روزی روزگاری طبیعت | اعتماد


همه ما انسان‌های آپارتمان‌نشین وقتی مار، ببر، خرس و... می‌بینیم به وحشت می‌افتیم اما مگر چقدر هریک از ما این حیوانات را در طول زندگی خود از نزدیک و بدون حفاظ باغ وحش یا موزه‌ها دیده‌ایم که اینچنین از آنها می‌ترسیم؟ ما چقدر تجربه مارگزیدگی یا حمله ببر را داشته‌ایم که این‌طور می‌ترسیم؟ شاید این ترس درونی‌شده را به قصه‌های کودکی ربط دهید اما آزمایش‌های روان‌شناسان نشان می‌دهد کودکان خیلی زودتر از آنکه با این قصه‌ها دمخور شوند از مشاهده تصویر مار مضطرب می‌شوند؛ چرا؟ گوردون اوراینز [Gordon Orians] ایده‌های جالب برای پاسخ به این سوال مطرح می‌کند.

یاد جنگل دور گوردون هاول اوراینز [Gordon Orians]

چرا انسان ده‌ها هزار سال است که به غذا نمک و فلفل می‌زند؟
شواهد باستان‌شناسی این ادعا را تایید می‌کند که هزاران سال پیش یکی از کالاهای اصلی مبادلاتی بین کشورها نمک و فلفل و سایر ادویه‌ها بوده است. هنوز هم ادویه جزو کالاهای بازرگانی پرسود است، انگار حکم نفت را دارد. اما چرا ادویه اینقدر در غذاهای مردم سراسر جهان با این تنوع سلیقه کاربرد دارد؟ اصلا از چه زمانی ادویه اینقدر پرکاربرد شد؟ گوردون اوراینز پاسخ‌های هیجان‌انگیزی به این سوال می‌دهد؛ مثلا یک پاسخ او این است که نمک و فلفل و زردچوبه گوشت حیوانات را برای انسان لذیذ می‌کنند! اما ممکن است این پاسخ به اندازه کافی قانع‌کننده نباشد ولی او اضافه می‌کند، نمک و فلفل در حقیقت بافت گوشت حیوانات شکار شده را به نحوی تجزیه می‌کند که هضم آن در معده انسان راحت شود.

ریشه بسیاری از رفتارهای ما در علفزارهای ساواناست
اوراینز درکتاب «یاد جنگل دور» (Snakes, Sunrises, and Shakespeare: How Evolution Shapes Our Loves and Fears, 2014) از تعبیر اشباح ساوانا برای کشف ریشه رفتارهای انسان کنونی استفاده می‌کند و منظور از این تعبیر رفتارها، عادات وگونه‌های مرتبط با انسان در زیستگاه اولیه انسان هوشمند در علفزارهای ساواناست. تعبیری جالب که آن را مبنای این پرسش قرار می‌دهد که: چرا باید به جست‌وجوی این اشباح رفت؟ این نویسنده به پژوهش‌هایی اشاره می‌کند که علفزارهای ساوانا در آفریقا را منشأ حیات انسان هوشمند می‌دانند. او توضیح می‌دهد نه تنها ریشه بسیاری از رفتارهای روزمره ما بلکه درک برخی مفاهیم انتزاعی نظیر زمان و فضا و مکان نیز در اجدادمان که بیش از 50 هزار سال یا حتی عقب‌تر زندگی می‌کرده‌اند، ریشه دارد.
اما گوردون اوراینز جسارت می‌کند و این ایده‌ را مطرح می‌کند که انسان‌های ثروتمند کنونی همان‌طور پنت‌هاوس خود را در برجی در نیویورک انتخاب می‌کنند که 40 هزار پیش انسان‌های شلخته با بدنی سراسر مو، اقامتگاه خود را میان علفزارها انتخاب می‌کرده‌اند. این پژوهشگر خیلی صریح می‌گوید، منطق انتخاب سکونتگاه بین انسان نیویورکی یا انسان 40 تا 50 هزار سال پیش یکی است. او سپس نمونه می‌آورد که هر دوی این انسان‌ها جذب منظر آب و رودخانه می‌شوند و برای هردوی آنها افق دید گسترده جذاب است. جالب نیست؟

