یاسر نوروزی | هفت صبح
حدود پنج سال پیش بود که پاریسریویو در یادداشتی درباره ماجرای اقتباس داریوش مهرجویی از آثار سلینجر نوشت؛ اقتباسی که در فیلم «پری» اتفاق افتاد. بخشی از جریان را البته همه میدانیم و شاید پیش از این خواندهایم اما مهر اف. بی. آی. روی فیلم به دلیل نقض آشکار قانون کپیرایت خبر تازهای بود که در این یادداشت از آن پرده برمیداشت. نویسنده همچنین فلاشبکی به گذشته زده بود تا برسد به اینکه چرا چنین اتفاقی افتاد؛ علت تنفر سلینجر از سینما، اقتباس مهرجویی از داستانهای سلینجر، شکایت سلینجر و جزئیاتی که دانستن آنها خالی از لطف نبود. در ادامه بخشی از این جزئیات را مرور کردهایم که هنوز هم خواندنی هستند.

از فیلم متنفرم!
گاهی اوقات بد نیست دنبال حرف دل نویسندگان در آثارشان باشیم چون رد پای سلینجر هم مثل هر نویسنده دیگری در آثارش پیداست. او در رمان معروف «ناتور دشت» از زبان یکی از کاراکترها مینویسد: «من از یک چیز در این دنیا متنفرم و آن هم فیلم است. حتی حرفش را هم جلوی من نزن!» اما چرا؟ چرا سلینجر تا این حد از سینما متنفر بود؟ پاسخ به این سوال روشن میکند چرا او بعدها هم از موضع خود کوتاه نیامد و تا پایان از فیلم و فیلمسازی متنفر ماند.
ماجرا برمیگشت به فیلم «قلب دیوانه من». سلینجر بعد از تماشای این فیلم به شدت آن را لوس و رمانتیک دانست و در واقع نوعی توهین به داستانش تلقی کرد. چون این فیلم بر اساس یکی از داستانهایش با عنوان «عمو ویگیلی در کنتیکت» ساخته شده بود. او این داستان را در سال ۱۹۴۸ در مجله معروف نیویورکر چاپ کرد و یک سال بعد مایکل رابسون کارگردان از راه رسید تا آن را تبدیل به فیلم کند؛ فیلمی که سلینجر معتقد بود فاصلهای زیاد با ذهنیت او دارد.
احتمالا همین روزها بود که نویسنده منزوی با خودش تصمیم گرفت پای فیلمسازها را از خانهاش ببرد. درست است که اقتباسهای سینمایی میتوانست برای او ثروتی بیش از پیش به ارمغان بیاورد اما او هرگز نمیخواست اعصاب خودش را پای تماشای فیلمهایی بگذارد که با آثارش فاصله داشتند. البته در این مقطع این سوال پیش میآید که به هر حال امکان داشت کارگردانی طراز اول سراغ آثارش برود اما آقای نویسنده با خلق و خوی عجیب و غریب خود، نیمه خالی لیوان را دید و کاری کرد که بعدها هم کسی سراغ آثارش نرفت.
چون همسرش کالین و پسرش متیو، سفت و محکم پای کار ایستادند و به عنوان وارثان او اجازه ورود به قلمرواش را به کسی ندادند. البته این جریان پنجاه و هشت سال دیگر بیشتر ادامه نخواهد داشت چراکه قانون کپیرایت در آمریکا بر حق مالکیت معنوی تا گذشت ۷۰ سال بعد از مرگ نویسندگان تأکید دارد.
زرنگیهای مهرجویی
ایران سالهاست که عضو کنوانسیون برن نیست و به این ترتیب تعهدی هم بر اجرای قانون کپیرایت ندارد. به این ترتیب کارگردانان ایرانی میتوانند بدون اجازه یا پرداخت هرگونه مبلغی، از آثار خارجی اقتباس کنند. با این مقدمه داریوش مهرجویی بیهیچ نگرانی میتوانست سراغ آثار سلینجر برود. البته او نامهای به سلینجر نوشته بود اما آقای نویسنده در این زمان احتمالا در قلعه متروکش حتی آن را باز هم نکرد.
او در گفتوگویی در این باره میگوید: «سلینجر نویسندهای دور از جمع بود و همیشه غایب. فرصتی هم دست نداد. فقط وکلایش بودند که سنگش را به سینه میزدند. جالب اینکه همزمان با این اتفاق، کپی دی وی دی فیلم در کالیفرنیا بیرون آمده و هرکسی دیده بود، تعریف میکرد.» به همین دلیل، بنا به گفته مهرجویی، روند ساخت فیلم به دلیل اینکه پاسخی از سوی سلینجر نرسید آغاز شد و «پری» روی پرده رفت؛ فیلمی که با اقتباس از داستانهای «فرانی و زویی» «یک روز خوش برای موزماهی» ساخته شده بود.
