بالا و پایین روزگار | فرهیختگان


اصغر فرهادی باز هم همان نقاشی همیشگی را استادانه و باظرافت کشیده است. مولفه‌های تکراری و البته جذاب سینمای فرهادی را دیگر همه می‌شناسند؛ «قهرمان» هم استمرار همان جریان و الگویی است که فیلم‌های بدیع قبلی فیلمساز آغازگرش بودند. شخصیت‌های بسیار همدلی‌برانگیز خاکستری، موقعیت‌های بغرنج اخلاقی، گره‌های دشوار داستانی، ارائه‌ قطره‌چکانی اطلاعات، واقع‌گرایی سهل و ممتنع، تبعات ویرانگر مصلحت‌سنجی‌های کوتاه‌مدت، انباشت له‌کننده‌ فشارهای اجتماعی و خانوادگی، مضمون دروغ و قضاوت، پایان معلق و... مولفه‌های همیشگی سینمای فرهادی هستند که هربار با شدت کمتر یا بیشتر، درام‌های غنی و بسیار عمیقی خلق می‌کنند و طیف وسیعی از مخاطبان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند.

قهرمان امیر جدیدی

بنابراین قهرمان جز پختگی بیشتر و غلیظ‌‌تر شدن کشمکش‌های داستانش نسبت به فیلم‌های قبلی او چیز جدیدی ندارد و حس بکری را که «درباره الی» یا «جدایی نادر از سیمین» در مخاطب ایجاد می‌کرد، نمی‌تواند بازسازی کند. بااین‌حال ایده‌های دراماتیک فرهادی آنقدر ظرفیت دارند که هنوز هم تماشای فیلم‌هایش را لذت‌بخش می‌کند و گزندگی نیش نگاهش بر مغز استخوان و عمق جان می‌نشیند.

انتخاب شیراز که بافت فرهنگی‌اش در هندسه‌ نرم‌افزاری دنیای فرهادی تازگی دارد، به‌گمانم از همین حقیقت سرچشمه می‌گیرد که خود فیلمساز هم می‌داند فیلم‌هایش دارند تکراری می‌شوند و این‌گونه خواسته تنوعی ایجاد کند که البته تا حدی هم موفق بوده است. حدسم از این جهت است که پلات فیلم ایجاب نمی‌کند که ماجرایش لزوما در شیراز رخ بدهد و آدم‌هایش شیرازی باشند. این وسط چند اشاره به تاریخ کهن ایران هم در فیلم فرهادی وجود دارد که چندان عمقی پیدا نمی‌کند و کمی از اثر بیرون می‌زند. دروغ‌ها و پنهانکاری‌های مصلحتی یا از سر ناچاری که در درباره الی و جدایی نادر از سیمین، تم غالب بود و بحران را بغرنج‌تر و پیچیده‌تر می‌کرد، در قهرمان هم یک مضمون مهم است. اما درونمایه‌ای که در قهرمان برجسته‌تر است، صعود و سقوط سریع اعتبار یک شخصیت در افکار عمومی است. با گسترش شبکه‌های اجتماعی و اثرگذاری بارز آن در مناسبات امروز زندگی ما، اهمیت افکار عمومی و قضاوت جمعی بیش از قبل شده و در قهرمان این ایده‌ مضمونی پررنگ‌تر از ایده‌های دیگری است که قبلا در کارنامه فرهادی تکرار شده بودند. در این فیلم آنچه گره‌های داستانی را تبدیل به کلاف سردرگمی می‌کند -که مشکلات قهرمان فیلم را لاینحل نگه می‌دارد- همین رفتارشناسی جامعه در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی است که می‌توانند یک زندانی را در حد یک قهرمان بزرگ کنند یا خیلی راحت برایش یک بدنامی ویران‌کننده به‌وجود بیاورند. نابسامانی اقتصادی هم البته بستری مهیا می‌کند برای نازل شدن شخصیت انسان‌ها و خلق بحران‌های اخلاقی در جامعه که در فیلم فرهادی هم نمود پررنگی دارند. آن بی‌طرفی و البته محافظه‌کاری در قضاوت آدم‌ها، همچنان در نگاه فرهادی جاری است. او در قهرمان هم آدم‌هایی موجه و محق می‌آفریند که اگرچه مرتکب اشتباهاتی می‌شوند و در دوراهی‌های اخلاقی، انتخاب غلطی را برمی‌گزینند اما از سلامت نفس برخوردارند و هیچ‌کدام‌شان در بحرانی که به‌وجود آمده، تقصیر زیادی ندارند. این دفعه البته نگاه فرهادی تلخ‌تر و یأس‌آلودتر از همیشه است که آشکارا ریشه در وخامت وضعیت کشور دارد. حس و اندیشه فرهادی به‌خوبی روی قصه سوار شده و اغراق بی‌دلیل ندارد. این دفعه کارگردانی فرهادی هم نامرئی‌تر از همیشه است و سادگی میزانسن‌هایش بر واقع‌گرایی جاری در فیلم افزوده است.

قهرمان محسن تنابنده ساینا فرهادی

زمزمه‌هایی بود که او نگاه مثبتی به زندان‌ها و دستگاه قضایی کشور داشته است، درحالی‌که چنین نیست؛ کادر زندان در قهرمان مثل آدم‌های دیگر فیلم‌های او هستند. آنها هم آدم‌های گوشت و خون‌داری‌اند که خیرخواهانه پشت شخصیت اصلی درمی‌آیند و تا برایشان فایده دارد از او حمایت می‌کنند اما به‌وقتش هم خودشان را کنار می‌کشند و حتی از لکنت زبان بچه‌اش سوءاستفاده می‌کنند. بازی‌های فیلم فرهادی بی‌نقص است. رفتن به شیراز این فایده را هم داشت که چند چهره جدید در قهرمان دیده شوند و ترکیب درخشانی از نقش‌آفرینی‌های همدلی‌برانگیز ارائه دهند. تنوع دادن به ترکیب بازیگران (حتی بازیگران غیرشیرازی) را می‌توان ذیل همان تفاوت در هندسه‌ نرم‌افزاری دنیای فرهادی دانست که عادت مالوف ما به دیدن چهره‌های همیشگی مثل شهاب حسینی و ترانه علیدوستی در فیلم‌های فرهادی را برهم می‌زند. بازیگرانی که در فیلم ریتم زندگی را مستمر می‌سازند و مناسبات دقیق زندگی در شیراز را از طریق میزانسن‌های فرهادی پیاده می‌کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...