ترجمه داریوش مودبیان از گزیده‌داستان‌های کوتاه نمایشی آنتوان چخوف توسط نشر گویا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، کتاب «دوستان، ما بد زندگی می‌کنیم!» شامل گزیده‌ای از داستان‌های کوتاه نمایشی نوشته آنتوان چخوف به‌تازگی با ترجمه داریوش مودبیان توسط نشر گویا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

داریوش مودبیان که چاپ ترجمه مجموعه «طنزآوران جهان نمایش» را با همکاری این‌ناشر در دستور کار دارد و تا به حال عناوینی از آن به بازار نشر عرضه شده، در کتاب پیش‌رو،‌ گزیده‌ای از داستان‌های کوتاه چخوف را که قابلیت اجرای نمایشی دارند، گردآوری و ترجمه کرده است. او در مقدمه‌ای که برای این‌کتاب نوشته، ابتدا چخوف را معرفی کرده و سپس مفاهیم داستان کوتاه، داستان کوتاه نمایشی و سپس مراحل گردآوری و ترجمه داستان‌های کتاب را تشریح کرده است.

جانمایه داستان‌های کوتاه چخوف و شاید تمام آثار نمایشی و غیرنمایشی‌اش در یک نگاه کلی جمله‌ای است که برای عناوین این‌کتاب در نظر گرفته شده است: «دوستان، ما بد زندگی می‌کنیم!» چخوف به تعبیر مودبیان، مثل نیکلای گوگول این هشدار را می‌دهد که «بله، می‌خندید اما فراموش نکنید که دارید به خودتان می‌خندید!» اما از نظر مترجم و پژوهشگری که داستان‌های این‌کتاب  را به فارسی برگردانده، هشداری که چخوف می‌دهد، جدی‌تر از هشدار گوگول است. چون واقع‌گرایانه‌تر و اجتماعی‌تر است.

بیهودگی،‌ پوچی و ابتذال زندگی روزمره و مناسباتش از جمله هشدارهایی هستند که در کلام چخوف نهفته‌اند. مودبیان در تحلیل آثار و داستان‌های کوتاه چخوف که در کتاب پیش‌رو چاپ شده‌اند، می‌گوید چخوف همچون هنرمندی متعهد، البته نه به معنای سیاسی‌ آن، با دقت بسیار چشم به زندگی آدم‌های اطراف می‌دوزد. او گردآوری و ترجمه آثار چخوف را از سال ۱۳۳۸ آغاز کرده است؛ یعنی زمانی که ۱۰ ساله و شیفته ادبیات به‌ویژه آثار ادبیات نمایشی بوده است.

عناوین داستان‌های چاپ‌شده در این‌کتاب به‌ترتیب عبارت است از:

نامه‌ای به همسایه دانشمند، پیش از عروسی، یک دست و دو هندوانه، محاکمه، اعتراف (یا اُلگا، ژنیا، زویا)، فراموشی، خوشحالی، آن زن رفت!، در دکان سلمانی، دخترک تو سری خور، به نقل از یک پرونده قضایی، زنی با طبیعتی اسرارآمیز، مادر زن _ وکیل مدافع، مرگ یک کارمند، در پائیز، آقای خیّر و دوشیزه، چاق و لاغر، جلسه هیپنوتیزم، یا الاغ یا الدنگ، قیّم، اقتضای زمانه، رئیس پستخانه، از دفتر خاطرات یک دوشیزه جوان، برادر غیرتی، نشانِ افتخار، دو نامه، آلبوم، بوقلمون صفت، ماسک، شب پیش از محاکمه، یک درام کوتاه، اعتراف یک انسان نزد یک سگ، بر بالای پلکان ترقی، در داروخانه، دلِ شکسته، دیپلمات، پنهان‌کاری آشکار، در مهمانخانه، سخنرانی و کمربند، شکارچی، داماد و پدر عروس، مهمان، سرکار استوار پریشی به‌یف، دیوار، مدیر تئاتر در زیر کاناپه، خرابکار، درباره تئاتر، دو روزنامه‌چی، کیف پول، سگ گران‌قیمت، به سلامتی خانم‌ها، بدبیاری، گفت‌وگوی من با رئیس پستخانه، آنچه یافت نمی‌شود!، گفت‌وگوی مرد مست و جنِ هشیار، آدم‌های خیّر، پیشنهاد، مقررات خانه من، در ییلاق، آی دندانم!، یک اقدام جدی، جشن سالگرد، کالخاس، بزرگ‌ترین شهر، هیس!...، نمایشنامه‌نویس، سفارش، سخنران، گفت‌وگوهای پای تلفن، شاهکار هنری، تقصیر از کیه؟، وانکا، یکی در میان خیلی‌ها، بی‌پناه، بلیت بخت‌آزمایی، دلاله،‌ فراری.

در قسمتی از داستان «مهمان» از این‌کتاب می‌خوانیم:

زلترسکی، خسته و درمانده، پلک‌ها را برهم گذاشت، به پشتی کاناپه تکیه داد و ناخواسته گوش سپرد... در این‌حال با خود فکر می‌کرد: «هر تمهیدی، هر کلکی رو که بلد بودم، به کار بردم، اما نه، اما هیچ‌کدوم نگرفت... مگه این غول بی‌شاخ و دم از رو می‌ره... نه...! و حالا لابد تا ساعت چهار صبح می‌خواد همینجا بشینه و ... خدای بزرگ،‌ چه کنم...؟ حاضرم صد روبل پول نقد، البته اسکناس که نه، بلکه سکه نقره، بدم اما بتونم همین الان دراز بکشم و بخوابم...؛ ا... راستی چرا از همین جناب تقاضای قرض همچین پولی رو نکنم،‌ هان؟ راه حل جالبیه...!»
پس حرف سرهنگ را قطع کرد و گفت:
_ پارفنی ساویچ،‌ ببخشید حرفتون رو قطع می‌کنم... می‌خواستم از شما خواهش کنم، یک خواهش کوچولو... شما که می‌دونید، تازگی‌ها هزینه زندگی در ییلاق خیلی خیلی بالا رفته، در واقع بنده دیگه کلافه شدم،
فعلا چیزی تو دست و بالم نیست... و این در حالیه که تا اول ماه هم فاصله داریم و ... خواستم از شما...
سرهنگ که با نگاه خود کلاهش را جست‌وجو می‌کرد، بریده‌بریده گفت:‌
_ دیره... دیر وقته... باید رفت ... چیزی... به صبح نمونده... شما چی... چی فرمودید؟

این‌کتاب با ۵۱۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار تومان منتشر شده است.

درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...