نسبت انتخابات با تثبیت و تغییر | ایران


تغییر در عرصه سیاست همواره وابسته به منازعات خشونت‌آمیز، جنگ‌ها و انقلاب‌ها نبوده است، بلکه در تجربه کشورهای مختلف جهان لحظاتی وجود دارد که روندهای آرام و رسمی نظیر برگزاری انتخابات سبب ایجاد تغییرات بزرگ شده‌اند. در بسیاری از کشورها، انتخابات عرصه رقابت‌های معمول سیاسی آن‌گونه که در رسانه‌ها بازنمایی می‌شود نیست و در لابه‌لای رویدادهای به ظاهر عادی شاهد بروز شکاف‌ها، ظرفیت‌ها، آرزوها و محدودیت‌های ساختار قدرت هستیم که امکان بازیگری را برای گروه‌های مختلف فراهم می‌کند.

خزان خودکامگان در کشورهای پساکمونیستی/ Defeating Authoritarian Leaders in Postcommunist Countries»  والری بانس و شارون ولچیک [Valerie Jane Bunce & sharon l. wolchik] ب

کتاب «خزان خودکامگان در کشورهای پساکمونیستی/ Defeating Authoritarian Leaders in Postcommunist Countries» درباره چنین وضعیت‌هایی سخن می‌گوید. کتاب به کشورهایی می‌پردازد که در آستانه قرن بیست‌ویکم در فضایی میان اقتدارگرایی گذشته و نهادهای نوپای سیاسی حرکت کردند و تجربه‌هایی متفاوت از یکدیگر به‌جا گذاشتند.

این کتاب را دو پژوهشگر برجسته سیاست تطبیقی، والری بانس و شارون ولچیک [Valerie Jane Bunce & sharon l. wolchik] به رشته تحریر درآورده‌اند که با ترجمه مهدی مقدری و ویراستاری بهراد بهشتی از سوی نشر نگاه معاصر در اختیار خوانندگان فارسی‌زبان قرار گرفته است.

هدف کتاب «خزان خودکامگان» تجزیه و تحلیل موج مهمی از انتخابات‌ دموکراتیک‌ساز در اروپای شرقی و اوراسیای پساکمونیستی است و نویسندگان می‌کوشند به این پرسش پاسخ دهند که چرا در مجموعه‌ای از کشورهای پسا‌کمونیستی، انتخابات که در ظاهر قرار بود سازوکاری برای رقابت کنترل‌ شده باشد، ناگهان به نقطه آغاز تغییرات سیاسی گسترده تبدیل شد اما در کشورهای مشابه دیگر چنین تحولی رخ نداد؟

کتاب بر پایه هشت مطالعه موردی بنا شده است. چهار موردی که در آنها انتخابات به تغییر و حرکت به سمت دموکراسی بیشتر منجر شد و چهار موردی که در آنها چنین نتیجه‌ای رخ نداد. این تقسیم‌بندی به آنها اجازه می‌دهد که شباهت‌ها و تفاوت‌ها را در دو مسیر متفاوت ارزیابی کنند و بفهمند کدام متغیرها نقش پررنگ‌تری داشته‌اند. روش نویسندگان ترکیبی از تحلیل تاریخی ـ نهادی، مصاحبه‌های میدانی با فعالان سیاسی و مدنی، بررسی دقیق فرآیندهای انتخاباتی و مقایسه تطبیقی در میان کشورهاست. والری بانس و شارون ولچیک تحولات این کشورها را میان سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ مورد بررسی قرار می‌دهند. در این بازه زمانی مجموعه‌ای از تحولات انتخاباتی غیرمنتظره در کشورهای اروپای شرقی و اوراسیای پسا‌کمونیستی رخ داد که به کنار رفتن چندین رهبر اقتدارگرا انجامید. روندی که آغازش در اسلواکی بود و در مجموع طی این زمان شاهد پیاپی‌ترین جابه‌جایی‌های انتخاباتی در منطقه پسا‌کمونیستی بودیم. رخدادهایی که نتیجه ترکیب نارضایتی عمومی، تخلفات انتخاباتی و ظهور نیروهای جدید سیاسی بود.

نویسندگان در این کتاب کوشیده‌اند نه درباره مشروعیت نظام‌های سیاسی سخن بگویند، نه توصیه‌ای برای تغییر ساختارها ارائه کنند، بلکه صرفاً به این پرسش پژوهشی پاسخ می‌دهند که چرا انتخابات در برخی کشورهای پسا‌کمونیستی منجر به تغییر دولت شده و در برخی دیگر به تثبیت وضع موجود انجامیده است. نقطه قوت کتاب همین رویکرد تحلیلی و میان‌سطحی آن است؛ رویکردی که به جای تکیه بر نظریه‌های کلان یا تفسیرهای اخلاقی، به داده‌ها، مصاحبه‌ها و مطالعه‌های میدانی تکیه دارد و تلاش می‌کند فرآیندهای سیاسی را در ظرف زمان و مکان خاص همان کشورها بفهمد.

پیامدهای متفاوت انتخابات برای رژیم‌های ترکیبی
بانس و ولچیک در کتاب «خزان‌ خود کامگان» نشان می‌دهند انتخابات حتی در کشورهای دارای ویژگی‌های مشترک، الزاماً پیامدهای مشابهی ندارد. همه کشورهای مورد مطالعه آنان دارای ساختارهای تقریباً مشابه، سازوکار انتخاباتی نزدیک و حتی تجربه‌ای کم‌وبیش مشترک از‌ گذار از کمونیسم بوده‌اند اما نتایج انتخاباتی در آنها مسیری همسان را طی نکرده است. در نگاه اول ممکن است تصور شود که انتخابات در این کشورها فرآیندی صرفاً تکنیکی و بخشی از روندهای اداری و نهادی دولت‌های جدید بوده است اما داده‌های میدانی و روایت‌های بازیگران نشان می‌دهد انتخابات در کشورهای پسا‌کمونیستی بسیار فراتر از یک روند اداری ساده بوده و در بسیاری موارد حامل بار نمادین، روانی، اجتماعی و حتی هویتی بوده است.

