هاروکی موراکامی در مصاحبه‌ای با آسوشیتدپرس گفت از درگیری در اسرائیل رنجیده زیرا می‌داند وضعیت فلسطینی‌ها وخیم است. وی گفت باید برای صلح در غزه دعا کنیم.

هاروکی موراکامی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، هاروکی موراکامی که جمعه شب در مراسمی ویژه جایزه شاهزاده آستوریاس اسپانیا شرکت کرده بود؛ به خبرنگار آسوشیتدپرس گفت: درگیری خونین در نوارغزه نمونه وحشتناکی است از اینکه چگونه جهان ما با دیوارها، چه فیزیکی و چه استعاری، تقسیم شده است.

وی در حالی که اعتراف کرد اکنون فقط می‌تواند برای آرامش دعا کند، گفت مطمئن است داستان‌های تخیلی، به جای ارائه راه فرار، به ما در درک و زنده ماندن در زمان‌های پرخطر کمک کنند.

موراکامی ادامه داد: هنگام بازدید از اسرائیل دیدم و می‌دانم که وضعیت فلسطینی‌ها اسفبار است. بنابراین تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که دعا کنیم تا هر چه زودتر صلح حاکم شود.

جدیدترین رمان موراکامی با عنوان «شهر و دیوارهای نامطمئن» که امسال به زبان ژاپنی منتشر شد و هنوز به انگلیسی ترجمه نشده، به نوعی درباره دیوارکشی است.

موراکامی پیشترهم گفته بود دیوارها به طور فزاینده‌ای ساخته می‌شوند و مردم و کشورها را از هم جدا می‌کنند، زیرا ترس و تردید پس از تهاجم روسیه به اوکراین و همه‌گیری کووید ۱۹ در جان همه رخنه کرده است.

وی گفت: در رمان‌های من، دیوارها دیوارهای واقعی هستند؛ در عین حال که استعاری نیز هستند. وی افزود: برای من دیوارها بسیار معنادار هستند. من کمی کلاستروفوبیک هستم و اگر در یک فضای تنگ محبوس شده باشم ممکن است دچار وحشت خفیفی بشوم؛ به همین دلیل خیلی به دیوارها فکر می‌کنم.

این نویسنده در ادامه از دیوار برلین یاد کرد و گفت: وقتی از برلین دیدن کردم، دیوار هنوز آنجا بود. وی افزود: وقتی از اسرائیل دیدن کردم و دیوار ۶ متری را دیدم، وحشت کردم.

موراکامی با تأکید بر خردی که به وسیله داستان‌های تخیلی پرورش می‌یابد، گفت در حالی که روزنامه‌نگاری و تجزیه و تحلیل قطعی رویدادهای جهان ضروری است، اما ما به اطلاعات استعاری هم نیاز داریم تا واقعیت خود را درک کنیم؛ واقعیتی که به سرعت توسط فناوری‌های جدید تغییر می‌کند، در حالی که هنوز درگیر درگیری‌های مذهبی و ملی در ظاهر بی‌زمان هستیم.

وی افزود: به عنوان مثال، اخبار جعلی وجود دارد و من فکر می‌کنم خوب است آن را با داستان به چالش بکشیم. فکر می‌کنم این قدرت رمان است. اخبار جعلی شانس کمی برای پیروزی در مبارزه با حقیقت دارند و افرادی که به داستان‌های واقعی دسترسی داشته باشند آن وقت دروغ را هم می‌شناسند.

موراکامی سالهاست از نویسندگانی است که به عنوان یکی از احتمال‌های جدی نوبل ادبی مطرح است، اما هنوز در مسیر آن قرار نگرفته است. وقتی از او پرسیده شد که آیا ناراحت نمی‌شود که او را نادیده می‌گیرند؟ گفت در این زمینه رویکردی رواقی دارد و فقط نگران چیزی است که کنترلش دست خودش است: نوشته‌های خودش.

وی افزود: اساساً سیاست من این است که زیاد به جوایز توجه نکنم. چون برندگان جوایز بر اساس قضاوت شخص دیگری انتخاب می‌شوند. من به چیزهایی علاقه دارم که بتوانم درباره‌اش خودم تصمیم بگیرم. بنابراین قطعا افتخار می کنم که جایزه پرنس آستوریاس را دریافت می‌کنم، اما این را فقط یک نتیجه می‌دانم. شگفت‌انگیزترین چیز این است که بتوانید داستان خودتان را بگویید.

موراکامی، که یک دونده مشتاق مسافت‌های طولانی است و در مورد نیازش به آمادگی جسمانی برای تحمل روزهای طولانی که پشت میز می‌نشیند تا بنویسد گفت با وجود سن بالا همچنان قوی و در حال حاضر، در حال استراحت و مطالعه در میان کتاب‌هاست تا قبل از پرداختن به پروژه‌ای جدید، باتری‌های خلاقانه‌اش را شارژ کند.

وی گفت: من در حال حاضر ۷۴ ساله هستم و نمی‌دانم هنوز چند رمان می‌توانم بنویسم. بنابراین هر چه بنویسم، با دقت فراوان می نویسم.

و اگر یک نویسنده دیجیتال – رایانه‌ای که از هوش مصنوعی استفاده می‌کند – جایگاه ما را در نوشتن خلاق به چالش بکشد، چه؟ برای موراکامی، این اتفاق نخواهد افتاد. او معتقد است ذهن شگفت‌انگیزش بر هر نسخه‌ای از این دست برتری دارد، زیرا داستان‌های پیچیده‌اش تنها معانی را از میان ابرهای محوی که شخصیت‌هایش را دربرگرفته انتخاب می‌کند.

این نویسنده گفت: وقتی دارم رمان می‌نویسم، سرم پر از اشکال می‌شود، اما همچنان با استفاده از مغزم است که رمان می‌نویسم. اگر رایانه‌ای به اندازه من پر باشد، فکر می‌کنم از کار می‌افتد.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...