مطالبی که در ذیل می‌خوانید، بخش‌هایی از سخنان رهبر انقلاب است؛ که بی‌تردید می‌تواند بیانگر راهبردهایی در مواجهه با برخی از اتفاقات پس از انتخابات باشد:


امام گفتند عجب، من نمی‏دانستم!
بد نیست من خاطره‏یی را برای شما نقل کنم؛ هرچند که به خیلی از دوستان هم این را گفته‏ام. امام یک وقت در اوایل انقلاب در سخنرانی‌هایشان از معاویه به‌صورت طعن‏آمیزی اسم می‏آورند. شما می‏دانید که من مدتی را در بلوچستان بودم و با خیلی از علمای آن‏جا دوستِ نزدیک هستم. مردم و علمای سنیِ آن منطقه، معاویه را مقدس می‏دانند. به امام عرض کردم که در طرف شرقِ کشورمان، چند صد میلیون نفر معاویه را محترم می‏شمارند و او را خال‏المؤمنین می‏دانند ـ البته به‌حق یا بناحق آن، مربوط به جلسه‏ی بحث است ـ یعنی مسلمانان هند، پاکستان، بنگلادش و افغانستان اغلب سنیِ حنفی‏اند؛ اینها معاویه را محترم می‏شمارند. امام گفتند عجب، من نمی‏دانستم! من بعد از آن در طول این ده، یازده سال یک جمله‏ی طعن‏آمیز از امام راجع به معاویه نشنیدم. من خودم در نماز جمعه راجع به جنگ صفین و سایر جنگ‌های امیرالمؤمنین صحبت می‏کنم؛ اما اهانت نمی‏کنم. تاریخ‏گویی، یک حرف است؛ اهانت، حرف دیگری است. تاریخِ بیست و سه ساله‏ی بعد از رحلت پیامبر تا خلافت امیرالمؤمنین، یک تاریخِ قابل بررسی است؛ باید بررسی شود؛ اما در آن اهانت و جسارت به خلفا به هیچ وجه نباید باشد.
بیانات در دیدار با اعضای «گروه ویژه» و «گروه معارف اسلامی» صدا 13/12/1370


امام گفتند آری، اکثریت گفتند نه!
در زمان امام(رض) می‏دیدیم که ایشان مطلبی را می‏فرمودند، اما در مجلس همه به آن رأی نمی‏دادند؛ نمی‏شود گفت اینها ضدّ ولایت فقیه‏اند. یادم هست که یک وقت راجع به رادیو و تلویزیون یک نظر این بود که رؤسای سه قوه، شورای عالی رادیو و تلویزیون باشند. بنده خودم با ایشان صحبت کرده بودم و می‏دانستم که نظرشان این است که رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه‏ی قضاییه، اعضای شورای سرپرستی را تشکیل بدهند. وقتی این پیشنهاد به مجلس آمد، آقای هاشمی آن را مطرح کردند؛ اما با اکثریت قاطعی رد شد! با این‏که ایشان هم گفتند که این نظر امام است، اما فقط عده‏ی معدودی به آن رأی دادند! واقعاً نمی‏شود به آن اکثریت گفت که شما ضدّ ولایت فقیه هستید؛ نه، همه‏شان هم فداییِ امام و علاقه‏مند به امام و مخلص امام بودند؛ خیلی‌هایشان هم جبهه‏برو بودند؛ اما این حرف را قبول نداشتند؛ بنابراین باید واقعاً این چیزها از هم تفکیک بشود.

