کتاب «رونوشت برابر اصل» شامل یادداشت‌های قاسم عابدینی از رهبران سازمان پیکار، با تنظیم و ویرایش احمدرضا کریمی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد.

رونوشت برابر اصل» شامل یادداشت‌های قاسم عابدینی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، سال گذشته کتاب «من اعتراف می‌کنم» اثر محمد رحمانی درباره وحید افراخته عضو رده بالای سازمان مجاهدین خلق توسط انتشارات ایران منتشر شد که «رونوشت برابر اصل» می‌تواند مکملی برای آن باشد. ضمن این‌که گردآورنده و تدوین‌گر این‌کتاب در تهیه «من اعتراف می‌کنم»‌ هم نقش و کمک تاثیرگذاری داشته است.

پس از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق از اسلام به مارکسیسم که با پرچمداری تقی شهرام انجام شد، با رسیدن مهرماه ۱۳۵۵ اطلاعیه‌ای در داخل و خارج کشور با مضمون جمع‌بندی نتایج سیاسی ایدئولوژیک و تشکیلاتی یک‌سال و نیمه سازمان و بیان مواضع در مرحله انقلاب، مشی مسلحانه، شوروی و چین منتشر شد. به همین‌دلیل گروه مرکزیت سازمان با رهبری شهرام، نام خود را به «بخش منشعب سازمان مجاهدین خلق ایران» تغییر داد و شورایی ۱۲ نفره با نام رهبری موقت تشکیل داد. آذرماه ۵۷ هم با اعلام طرح «مبارزه مسلحانه توده‌ای» که با تدوین اعلامیه «پیش به سوی هسته‌های مسلح خلق» همراه بود، کل اعضا و کادرهای خارج از کشور سازمان، به ایران برگشتند. دو بخش پوسته سازمان به‌نام‌های «نبرد» و «آرمان» به‌دلیل اختلاف تشکیلاتی جدا شدند و بخش باقی‌مانده با نام جدید «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» سازماندهی شد.

پیکار با شرکت غیرمنظم و نامتشکل در تظاهرات‌های منتهی به پیروزی انقلاب، دست به انتشار اعلامیه‌ها و تراکت‌های تبلیغاتی زد. اسفند ۵۷ نخستین کنگره سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر تشکیل شد و علیرضا سپاسی آشتیانی، حسین احمدی روحانی، قاسم عابدینی، محمدعلی رحمانی و شهرام محمدیان اعضای کادر رهبری جدید را تشکیل دادند. در این‌کنگره، پیکار موضع‌گیری‌هایی نسبت به قدرت سیاسی حاکم، لیبرال‌ها و خرده‌بورژوازی مرفه سنتی اتخاذ کرد و در «کنفرانس وحدت» که با حضور ۱۳ گروه و محفل کوچک کمونیستی برگزار شد، شرکت کرد. سال ۱۳۵۸ هم اوج فعالیت سازمان پیکار بود. در جریان انقلاب فرهنگی سال ۵۹ دفاتر این‌سازمان در دانشگاه تهران و خارج از آن پلمپ شد.

قاسم عابدینی متولد سال ۱۳۲۸ در بروجرد است و از سال‌های نخست دبیرستان با خواندن جزوه‌ها و کتابچه‌های چپ، گرایش مارکسیستی پیدا کرد. او با اتمام تحصیلات دبیرستان به تهران آمد و در رشته زیست‌شناسی دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرش شد. در ادامه، عقاید گروه آرمان خلق در ذهن او و دوستانش به‌حدی رسوخ کرد که به این‌نتیجه رسید تنها راه نبرد با شاه، مبارزه قهرآمیز و مسلحانه است. عابدینی تابستان ۵۴ با مهری حیدرزاده ازدواج کرد و این‌دو با یکدیگر محفل بروجردی‌ها را تشکیل دادند و سپس از طریق منیژه افتخاری به سازمان مجاهدین خلق متصل شدند. پس از مدتی هم به‌دلیل انتقاد از کادر رهبری و روش سازمان، انشعاب کرده و همراه افراد دیگری چون علیرضا سپاسی آشتیانی تشکیلات سازمان پیکار را تشکیل دادند. بخش مهمی از پیکار تیرماه ۱۳۶۰ ضربه خورد و عابدینی و تعدادی از کادر مرکزی دستگیر شدند. او در اسفندماه ۱۳۶۰ محاکمه و ۸ آبان ۱۳۶۳ اعدام شد.

کتاب «رونوشت برابر اصل» دربرگیرنده یادداشت‌های عابدینی در زندان است. این کتاب روابط درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق از بدو تأسیس تا تشکیل سازمان پیکار و تحولات درونی آن را به تصویر می‌کشد.

یادداشت‌های این‌کتاب در ۱۱ بخش گردآوری و تدوین شده‌اند که به این‌ترتیب‌اند:

بخش اول (مروری بر سازمان‌دهی تشکیلاتی در نیمه دوم سال ۱۳۵۴ پس از انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران)، بخش دوم (وقایع سال ۱۳۵۴ با تاکید بر نیمه نخست سال ۵۴)، بخش سوم (نیمه اول سال ۱۳۵۵)، بخش چهارم (نیمه دوم سال ۱۳۵۵)، بخش پنجم (نیمه اول سال ۱۳۵۶)، بخش ششم (نیمه دوم سال ۵۶)، بخش هفتم (نیمه اول سال ۱۳۵۷)، بخش هشتم (نیمه دوم سال ۱۳۵۷)، بخش نهم (سازمان پیکار در سال ۱۳۵۸)، بخش دهم (سازمان پیکار ۱۳۵۹ _ ۱۳۶۰) و بخش یازدهم (ضربات تیرماه ۶۰ و پیامدهای آن و اوضاع سازمان).

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

اصولا در مورد موجودی بالفعل سلاح سازمان باید گفت که اساسا این سلاح‌ها را بعد از پیروزی انقلاب از طریق هواداران که در جریان قیام بهمن به دست آورده بودند تامین می‌کردیم. موجودی قبلی سازمان اولا همگی سلاح کمری بود و تعدادی مسلسل دستی و ثانیا تعداد خیلی کم بود. در جریان قیام تعدادی توسط خود اعضا به دست آمد و بعد از آن به‌تدریج، هواداران هرچه را که از پادگان‌ها برداشته بودند می‌دادند. با توجه به اینکه خرد خرد از ابتدای سال ۵۸ سلاح‌ها را تحویل می‌گرفتیم و در عین حال شرایط هم فضایش مساله نظامی را مطرح نمی‌کرد، به فکر تهیه سلاح نبودیم؛ فقط مساله نیاز کردستان بود که آن هم بعد از مرداد ماه مطرح شد و ما هم از اینجا آنچه را جمع شده بود (تاحدی که مرکز کاملا خالی نشود) فرستادیم و مرتبا می‌فرستادیم. از لحاظ امکان خرید فقط برای کردستان بود که می‌شد سلاح خریداری کرد و چون در آنجا خیلی راحت خرید و فروش می‌شد، ما نیازی به دنبال‌کردن امکانات دیگر نمی‌دیدیم اما در مجموع سلاح‌های کردستان از تهران تامین می‌شد و فقط آنها عمدتا فشنگ می‌خریدند.

این‌کتاب با ۶۲۴ صفحه مصور، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۵۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...