هر دوی این آثار در ایران ترجمه و بارها منتشر شدهاند. در این میان ترجمه میلاد زکریا از «فرانی و زویی» شهرت بیشتری دارد و همچنین ترجمه احمد گلشیری از داستان «یک روز خوش برای موزماهی». این داستان آخری در کتاب «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» چاپ شده است. در هر حال که مهرجویی همیشه گفته بود آثار سلینجر را در زمان دانشجویی خوانده است. او به خاطر تحصیل در دانشگاه یو. سی. ال. آمریکا، داستانهای این نویسنده را به زبان اصلی مطالعه میکرد و همان زمان تحت تأثیر قرار گرفته بود؛ تا جایی که سالها بعد تصمیم گرفت اقتباسی بر اساس آثار او انجام دهد؛ چنانچه خودش در گفتوگویی اشاره کرده بود: «من سینما درس میخواندم و اولین بار ١٠ داستان کوتاه سلینجر را خواندم و به آثارش علاقهمند شدم. بعدتر «فرنی و زویی» را خواندم و داستانهای دیگرش را. البته من این کتابها را به همان زبان انگلیسی میخواندم و بعدتر، وقتی به ایران آمدم، «ناتوردشت» به ترجمه محمد نجفی را هم خواندم. اما از همان سالهای جوانی سلینجر یکی از نویسندگان محبوبم بود.»
فیلم را بسوزانید!
ایران متعهد به رعایت قانونکپیرایت نیست اما سال ۱۹۹۸، مرکز سینمایی لینکلن تصمیم گرفت جشنوارهای درباره سینمای ایران برگزار کند. در این جشنواره قرار بود فیلم «پری» مهرجویی هم به نمایش درآید اما این اتفاق هرگز نیفتاد چون سلینجر در این سالها نشان داده بود نسبت به هرگونه ورود به قلمرواش کاملا آگاه و حساس است. به این ترتیب وکلای آقای نویسنده نامهای نوشتند و اعلام کردند چنانچه فیلم در آمریکا به نمایش درآید، نقض آشکار قانون کپیرایت خواهد بود.
مهرجویی خود بعدها در گفتوگویی درباره این ماجرا توضیح داد: «قرار بود فیلم «پری» اکران جهانی شود. در یک برنامه اکران ١٠فیلم در نیویورک، فیلم «پری» هم اکران شد. روزنامهها هم درباره فیلم و ارتباطش با داستانهای سلینجر نوشتند و یادم میآید روزنامه «نیویورک تایمز» هم عکس بزرگ نیکی کریمی را چاپ کرد و مقاله مفصلی هم درباره من و اقتباس فیلمم از سلینجر نوشت. وکلای سلینجر هم متوجه شدند و اعتراضها شروع شد. حتی میگفتند که فیلم را باید سوزاند، چون بدون اجازه ساخته شده.»
آنها البته نمیتوانستند شکایتی علیه مهرجویی تنظیم کنند یا او را پای پرداخت غرامت بکشانند اما جریان از این قرار بود که به هر حال جشنواره لینکلن نمیتوانست ایده خود را عملی کند. به همین دلیل مدیران جشنواره از نمایش فیلم صرف نظر کردند تا سلینجر همچنان در سکوت خود باشد. هرچند در آن زمان مهرجویی در مجله نیویورکتایمز نوشت: «هدف من از ساخت این فیلم تبلیغاتی نیست و فقط دوست دارم منتقدین و کسانی که آثارم را دنبال میکنند به تماشای فیلم بنشینند.» بعد هم عنوان کرد: «ما در کشورمان قانون «کپیرایت» نداریم و آزادیم هر چه دوست داریم بخوانیم.» (البته «بخوانیم» را در این جمله مهرجویی باید به معنی «بسازیم» بخوانیم!) و این شد که جریان خاتمه پیدا کرد.
هرچند که نویسنده پاریسریویو در پایان یادداشت خود آورده بود در حال حاضر نسخهای از فیلم سینمایی «پری» در کتابخانه دانشگاه کلمبیا موجود است که اف. بی. آی. با مهری روی فیلم، از نقش حق نویسنده در آن هشدار داده است. با این وضعیت، اگر نگاهی به تاریخ مرگ سلینجر بیندازیم (۲۰۱۰)، متوجه میشویم که فعلا باید برای پاک شدن مهر صبر کرد؛ دستکم تا پنجاه و هشت سال دیگر!