در همان وقت ما کسانی را می‏شناختیم که به فلان مرکز می‏رفتند و صحبت می‏کردند و در اصلِ اعتبارِ نظر ولایت فقیه خدشه می‏کردند! این حرف‌ها مربوط به امروز نیست که حالا کسی خیال کند بعضی‌ها امروز این حرف‌ها را می‏زنند؛ نه، همان زمان می‏زدند. غرض، رمی به «ضدیت با ولایت فقیه» چیز آسانی نیست که ما تا اندک چیزی از کسی دیدیم، فوراً این مُهر را به پیشانیِ او بزنیم؛ ضدیت با ولایت فقیه، شواهد و ضوابطی دارد. علی‏ای‏حال، این جهات اخلاقی باید خیلی با دقت رعایت بشود. البته آقایانی که بحمدالله در رأس هستند ـ چه خودِ آقایان شورای نگهبان، چه آقایانی که همکاری می‏کنند ـ نزاهت و طهارت‌شان اظهر از این است که کسی بخواهد درباره‏ی آن چیزی بگوید، یا چنین توصیه‏هایی بکند؛ لیکن در سطح عام این معنا هست.
بیانات در دیدار با اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس 4/12/1370


بُریدن در سه شماره!
در زمان ریاست جمهوریِ بنی‏صدر، وقتی مأیوس شدیم از این‏که امام حرف ما را درباره‏ی آقای بنی‏صدر قبول بکنند، خدمت ایشان رفتیم. ما یکی یکی می‏رفتیم، چند نفری می‏رفتیم، نوشته‏یی می‏گفتیم، زبانی می‏گفتیم. من یک بار خدمت امام رفتم و صریحاً گفتم من به این نتیجه رسیده‏ام که چون دیگر نمی‏شود با آقای بنی‏صدر برخورد بکنیم، من به همان روشِ قبل از انقلاب باید عمل بکنم. ما قبل از انقلاب حرف‌هایی می‏زدیم، که وقتی کسی در آن حرف‌ها می‏اندیشید، موضعی نسبت به آن دستگاه پیدا می‏کرد. من به ایشان گفتم مجبورم الان حرف‌هایی بزنم، که وقتی کسی درباره‏ی آنها اندیشید، موضعی علیه آقای بنی‏صدر بگیرد. امام نگاه کردند و تبسمی کردند و هیچ چیز نگفتند.

در آن زمان‌ها، گاهی می‏شد که من با دلِ پُر خدمت امام می‏رفتم؛ اما وقتی می‏آمدم، به رفقا می‏گفتم که امام دستی به سر و صورت ما کشیدند و لقمه‏ی حلوایی با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها کردند؛ بعد که می‏آمدیم، باز در سخن‌رانیِ خودشان می‏گفتند: آقای رئیس جمهور، آقای بنی‏صدر! یعنی همان، همان بود! ایشان مصلحت می‏دیدند؛ چون بالأخره، ایشان حکیم بودند. امام، یک حکیم به معنای واقعی بود؛ یعنی واقعاً پشت دیوار و پشتِ حجاب را می‏دید، که ماها قادر نبودیم آن را ببینیم. ایشان چیزهای خیلی ریزتری از آنچه که در حدّ دید ما بود و هست، می‏دید. ما وقتی در آن شرایط قرار می‏گرفتیم، چه کار می‏توانستیم بکنیم؟ نمی‏شد که ول کرد. بعضی‌ها بُریدند. این اسمش، بُریدن است. آدم که نباید ببُرد؛ باید بالأخره بایستد. دشمن دارد ما را می‏بُراند؛ از انواع و اقسامِ وسایل هم استفاده می‏کند. اگر ما هم بُریدیم، به دشمن کمک کرده‏ایم.
بیانات در دیدار با جمعی از هنرمندان 4/9/1370


