«هستی» نام یکی از رمان‌های نوجوانانه فرهاد حسن‌زاده است که ماجرای آن به اوایل جنگ ایران و عراق برمی‌گردد. راوی این داستان دخترنوجوانی به اسم هستی است که تمام رفتار و سکناتش شبیه پسرهاست. او مثل پسر‌ها لباس می‌پوشد و موهایش را از ته می‌تراشد و شخصیت جسوری دارد. هستی به بازی‌های رایج دخترانه مثل لی‌لی بازی و عروسک‌بازی و معاشرت با دختر‌های همسن و سالش علاقه‌ای ندارد و بیشتر با پسر‌های نوجوان محل فوتبال بازی می‌کند و گاهی هم با آن‌ها گلاویز می‌شود و زد و خورد راه می‌اندازد.

نقد هستی رمان فرهاد حسن‌زاده

در خانه، مادر بیشتر هوای او را دارد، اما برعکس، پدر دریانورد او از رفتار‌های عجیب دخترش خسته شده و دائم سرش غرولند می‌کند، اما کشمکش اصلی داستان از جایی آغاز می‌شود که پدر می‌خواهد او را به مرد قصاب پولداری که از دخترش بزرگتر است شوهر بدهد و از شرش خلاص شود. زمان و مکان داستان در شهر آبادان و کمپ اردوگاه جنگ‌زده‌ها در ماهشهر می‌گذرد. آن‌ها به خاطر فشار حملات عراقی‌ها مجبور می‌شوند آبادان را ترک کنند و به ماهشهر بروند و این درحالی است که مادر هستی باردار است. پدر هستی که مردی به شدت سنتی است از مادر هستی یک پسر می‌خواهد و دوست ندارد بچه دومش هم دختر باشد و شاید یکی از دلایلی که باعث شده هستی از دختر بودنش بیزار باشد همین سرکوفت‌های پدر به مادرش است. هستی گاهی فکرمی‌کند که او باعث بداخلاقی‌های پدرش است، چون اگر او پسر می‌شد شاید رفتار پدر با او و مادرش نرم‌تر از این بود.

دو شخصیت فرعی دیگر هم در رمان وجود دارند که یکی از آن‌ها دایی هستی است که علاقه زیادی به خواهرزاده‌اش دارد و بعدی هم خاله‌اش نسرین که گاهی برای هستی کتاب می‌آورد. این دو شخصیت دقیقاً مقابل شخصیت سنتی و مردسالار پدر قرار می‌گیرند.

در قسمتی از داستان در زیر بارش شدید بمب‌افکن‌ها و خمپاره‌انداز‌های عراقی وقتی پدر می‌خواهد به قولش عمل کند و موتور دایی جمشید را به او در آبادان برگرداند، خوف و ترس عجیبی او را فرا می‌گیرد. از طرفی دایی جمشید منتظر موتورسیکلتش است و این بهترین فرصت است تا هستی توانایی‌اش را به پدرش که دائم تحقیرش می‌کند و حتی راضی به زنده بودنش نیست، نشان بدهد. او موتور را برمی‌دارد و شبانه از ماهشهر به طرف آبادان حرکت می‌کند.

حسن‌زاده از آنجا که خود فرزند جنوب و متولد آبادان است، به خوبی توانسته با به تصویر کشیدن خصوصیات و گویش بومی کاراکتر‌های داستان و توصیفات جانداری که از زندگی مردمان آبادان دارد از «هستی» یک رمان ماندگار بسازد؛ داستانی که علاوه بر اقلیمی بودن، نشانگر جامعه سنتی و مردسالار در برخی از نواحی است که قابلیت و توانایی و جسارت زن‌ها و دختر‌ها را به خاطر جنسیت نادیده می‌گیرند.

این رمان در۲۶۴ صفحه توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر و بار‌ها تجدیدچاپ شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...