اوراینز این‌طور نتیجه می‌گیرد که ما این دانش را نسبت به محیط زیبا، وحشت از مار و... از طریق ژن‌ها کسب می‌کنیم؛ ژن‌ها علاوه بر خصایل زیستی، دانش مربوط به دنیاهای نیاکانی ما را هم ذخیره می‌کنند، ژن‌ها افراد را برای دنیاهایی آماده می‌کنند که افراد از پیش هرگز با آنها روبه‌رو نشده‌اند. ژن‌ها ضمنا تعیین می‌کنند ما چه چیزهایی را آسان‌تر یاد می‌گیریم و به حافظه می‌سپاریم. اوراینز معتقد است، چند صد هزار سال پیش آن دسته از انسان‌هایی که از مار و ببر و حیوانات خطرناک نمی‌ترسیدند، اغلب طعمه یا قربانی زهر آنها می‌شدند، به همین دلیل آنها از بین رفته‌اند؛ لذا نسل ما از آن دسته انسان‌هایی ادامه پیدا کرده که به دلیل وحشت از این گونه‌های خطرناک و مهاجم، پناهگاهی مناسب برای دفاع از جان خود پیدا می‌کردند یا فرار می‌کردند و در امان می‌ماندند؛ پس ما جزو آن دسته انسان‌هایی هستیم که مغز ما نسبت به وجود این محرک‌های خطرناک پاسخ دفاعی صادر می‌کند و در نتیجه آن دسته از انسان‌هایی که مغزشان چنین پاسخی صادر نمی‌کرده است، هزاران سال پیش منقرض شده‌اند.

چرا باید به «یاد جنگل دور» باشیم؟
برقراری پیوند میان «زیست‌شناسی تکاملی» با «درک زیبایی‌شناسی» کاری سخت، دور از ذهن و عجیب می‌نماید. کتاب «یاد جنگل دور» نوشته «گوردون اوراینز» سرشار از ایده‌های ناب است. ایده‌هایی که این محقق آنها را از خلال زندگی روزمره و عادی انسان‌های قرن بیست‌و‌یکمی بیرون کشیده است و جوری آنها را مطرح می‌کند که ساعت‌ها به هر مساله او فکر کنیم!
روش تحقیقی این جانورشناس عجیب است. او در کتابش سوالات به ظاهر ساده‌ای را طرح می‌کند، سوالاتی که شاید در نظر اول عامیانه، سطحی و مضحک به نظر برسند! سپس کمی درباره جدی بودن پرسش‌ها دلیل می‌آورد و توضیح می‌دهد که چرا باید نسبت به این سوالات و رفتارها وسواس بیشتری به خرج دهیم و بعد فرضیاتی را مطرح می‌کند و در نهایت اجازه می‌دهد، خواننده از این دلمشغولی‌های عالمانه لذت ببرد.
اوراینز در کتابش روش نظری و علمی پیدا کردن بسیاری از پرسش‌ها و رفتارهای ساده بشر کنونی را آموزش می‌دهد. این جانورشناس تکامل‌گرا به زبان ساده به مخاطبش آموزش می‌دهد برای کشف ریشه رفتارهای امروزی باید به عقب نگاه کنیم؛ گذشته‌های خیلی دور را به یاد بیاوریم. قصد اوراینز دقیقا یادآوری گذشته‌های دور است؛ به همین دلیل نام کتابش را «یاد جنگل دور» گذاشته است. کتاب «یاد جنگل دور» نوشته گوردون اوراینز با ترجمه کاوه فیض‌اللهی توسط نشر نو منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...