فریاد کشیدن بر سرِ خودی‌ها، ممنوع!
امام به ما یاد دادند که هر چه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید؛ اما عدّه‏ای فریادهای خود را بر سرِ خودی‌ها کشیدند؛ به دیگران هم یاد می‏دهند که بر سرِ همدیگر فریاد بکشند! امام در وصیت‏نامه و در تعلیمات دوران حیات بابرکتِ خود تکرار می‏کردند که از غریبه‏ها و نامحرم‌ها و نفوذی‌ها برحذر باشید. مراقب باشید تا کسانی که با این انقلاب و این نظام و این اسلام و با منافع مردم هیچ میانه خوبی ندارند، در ارکان تصمیم‏گیری کشور نفوذ نکنند. مسأله غریبه‏ها و نااهل‌ها و نامحرم‌ها را، اوّل امام مطرح کردند. اینها در مقابلِ آن جهت و آن خطِ روشن، می‏گویند از دوستان و از خودی‌ها برحذر باشید و پرهیز کنید. اینها را با نام‌های گوناگون و چپ و راست مطرح می‏کنند. اگر شما هر کدام از این رادیوهای بیگانه را باز کنید، در هر یک از برنامه‏هایشان، حداقل چند بار اسم جناحِ محافظه‏کار و نوگرا را مطرح می‏کنند؛ تعبیراتی که ملت ایران و علاقه‏مندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومی این ملت و این کشور را به جبهه‏های مختلفی تقسیم می‏کند.

امام می‏گفتند ایرانِ یکپارچه، ملتِ متّحد و هم‌زبان؛ اما عدّه‏ای سعی می‏کنند طبق خواست و میل و صلاح‌دیدِ دشمنانِ این ملت، جهات غیرعمومی را ـ قومیت‌ها و مذاهب و دسته دسته کردنِ مردم و بازی با الفاظی از قبیل حزب و امثال آن را ـ در میان مردم رایج کنند و یکپارچگیِ مردم و آن وحدتی را که می‏تواند ایران اسلامی را از لابلای توفان‌ها عبور دهد، به هر شکلی دچار انشقاق و پراکندگی کنند.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حرم مطهر امام رضا (ع) 1/1/1380



خطّ امام یعنی... حفظ مردمی بودنِ حکومت
خطّ امام، یعنی آن مسلک و سلوک حکومتیِ امام امّت. یعنی چیزی که تفسیرکننده‌ی نظام جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، می‏تواند با جهت‌گیری‌های مختلفی تحقّق یابد. آنچه که این جهت‌گیری‌ها را به صواب نزدیک می‏کند و مورد قبول و اعتقادِ امام(رض) بوده است، اینهاست:



اوّل، ایستادگی در برابر تحمیل و نفوذِ قدرت‌های خارجی و نداشتن سرِ سازش با این قدرت‌ها. این، اوّلین مشخّصه‌ی حرکت امام بزرگوارِ ماست.

دوم، اهتمام به تعبّد و عمل فردی و ایستادگی در برابر سلطه‌ی شیطان نفس و وسوسه‏های نفسانی. این دو مطلبِ بزرگ و این دو میدان مبارزه را، امام از هم جدا نمی‏کردند و در صحنه‌ی اجتماع و سیاست، در مقابل شیطان بزرگ و شیطان‌های قدرت می‏ایستادند. در صحنه‌ی درون وجود انسان، امام با نفس مبارزه می‏کردند...

سوم، اهمیت دادن به تواناییِ ملت‌ها و «اصل» دانستنِ آنها بود. امام با ملت‌ها سخن می‏گفتند و معتقد بودند که تحوّلات بزرگِ عالم، اگر به دست ملت‌ها انجام گیرد، غیر قابل شکست است...

چهارم، اصرار بر وحدتِ مسلمین و مبارزه با تفرقه‏افکنیِ استکبار.

پنجم، اصرار بر ایجاد روابط سالمِ دوستانه با دولت‌ها؛ مگر استثناهایی که هرکدام استدلالی قوی پشت سرش بود. امام به ما یاد دادند که جمهوری اسلامی، در سطح عالم می‏تواند و باید از روابط سالمی با دولت‌ها برخوردار شود... اما رابطه با بقیه‌ی دولت‌ها، بسته به مصالح نظام جمهوری اسلامی است و اصل بر ایجاد ارتباط است.

ششم، اصرار بر شکستن حصارِ تحجّر و التقاط در فهم و عمل اسلامی و التزام به اسلام ناب. هم تحجّر، از دیدگاه امام ـ در بیان و عمل ـ مردود بود، هم التقاط.

