او تفاوت دارد. او در تک گویی «دختر باحال» میگوید مردها عاشق زنهایی هستند که بازیهای ویدیویی کنند، از دشنام دادن واهمهیی نداشته باشند، جوکهای رکیک دوست داشته باشند و فوتبال امریکایی دنبال کنند، همراه آنها همبرگر بخورند و در عین حال از معیارهای زیبایی که در ذهن آنها وجود دارد، خارج نشوند. به عبارت دقیقتر از دید او مردها کسی را «دختر باحال» میدانند که همراه ایشان به علاقه مندیهای آنان بپردازد، از خود اختیاری نداشته باشد و در عین حال مطابق معیارهای آنها از زیبایی نیز باشد. زن ایده آل برای آنها کسی است که وقتی مرد (مطابق داستان کتاب) در سومین سالگرد ازدواج شان بدون اطلاع قبلی ناپدید میشود و به قمارخانه میرود، در نهایت با روی خوش از او استقبال کند و مشکل بلافاصله و ظاهرا به خوبی و خوشی حل میشود و امی تلاش میکند برای نیک آن دختر باحالی باشد که توصیف کرده. او تلاش میکند در چارچوب دروغین تصویری که میداند نیک به آن علاقه مند شده باقی بماند و او را از دست ندهد. چون به ظاهر واقعا به نیک علاقه دارد.
اما او به کدام نیک علاقه دارد؟ مگر نه اینکه نیک نیز خود دست به تظاهر و تغییر خود زده تا دل امی را به دست بیاورد؟ در این مورد تفاوت این دو شخصیت تنها در این است که امی در تک گوییهای ذهنی خود به بعد اجتماعی مساله تظاهر برای محبوب بودن اشاره میکند و نیک در پای دوربینهای یک برنامه تلویزیونی و روبه روی میلیونهابیننده به این مساله اعتراف میکند. اما آیا این اعتراف صادقانه است؟ یا تنها یک بازی رسانهیی و در راستای دست و پا زدن نیک برای فرار از مجازات مرگ انجام شده؟ برخلاف امی ما تنها در ابتدا و انتهای فیلم با ذهنیات نیک روبه رو میشویم و از همین رو شاید نشود با اطمینان در این مورد اظهارنظر کرد.
آیا جانی بودن امی حملهیی به زنان و نشانه زن ستیز بودن فیلم فینچر است؟ این سوال پاسخی ساده دارد. یک فیلم سینمایی به عنوان یک متن با ساختاری مانند ساختار «دختر گمشده» هرچقدر سوژههایی برای بحث در مورد مسائل اینچنینی فراهم کند، بنا نیست مانیفستی ایدئولوژیک باشد. بنا نیست هر زنی که قیود اجتماعی جامعه مردسالار را کنار میزند و به استقلال عمل میرسد زنی «خوب» باشد. چنین انتظاری خود نگاهی جنسیت زده است که انتظارش از زن مستقل «خوب» بودن است و از این واقعیت چشم پوشی میکند که مساله توانمندسازی میتواند فارغ از مسائل اخلاقی مطرح شود. به عبارت دیگر اینکه یک زن شرور و پلید است نباید دلیلی باشد برای چشم پوشی استقلال او، چرا که او نماینده تمام زنان دنیا نیست.

دلالتهای طبقاتی انکارناپذیر
بحثهای متعددی که در مورد تک گویی «دختر باحال» و زن ستیز بودن یا نبودن فیلم «دختر گمشده» به راه افتاده باعث فراموش شدن جنبهیی از فیلم شده اند که به عقیده من بسیار پررنگتر است و در اینجا میتوان آن را مهمتر دانست و آن هم دلالتهای طبقاتی فیلم و داستان آن است. پس از شنیدن تک گویی نیک و دیدن صورت امی بلافاصله با نماهای معرف وارد جریان اصلی داستان فیلم میشویم. این نماهای معرف شهر مرده و فقیری در ایالت میزوری را نشان میدهند که زادگاه نیک است و او و امی پس از برخوردن به مشکلات مالی و مبتلاشدن مادر نیک به سرطان از نیویورک به آن جا نقل مکان کرده اند.
به احتمال زیاد منبع اصلی ثروت خانواده امی مجموعه کتابهای «امی شگفتانگیز» است که با سوءاستفاده از امی و ایجاد تصویر دختری دوست داشتنی و بااستعداد به دست آمده. به عبارت دیگر این ثروت از تصویری دروغین از دختری احتمالاعادی و نه چندان شگفت انگیز به امی رسیده و در عین حال به او کمک میکند تا با باقی ماندن در طبقه بالای جامعه روی فاصله خود با تصویر امی شگفت انگیز سرپوش بگذارد. او و نیک هر دو شغلی غیرمولد، پوچ و مبتذل داشتند و هر دو نیز شغل خود را پس از رکود اقتصادی از دست میدهند. حتی امی در تک گوییهای ذهنی خود به این مساله اشاره میکند که مشکلات ازدواج با پیش آمدن رکود اقتصادی و مشکلات مالی سربرمی آورند.
این زوج ظاهرا از عرش به فرش آمده اند و مجبور شده اند از نیویورک درخشان به میزوری تهیدست نقل مکان کنند. اما فرش آنها نیز زندگی در خانهیی بزرگ در محلهیی سرسبز است که نیک مساله وجود افراد بی خانمان در حول و حوش محله را تهدیدی برای امنیت آن میداند و به کارآگاه مسوول پرونده امی پیشنهاد میکند که ممکن است مسوولیت ناپدید شدن امی بر عهده این افراد باشد. والدین امی هم در نخستین لحظه دیدن نیک در طول فیلم به این مساله اشاره میکنند که از نظر آنها آمدن امی و نیک به این شهر اشتباه بوده است. مساله فقط این نیست که والدین امی این شهر را مکان مناسبی برای زندگی دخترشان نمی دانستند. بلکه حتی وقتی اهالی شهر داوطلبانه در جست وجو برای امی کمک میکنند، مادر امی از این شهر به عنوان جایی با بوی مدفوع یاد میکند.
