کتاب شنی | فیلم امروز


«راهنمای فیلم سینمای ایران»، نوشته حسن حسینی، برای من آلبومی از یک دوره زندگی است. وقتی کتاب را ورق می‌زنم و مدخل‌ها، نام فیلم‌ها، شناسنامه عوامل، نام نویسندگان و عکس‌ها را می‌بینم. در پشت کلمات و تصاویر چاپ شده روی کاغذ، نمایش تصاویر متحرکی از اتفاقات زندگی‌ام آغاز می‌شود؛ اتفاقاتی که همزمان با شکل گیری و نگارش مدخل‌ها و نهایی‌شدن این کتاب برایم افتاد. حوادثی که باعث شد نتوانم بیش از چند مدخلی که در کتاب نوشته‌ام، بنویسم.

راهنمای فیلم سینمای ایران نوشته حسن حسینی

حالا که کتاب به نتیجه رسیده، هر بار ورق زدنش بهانه‌ای می‌شود برای کشف چیزهایی درباره آن دوره و خودم. بعد از چند بار تکرار این کشف و شهود، تصمیم گرفتم فهرستی از حوادثی که ورق زدن کتاب برایم یادآوری می‌کند، درست کنم. اتفاقات شخصی را که کنار بگذاریم، اتفاقاتی بودند که به طور مستقیم به نوشتن درباره سینمای ایران و فیلم‌های ایرانی مربوط می‌شدند؛ فهرستی از آسیب‌های نوشتن درباره سینمای ایران. به لطف این کتاب صاحب فهرستی شدم که خطاها و کاستی‌هایم در فرآیند نوشتن درباره سینمای کشورم را نشان می‌داد. دقت در فهرست و پیدا کردن مصادیق آنها باعث شد موارد مشابه کنار هم قرار بگیرند. دسته‌‍بندی تازه‌ای از اشتباهات و خطاها بر مبنای علت وقوع آنها درست شد.

فصل‌هایی که هر کدام از آنها مجموعه‌ای از خطاها و آسیب‌های من هنگام نوشتن درباره سینمای ایران را نمایندگی می‌کردند. در این نوشته بر اساس سه سرفصل مهم فهرست دستاوردهای شخصی پیرامون آسیب‌های نوشتن درباره سینمای ایران را توضیح می‌دهم. کتاب راهنمای فیلم سینمای ایران موقعیت کم نظیری برای روبه‌رو شدن با موضوعات سینمای ایران را فراهم می‌کند که همین نشانه مهم‌ترین دلیل اهمیت این اثر کم نظیر است. روبه‌رو شدن من با خودم و سینمای ایران به واسطه این کتاب اتفاق خوبی در زندگی‌ام فراهم کرد. این نوشته حاصل همان اتفاق است.

فیلم ندیدن
از اولین به کار گرفتن دوربین میرزا ابراهیم خان عکاس باشی تا فیلمسازانی که با دوربین گوشی تلفن همراه اولین فیلم‌های‌شان را می‌سازند، سینمای ایران وجود دارد. هر فهرست ناقصی از این تولیدات شرمساری بزرگی برایم درست می‌کند که چند فیلم از سینمای ایران را ندیده‌ام. پیدا کردن عددی از تولیدات سینمای ایران که ندیده‌ام وسوسه‌ای بوده که با خواندن مقدمه حسن حسینی در من زنده شد.

ندیدن فیلم‌ها بعد از دلایل شخصی و تنبلی‌ها دلیل دیگری هم دارد. تولیدات سینمای ایران به علت وقایع و حوادث تاریخ معاصر و ویژگی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هر دوره که مطابق با دوره‌های قبل نبوده، مانند کشورهای نزدیک و همسایه اغلب در دسترس نیست. تعطیلی استودیوها و تغییر ساختارهای سیاسی فیلم‌ها را بدون مالک به امان خدا در کوران حوادث و روزگار رها کرده است. در چنین شرایطی فیلم دیدن بر اساس نیازهایی همچون نوشتن یک کتاب راهنما یا یک مقاله‌ی انتقادی پیرامون سینمای ایران به بزرگترین چالش برای هر نویسنده و منتقدی تبدیل شده است.

