ایستاده در غبار | اعتماد


مدت‌هاست که رویه همیشگی‌اش را تغییر داده تا بی‌توجه به ملعبه‌های مجازی و لعبتک‌های اینستاگرامی در کنج عزلتش فرو برود، اما هنوز هم‌ غمِ مردم دارد. محسن چاوشی که همه‌مان می‌دانیم چقدر با غار تنهایی خود و اجتماع‌‌گریزی‌های دایمی‌اش انس ناگزیری گرفته، نتوانسته روح بلندآوازه‌اش را آرام کند و با این ناآرامی‌های درونی هنوز هم می‌خواند و می‌نویسد و وجود دارد. درست در روزهایی که فضای مجازی تبدیل به افیونی می‌شود تا توده‌ها را برای دلارهای اغواکننده بیشتر به خود جذب کند، یک نفر به‌ تنهایی مقابل تمام غبار این ناهنجاری‌ها ایستاده تا رسالت همیشگی یک هنرمند، همان «طرف مردم بودن» را اجرا کند.

محسن چاوشی

با اینکه اکثریت سلبریتی‌ها امروزه عقاید مذهبی خود را پنهان می‌کنند تا مدرن‌تر به ‌نظر برسند، چاوشی در خلوت خود در مدح امیرالمومنین (ع) می‌خواند و از تاج‌گذاری صاحب‌الزمان‌(عج) می‌سراید، اما به احدی اجازه نمی‌دهد که صدایش و اشعارش را مصادره به مطلوب کند و از چشمه هنرش انتفاع بجوید. چاوشی با صدای خش‌دارش از حسین(ع) و عباس (ع) خواند اما نگذاشت تا ترانه‌هایش را به شکل مشکوکی زمزمه کنند، او انتخاب کرد سمت مردم محرومش بماند تا صدای آنها بشود. محسن چاوشی پایگاه مردمی هوادارانش را خوب شناخته و تمام آبرویی را هم که طی این سال‌ها از همین مردم به دست آورده، در راه رضایت‌شان خرج می‌کند. چاوشی هر قدر که اهل درآمدزایی از آلبوم‌ها و کنسرت‌ نیست، تجارت سودمندی را فراگرفته و قوانین آن را خوب می‌داند؛ او فهمیده که آبرو را هر چه بیشتر خرج کنی، عزیزتر و والاتر می‌شوی و در این قمار زیبا هیچ‌کس بازنده نخواهد شد. درست در روزهایی که لس‌آنجلسی‌ها برای چند اسکناس دلار بیشتر زیر ادعاهای پوچ خود می‌زنند و سایت شرط‌بندی تشکیل می‌دهند، یک نفر با تمام محدودیت‌های موجود، کوچه پس‌کوچه‌های تهران را با وانت شخصی‌اش دور می‌زند تا مایحتاج زندگی خانواده‌های فقیر و آبرومند هموطنش را به ‌شکلی ناشناس تامین کند. کسی که امور عام‌المنفعه‌اش را با رهایی اعدامیان قتل غیرعمد و آزادی زندانیان جرایم مالی آغاز کرد، حالا گام‌های استوارش را از این هم فراتر نهاده و با دست‌هایی به ‌مراتب خالی‌تر از گردانندگان سایت‌های قمار، مسلک مرادش علی(ع) را زنده می‌کند. خواننده «قمارباز» حالا راه و رسم عاشقی را بلد شده و مانند «ابراهیم» در پی شکست تابوها و بت‌های ضدانسانی است. حتی اگر این رفتارهای محسن چاوشی را بخواهند ریا تلقی کنند، چه ریایی بهتر از اینکه در نهایت چند نفر از ته دل بخندند و شاد باشند؟ با این اوصاف هر روز باید منتظر سورپرایز جدیدی از سمت چاوشی باشیم، هیچ بعید نیست در ایام رونمایی از نخستین کتاب شعرش با یک حرکت محیرالعقول همه‌مان را مات کند تا به سحر و جادویش آفرین بگوییم. صدای خاص پاپ ایران دیگر خودش را چیزی فراتر از خواننده معرفی کرده و می‌رود تا به الگویی برای هم‌صنف‌هایش تبدیل شود، البته اگر جلویش را نگیرند و نامش را خدشه‌دار نکنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...