پلیس و همین طور رسانههاتقریبا به محض فهمیدن اینکه فرد گمشده «امی شگفت انگیز» است قضیه را جدی میگیرند و کنفرانس خبری راه میاندازند. پلیس و جامعه برای یافتن امی تلاش میکنند و در عین حال افراد فقیری که در شهر و در پاساژ متروکه و تاریک از اجتماع دور مانده اند به راحتی و بدون دلیل متهم میشوند. بنابراین شاید مساله عمق شکاف طبقاتی مهم ترین مساله در فیلم نباشد، اما دلالتهای طبقاتی و اقتصادی در جای جای این فیلم حضور دارند.
همچنین در طول فیلم به روشنی مشخص میشود که پول دغدغه اول امی نیست. اما پس از اینکه پولهاتوسط یک زوج دزدیده میشود، به نظر میرسد او که از دست رسانههاو مردم مخفی شده و قرار است مفقود باقی بماند درمانده شده و به بن بست رسیده است. اما یک تماس تلفنی ساده دوباره او را در موقعیتی قرار میدهد که دست کم از نظر مالی نگرانی نداشته باشد. تضاد زندگی ساده او در کمپ با ویلای بسیار پیشرفته دزی کالینگز (نیل پاتریک هریس) چرخش دیگری در طول این فیلم پرتلاطم است. امی هم این بار از موقعیتی بسیار پیچیده به مکانی امن میرسد و ابزارهای پیشرفته و گران خانه دزی به او اجازه میدهند تا او با دستکاری تصاویر دوربینهای مداربسته به شکل قربانی آسیب دیده به خانه برگردد و در نهایت همه چیز آن طور پیش برود که او در نظر داشت.

دادگاه رسانه
تاکید داستان فیلم بر اهمیت تقریبا مضحک نقش رسانه و افکار عمومی در عدالت درخشان است. شخصیتهامدام به بازیهای رسانهیی میپردازند و گاه از موقعیتهای کاملا بازنده سربلند بیرون میآیند و ورق را به نفع خود برمی گردانند. شاید هم این نقش بازی کردن جلوی دوربین و تمرین و ممارست برای برای این کار تنها راه مقابله با حملات کوری باشد که بر مبنای نظر یک یا چند نفر در مورد یک شخص شکل گرفته اند و در نهایت با شکل دهی به افکار عمومی شک و ظن نسبت به یک فرد شدیدتر و شدیدتر میکنند. همان طور که خواهر دوقلوی نیک از صبح فردای مفقود شدن امی از او خواسته بود دوش نگیرد تا به نظر برسد که شب قبل خواب به چشمانش نرسیده.
نیک سعی میکند نقشی برای رسانههاو دوربینهابازی نکند. اما در کنفرانس رسانهیی روز بعد از مفقود شدن امی چیزی که بیشتر از همه توجه رسانههارا جلب میکند صحبتهای والدین امی در مورد باهوش و زیبا بودن او و همین طور اشاره به این است که او «امی شگفت انگیز» است. این چیزها هستند که به مذاق رسانههاخوش میآیند و نه حرفهای کوتاه و احتمالابهینه نیک. رسانه در آن لحظه به دنبال شکار لحظات احساسی و دراماتیک است و نه اطلاع رسانی.
تصویری که از لبخند او در کنار عکس امی منتشر میشود نیز در کسری از ثانیه گرفته شده در حالی که در باقی موارد نیک هیچ لبخندی نزده است. اما رسانه لحظه لبخند او را ثبت کرده و آگاهانه افکار عمومی را علیه او بسیج میکند. تن ندادن نیک به این تئاتر رسانهیی تا حدود زیادی از رنگ باختن محبت امی نزد او ناشی میشود و رسانههاو افکار عمومی به خوبی این مساله را بو کشیده اند و بر مبنای آن و بدون هیچ دلیل و مدرکی نیک را متهم میکنند.
مساله رسانه و مساله حفظ ظاهر نشان میدهد تا چه حد ممکن است شرایط یک فرد در این داستان معمایی بالاو پایین شود. به محض اینکه نیک برای جمعیت نگران سخنرانی میکند و در نقش همسر نگران فرو میرود، کسی خبر حامله بودن امی را در آن جمع فریاد میزند و رسانههاو مردم را به سمت نیک حمله ور میکند. اما نیک که در ابتدا تن به بازی رسانهیی نمی داد، در انتهای فیلم با وجود اینکه حتی از جان خود بیم دارد و در اتاق خود را از داخل قفل میکند، ناچار میشود ظاهرا به خاطر فرزند خود که در واقع برای او ناخواسته بوده، جلوی دوربین تلویزیونی نقش بازی کند و خبر بچه دار شدن شان را به بینندگان بدهد. فرار کردن او از این مخمصه تودرتو کار پیچیده و غیرممکنی نیست، اما واقعیت این است که او دیگر به این بازی رسانهیی و ایفای نقش تن داده و حاضر نیست بار دیگر چهرهیی ناخوشایند از خود برای دیگران تصویر کند.
او دوباره وارد جریان نقش بازی کردن میشود و این بار نه برای همسر خود، که برای دوربینهای تلویزیونی. تجربه حوادث اخیر به او نشان میدهد که سوالهای مطرح شده در ابتدا و انتهای فیلم میتوانند جدی ترین سوالهای هر ازدواج باشند، اما پاسخ به این سوالهابرای او و امی میتواند بسیار هولناک باشد.