فناوری‌های جدید باعث شده شرایط فیلم دیدن کمی ساده شود اما مشکل از جایی است که بسیاری از فیلم‌ها یا نسخه‌ای ندارند و یا دیجیتال نشده‌اند. سینمای ایران نمونه جالبی است که با تولید بدون وقفه در تمام این سالها هنوز مشکل دسترسی به فیلم‌های قدیمی و جدید حل نشده است. رواج تولید فیلم که جنگ و تحریم و کرونا هم نتوانسته متوقفش کند، هر سال بر سیاهه فیلم‌های غیرقابل دیدن اضافه می‌کند و سازوکار فیلم دیدن را مشکل‌تر. تماشای نسخه‌های مخدوش و بدون کیفیت ما را در برابر این سؤال قرار می‌دهد که آیا تماشای این تصاویر به هم ریخته و ناقص و مبهم فیلم دیدن است؟

کم سوادی
اغلب تولیدات سینمای ایران را فیلم‌های تجاری تشکیل می‌دهند. در فهرست تولیدات سینمای هر کشوری اکثریت فیلمها با آثاری است که با روش‌های تجاری و برخاسته از مناسبات فرهنگی برای جذب مخاطبان بیشتر ساخته می‌شوند. در ایران نیز مبنای اصلی سینما با وجود برخی انحرافات قدیمی و جدید، سینما به عنوان صنعتی برای تولید و عرضه محصولات سینمایی قلمداد می‌شود. نوشتن درباره سینمای ایران و اکثریت آثار سینمای تجاری به دلیل فقر تئوریک و نداشتن پشتوانه‌های نظری تا کنون به متون قابل توجهی منتهی نشده است. به عنوان یک علاقه‌مند به سینمای ایران تاکنون بجز نوشته‌های اندک و پراکنده، مطالب درخوری درباره جهان‌بینی فیلم سازان، زیبایی‌شناسی فیلم‌ها، ساختار اقتصادی و صنعتی و هنری تولید، عرضه و نمایش، روان‌کاوی مخاطبان و تطابق‌های تاریخی و فرهنگی بین سینما و جامعه ایرانی نخوانده‌ام.

در حالی که در بازار کتاب و مطبوعات توجه به سینما و هنرهای نمایشی یکی از مهم‌ترین سرفصل‌هاست اما علاوه بر این که بسیاری از متون بنیادی در این زمینه ترجمه نشده یا متن فارسی راه‌ گشایی از آن‌ها در دسترس نیست، هنوز نویسندگان سینمایی برای توضیح و تفسیر سینمای خود نیز کم کاری کرده‌اند. ریشه این کم کاری در سینمای ایران کم‌سوادی رایجی است که در ظاهر بی‌اهمیتی به بخش عمده‌ای از سینمای ایران به عنوان فضیلت، خود را نشان می‌دهد. راهنمای فیلم سینمای ایران به من ثابت کرد که برای بسیاری از پدیده‌ها و ویژگی‌های فرهنگی سینمای ایران هنوز توضیح و تفسیر قابل عرضه‌ای ندارم. علت اصلی این سکوت هم چیزی نیست بجز دانش کم و به‌روزنشده برای درک و هضم و بیان و تفسیر پدیده‌ها.

کلیشه‌ها
من سینمای کشورم را بیش از آن که بر اساس درک و دریافت شخصی و با اتکا به تجربه زیسته خودم از فیلم‌ها بشناسم، با ساده ترین روش شناخته و سر و ته داستان را با به کار گرفتن چند کلیشه و پیش فرض از پیش ساخته و عرضه شده توسط دیگران هم می‌آورم. عبارات و ترکیب‌های بی‌معنا و مبهمی همچون فیلمفارسی، مبتذل، شریف، توهین به شعور مخاطب، سینمای فاخر، سینمای مستقل، سینمای معناگرا و عباراتی دیگر که در نوشته‌ها بسیار به کار می‌رود، توانایی توصیف سینمای ایران را ندارند و از فرط استفاده بی‌مسما و بی‌معنا شده‌اند.

رها شدن از کلیشه‌ها و تکیه بر خود برای مقابله مستقیم با پدیده‌های سینمایی کار سختی در فضای فرهنگی کشوری است که از کودکی شما را به همرنگی با جماعت دعوت می‌کند. کلیشه‌های نوشتن درباره سینمای ایران تا آنجا سترون شده‌اند که به نظر می‌رسد باید برای هر مطلب مفاهیم را بازتعریف کرد. هربار که راهنمای فیلم سینمای ایران را ورق می‌زنم، در برابر این سؤال قرار می‌گیرم، که چه قدر برای عبور از نگرش‌های رسمی دستوری و منش‌های مد روز رفتاری توانایی و جسارت دارم. در فضای ادبیات سینمایی ایران بسیاری از نوشته‌ها کاری جز بازتولید کلیشه‌ها ندارند و آیا من توانسته‌ام یکی از آن مطالب را ننوشته باشم؟

...
عنوان مطلب از نام داستانی از خورخه لوئیس بورخس گرفته شده که در آن به کتابی جادویی اشاره می‌شود که مطالبش به فراخور زمان و مکان تغییر می‌کند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...