هفتم، نقش محوری دادن به نجات محرومین و تأمین عدالت اجتماعی. همیشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خطّ حکومتی امامِ امّت، محرومان و مستضعفان محورِ تصمیم‏گیری‌ها محسوب می‏شدند و همه‌ی فعّالیت‌های اقتصادی و امثال آن، بر محور نجات محرومین از محرومیت‌ها بود.

هشتم، توجّه ویژه به مبارزه با رژیم اشغال‌گرِ قدس و رژیم غاصب صهیونیستی بود... از اموری که در نظر امام امّت به هیچ وجه برای ملت‌های مسلمان قابل اغماض نبود، مبارزه با صهیونیست‌ها بود...

نهم، حفظ وحدت ملی و ایجاد یکپارچگی در میان ملت ایران و اصرار بر مقابله و مبارزه با هر شعار تفرقه‌افکنانه.

دهم، حفظ مردمی بودنِ حکومت و ایجاد رابطه با مردم و حفظ ارتباط با آنها. لذا امام، هم به مسؤولین سفارش می‏کردند که «از مردم جدا نشوید؛ با مردم باشید؛ زیِ مردم را داشته باشید؛ به فکر مردم باشید» و خلاصه، رابطه را از طرف مسؤولین تأمین می‏کردند؛ هم متقابلاً به مردم سفارش مسؤولین و دولت‌ها را می‏کردند. یعنی امام با کسانی که ارگان‌های نظام و دولت را تضعیف می‏نمودند، به نحوی از انحا مقابله می‏کردند.

یازدهم، اصرار بر سازندگیِ کشور و تحویل یک نمونه‌ی عملی از کشور و جامعه‌ی اسلامی به جهان، که در ماه‌های آخر عمر با برکت امام، جایگاه مهمّی داشت. بر این اصرار داشتند که کشور باید از لحاظ اقتصادی، از لحاظ کارهای زیربنایی و از لحاظ مواردِ درآمد، بازسازی شود و برای مردم، نمونه‏ای عینی و عملی از سازندگیِ اسلامی ارائه گردد.
بیانات در مراسم سالگرد ارتحال حضرت‏امام(ره) 14/3/71


نظام، به امام وابسته نبود
مشروعیت این نظام به تفکّر اسلامى و به استوارى بر پایه اسلام است؛ مشروعیت مجلس و رهبرى هم بر همین اساس است. امام یک وقت فرمود: «اگر من هم از اسلام روى برگردانم، مردم مرا کنار مى‏گذارند.» راست هم مى‏گفت. مردم امام را به اسلام شناختند؛ به‏خاطر فداکارى و عظمت او در راه اسلام دنبالش راه افتادند، که همه ما، بنده و شما هم همین‏طور هستیم. اگر ما از این راه منصرف و منحرف شویم، خودمان ضرر مى‏کنیم؛ اما این حرکت و جریان راه افتاده و متوقف‌شدنى نیست. حقیقتاً نظام اسلامى به ما و امثالِ من و شما وابسته نیست. امام یک وقت مى‏فرمود: «نظام اسلامى به من وابسته نیست!» ما واقعاً تعجّب مى‏کردیم، چون امام خالقِ این انقلاب و در واقع پدیدآورنده این نظام بود و واقعاً تفکیک بین بقاى امام و بقاى نظام هم براى ما مشکل بود؛ اما امام قُرص و محکم مى‏گفت نخیر، نظام اسلامى به من وابسته نیست. حالا وقتى امامِ با آن عظمت، وجودش ملازم با وجود نظام نباشد و با نبودنِ او این مردم، انقلاب و اسلام را حفظ کنند، دیگر امثالِ من چه جاى حرف زدن دارند که بگوییم اسلام و نظام به من وابسته است! نه؛ صدها نفر از قبیل ما باید قربانِ اسلام شویم؛ جان‌مان، مال‌مان، آبروی‌مان را بدهیم تا نظامِ اسلامى بماند و پایه‏هاى آن استوار شود. آنچه را که دشمن هدف گرفته، این است؛ باید به این موضوع توجّه داشت.
بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى 7/3/1382

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...