ایرانیان، از همان آغاز ورود اسلام، به فکر فارسی سازی میراث دین تازه ــ از همه مهم تر، قرآن ــ افتادند و در این راه کوشیدند. خوشبختانه، تلاش‌های آن‌ها پس از چند سده نتیجه داد و تا پیش از آغاز قرن پنجم هجری ترجمه‌ها و تفسیر‌هایی فارسی از کتاب مقدس حاصل شد که همه کمابیش آن‌ها را می‌شناسند. پس از این، قاعدتا نوبت احادیث بود، به ویژه احادیث پیامبر (ص) که پس از قرآن مهم‌ترین منبع مسلمانان برای درک و دریافت پیام اسلام بود. نمونه این کار‌ها «ترک الاطناب فی شرح الشهاب» (سده ۵) و «شرح فارسی شهاب الاخبار» (سده ۷) هستند که سخنانی از پیامبر را شامل می‌شوند.

ترجمه‌ای کهن از صحیفه سجادیه

فارسی زبانان، به ویژه اهل تشیع، سپس سراغ میراث امامان شیعه رفتند که مهم ترینِ آن‌ها تألیف گرانمایه شریف رضی، «نهج البلاغه»، است. از این کتاب، ترجمه‌هایی کهن در دست است که از آن میان برگردانی از سده‌های پنجم و ششم ارزشمندتر است. (این ترجمه، متأسفانه، اثری از مترجم بر خود ندارد.)

احتمالا، همه در این قول اتفاق دارند که پس از قرآن و احادیث پیامبر و «نهج البلاغه»، در بین مأثورات مدون ائمه، متنی مهم‌تر از «صحیفه سجادیه» نیست. از منظر تاریخی هم که بنگریم، این مجموعه از نیایش‌های حضرت زین العابدین(ع) در مرتبه چهارم متون درجه اول جهان اسلام قرار می‌گیرد. خوشبختانه، از «صحیفه» هم برگردان فارسی کهنی در دست داریم.

این برگردان را ــ که نظیر ترجمه کهن «نهج البلاغه» اثری از مترجم بر خود ندارد ــ در آغاز نسخه چنین شناسانده اند: «دعا‌های کامله از مولانا زین العابدین علی، پسر حسین، پسر علی، پسر ابی طالب ــ سلام خدا بر او باد ــ و این دعا‌ها را "زبور آل رسول" می‌خوانند.» نسخه موجود از این ترجمه را شخصی به نام عبدالرحیم الخلوتی ابن شمس التبریزی المشرقی در سال ۷۹۱ هجری قمری کتابت کرده است. این فرد، که مذهب شیعی داشته است، خوشنویس و شاعری توانا بوده که آثار دیگری هم از خود برجای گذاشته است؛ از آن جمله است شرحی بر «گلشن راز»، سروده محمود شبستری.

اما این ترجمه «صحیفه سجادیه»، جز ارزش دینی و اعتقادی، اهمیت زبانی هم دارد: مترجم این کتاب، که گویا اهل مازندران بوده است، با آنکه روش ترجمه تحت اللفظی را در پیش گرفته و نثری پردست انداز و گاه نامفهوم عرضه داشته است که رنگی از لهجه هم دارد، در برگردان خود، برابرنهاد‌هایی هم ذکر کرده یا پیشنهاد داده است که شماری از آن‌ها امروز هم پذیرفتنی و حتی دلچسب اند؛ از این قبیل اند «آویختگی ها» در برابر «علائق»، «انگیزش» در برابر «مبعث»، «برداشتگی» در برابر «علو»، «جوجک» در برابر «صغیر»، «رستگان» در برابر «فائزین»، «شناس کاری» در برابر «معرفة»، «کم سایه ای» در برابر «خسیسة».

نمونه‌ای از این برگردان را بخوانید: «و از دعای او ــ بر او باد سلام ــ، چون ابتدا خواستی کردن به دعا، ابتدا به ستایش خدای ــ عز و جل ــ بکردی و ثنا بر او ــ پاک است و منزه او ــ پس گفتی: سپاس آن خدایی را که اول است، بی اولی که بود یا باشد پیش از او، و آخر است، بی آخری که باشد پس از او، آنک کوتاه شد از دیدنش چشم‌های نگرندگان و عاجز شد از صفتش وهم‌های وصف کنندگان. پدید آورد به توانایی خویش خلق را، پیداآوردنی، و پدید کردشان بر مشیّت خویش، پدیدکردنی.»

اینک، ترجمه علی موسوی گرمارودی از همین بخش که با پیش چشم داشتن و مرور آن، کمابیش، می‌شود نوع و سطح ترجمه کهن را دریافت و درباره اش داوری کرد: «نیایش اوست ــ درود بر او ــ که، چون به نیایش آغازید با سپاس و ستایش خداوند آغاز کرد؛ سپس فرمود: سپاس خداوند را، آن نخستین که پیش از او نخستینی نه، و آن پایانی که پس از او پایانی نیست، آن که دیده دیده وران به دیدار او نارسا و خیال ستایندگان از ستودن وی ناتواناست. آفریدگان را با توانایی خویش، شایسته، نوآوری کرد و آنان را به خواست خود، بایسته، پدید آورد.»

شهرآرا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...