همینگوی در «تپه‌های سبز آفریقا» که آن را شکار ادبی می‌نامند، به بیانی توصیفی ـ روایی به شرح ماجرای شکار‌ها و طبیعت‌گردی‌هایش پرداخته و کالوینو در «یک روزِ ناظر انتخاباتی» داستان جالب و واقعی از پیوند میان قدرت و سیاست را روایت کرده است.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «تپه‌های سبز آفریقا» نوشته‌ ارنست همینگوی که نخستین‌بار سال‌ها پیش با ترجمه رضا قیصریه منتشر شده بود، به تازگی در بخش داستانهای امریکایی قرن بیستم از سوی نشر کتاب خورشید با ویرایش جدید منتشر شده است.

نویسنده در پیش‌گفتار کوتاه کتاب می‌آورد: این اثر برخلاف سایر آثاری که همینگوی خلق کرده، کاملا برآمده از واقعیت است. همینگوی در این کتاب به بیانی توصیفی ـ روایی به شرح ماجرای شکار‌ها و طبیعت‌گردی‌هایش پرداخته است...«این‌که می‏‌گویند «تپه‏‌های سبز آفریقا» یک شکار ادبی است، چندان هم دور از واقعیت نیست. همینگوی زیاد اهل مصاحبه نبود؛ مصاحبه‏‌های اندکی هم که از او موجود است، در واقع همان حرف‏‌هایی است که در این کتاب و از لابه‏‌لای حرف‏‌های او در وقت شکار آشکار می‏‌شود؛ کتابی که با دیگر آثار همینگوی تفاوت عمده دارد و قدرت روایت‌گری و هنر وصف او را به نمایش می‏‌گذارد.»

در بخشی از کتاب می خوانیم: «موقع شلیک، ابری از مرغان ماهی‏خوار را می‏‎بینی که در آفتاب بلند می‏‎شوند و همه افق دریاچه را صورتی می‎‏کنند و بعد فرود می‏‎آیند. بعد از آن، هر بار که شلیک می‏‎کنی، برمی‏‎گردی و به آفتاب روی دریاچه نگاه می‏‎کنی و برخاستن سریع و شگفت ‏آور ابر را می‎‏بینی و بعد فرونشستن آرام آن را.»

ارنست میلر همینگوی، نویسنده و روزنامه‌نگار سرشناس آمریکایی و برنده‌ جایزه‌های معتبر نوبل ادبیات و پولیتزر، سال ‌‌1899 در ایلیونز آمریکا و از یک پدر فیزیکدان متولد شد. بعد از پایان دبیرستان، به دنبال تحصیلات عالیه نرفت و شغل نویسندگی‌اش را به‌عنوان یک خبرنگار تازه‌کار در نشریه‌ی «کانزاس سیتی استار» ادامه داد. او نخستین رمانش «وداع با اسلحه» را بعد از مجروح شدن در جنگ اول جهانی خلق کرد. رمان مطرح «پیرمرد و دریا»ی همینگوی سال ‌‌1952 منتشر شد و با استقبال چشم‌گیری همراه بود؛ به‌طوری که جایزه‌ ادبی «پولیتزر» را در سال ‌‌1953 برای او به‌همراه آورد. یک سال بعد از آن،‌ موفقیت همینگوی با دریافت نوبل ادبیات کامل شد.

این ناشر همچنین، رمان «یک روزِ ناظر انتخاباتی» نوشته ایتالو کالوینو با ترجمه مژگان مهرگان را راهی بازار نشر کرده است. این اثر ، رمان کوتاهی است که کالوینو پس از «سوداگری در ساخت و ساز» و «ابر آلودگی» منتشر کرده است. آثاری که نویسنده قصد داشته علامت مشخصه گذر به زمانه‌ای شوند که انسان معاصر در آن به سر می‌برد. کتاب در مورد مرد کمونیستی است که در حوزه ای که افراد رای دهنده معلولین شدید جسمی یا ذهنی هستند، ناظر انتخاباتی است و مادران و پدران روحانی به جای آنها رای می دهند. شخصیت اصلی داستان که همزمان درگیر مساله بچه دار شدن است، در پی تقلب در انتخابات و جمع آوری رای های بیشتر برای حزب خود است. گویا نویسنده این کتاب را بر اساس حقایقی موجود در ایتالیا نوشته است؛ حقایقی از تقلب جالب در انتخابات با استفاده از رای معلولین ذهنی.

کالوینو که همیشه سخره گرفتن زندگی و جامعه بشری را دستمایه قرار می داد و داستان های شگرفی می آفرید، در این کتاب به گفته خودش، به یک موضوع و جریان معاصر می پردازد. نویسنده در یادداشتکوتاهی درباره کتاب آورده است: «این داستان عین حقیقت است، اما تمام شخصیت های آن کاملا خیالی اند. فایده ای ندارد عالیجنابی را که در فصل دهم وارد داستان می شود، در چهره ای واقعی جستجو کنیم. او شخصیتی تمثیلی است و ساخته و پرداخته ذهن من تا جایی که پرس و جو کرده ام، حتی بر حسب تصادف هم امکان ندارد یک شخصیت واقعی بتواند خود را به این عالیجناب ربط بدهد. پس باید بگویم که وجود خارجی ندارد.»

در بخشی از کتاب می خوانیم:

«هیچ چیز به اندازه دید سهل انگارانه آدم ها نسبت به موضوع زاد و ولد او را مشمئز نمی کرد، مردمی که هر چه گرسنه تر و عقب افتاده تر بودند، بیشتر بچه دار می شدند نه به این خاطر که بچه می خواستند بلکه به این خاطر که همه چیز را به دست غرایز، بی توجهی و بی بند و باری می سپردند.»

ایده مدارس خصوصی اولین بار در سال 1980 توسط رونالد ریگان مطرح شد... یکی از مهم‌ترین عوامل ضعف تحصیلی و سیستم آموزشی فقر است... میلیاردرها وارد فضای آموزشی شدند... از طریق ارزشیابی دانش‌آموزان را جدا می‌کردند و مدارس را رتبه‌بندی... مدارس و معلمان باکیفیت پایین، حذف می‌شدند... از طریق برخط کردن بسیاری از آموزش‌ها و استفاده بیشتر از رایانه تعداد معلمان کاهش پیدا کرد... مدرسه به‌مثابه یک بنگاه اقتصادی زیر نقاب نیکوکاری... اما کیفیت آموزش همچنان پایین ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...