نویسندگان توضیح می‌دهند نظریه‌های کلاسیک‌ گذار به دموکراسی یا بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی تمرکز می‌کنند یا بر چانه‌زنی نخبگان اما هیچ‌یک از این نظریه‌ها به‌تنهایی نمی‌توانند توضیح دهند چرا مثلاً در صربستان تغییر رخ داد ولی در آذربایجان شاهد چنین تغییراتی نبودیم؟ چرا اوکراین وارد چرخه تحول شد اما بلاروس نه؟ بانس و ولچیک در کتاب‌شان توضیح می‌دهند در جوامع پسا‌کمونیستی، انتخابات به نوعی عرصه آزمون برای نظم جدید تبدیل شد؛ نظمی که هنوز در مرحله تثبیت قرار داشت و بسیاری از اجزای آن از احزاب سیاسی تا رسانه‌ها و جامعه مدنی در حال شکل‌گیری بودند. همین وضعیت گذار، انتخابات را به موقعیتی تبدیل کرد که هم برای بازیگران سیاسی اهمیت داشت و هم برای شهروندانی که پس از دهه‌ها حکومت‌های تک‌حزبی، تجربه مشارکت رسمی در سرنوشت سیاسی را از سر می‌گذراندند.

با این همه پرسش اصلی همچنان پابرجاست: چرا در برخی از این کشورها، انتخابات به تغییر دولت انجامید و در برخی دیگر خیر؟ پاسخ بانس و ولچیک به هیچ وجه ساده و تک‌خطی نیست. آنان نشان می‌دهند نتیجه هر انتخابات، حاصل درهم‌تنیدگی مجموعه‌ای از عوامل بوده است. میزان انسجام میان نیروهای رقیب، مرحله رشد جامعه مدنی، نحوه عملکرد نهادهای اجرایی، شرایط اقتصادی و اجتماعی و حتی شکاف‌های درونی نخبگان همه به میزانی نتایج انتخابات را تحت‌تأثیر قرار داده است. البته کتاب این عوامل را به‌صورت فهرست‌وار و مکانیکی طرح نمی‌کند، بلکه آنها را در روایت تاریخی و اجتماعی هر کشور مورد واکاوی قرار می‌دهد. بویژه در کشورهایی که تغییر دولت از مسیر انتخابات رخ داد، انتخابات به معنای دقیق کلمه فرصتی بود که ناشی از همزمانی چند روند اجتماعی، سیاسی و نهادی می‌شد. به نظر می‌رسد نویسندگان نیز با اشاره به طیف گسترده کشورها به وجوه منحصر به فرد هر یک و بسترهای ناشی از تحولات باور دارند ولی همزمان این پژوهش به میزان قابل ملاحظه‌ای با بیان تعداد زیادی از تجربیات و شیوه سرایت آنها، به ادبیات علمی «گذارهای مبتنی بر انتخابات» کمک می‌کند.

یکی از مفاهیم مرکزی تحلیل نویسندگان کتاب مفهوم «رژیم‌های ترکیبی» است که تقریباً همه کشورهای پساکمونیستی مورد مطالعه را شامل می‌شود. نظام‌هایی که در ظاهر دارای نهادهای دموکراتیک‌اند اما در عمل به طور کامل دموکراتیک نیستند و حتی تمایل به اقتدارگرایی نیز در آنها پررنگ است. نویسندگان توضیح می‌دهند تغییرات انتخاباتی در برخی کشورهای پسا‌کمونیستی مرهون یاد‌گیری و اشاعه دموکراسی از طرف همسایگان نیز بوده است. به بیان دیگر تجربه موفق یک کشور می‌توانست الهام‌بخش کشور دیگر شود و به شکل‌گیری «موجی» از تغییرات انتخاباتی کمک کند. به طور مثال وقتی در کشوری مانند صربستان تغییر سیاسی از مسیر انتخابات رخ داد، گروه‌های مدنی، فعالان دانشجویی و احزاب کشورهای دیگر از جمله گرجستان، اوکراین و قرقیزستان به سرعت از تاکتیک‌ها و تجربه‌های صرب‌ها آموختند و فعالیت‌هایی چون سازماندهی کارزارهای انتخاباتی، نظارت داوطلبانه بر انتخابات، بسیج مدنی و استفاده از نمادها، رنگ‌ها و پیام‌های ساده و فراگیر را در دستور کار خود قرار دادند و نوعی از الگوی منطقه‌ای از تغییر را ایجاد کردند. نویسندگان نشان می‌دهند اشاعه دموکراسی نه از طریق فشار خارجی بلکه عمدتاً از طریق الهام، یادگیری و انتقال تجربیات میان کشورهای همسایه رخ داده است.

دشواری‌های پساانتخابات
بانس و ولچیک در بخش دوم کتاب از توصیف فرآیند انتخابات به سمت تحلیل پیامدهای آن می‌روند. پیامدهایی که در برخی کشورها به تغییر انجامید و در برخی دیگر به تثبیت روندهای پیشین منجر شد اما آنان تأکید دارند مهم‌تر از خود تغییر یا عدم تغییر، شیوه مواجهه جامعه و نهادهای سیاسی با نتایج انتخابات است. در کشورهایی که تغییر رخ داده، معمولاً انتظار عمومی این بود که ساختارهای سیاسی و اقتصادی به سرعت دگرگون شوند اما تجربه نشان داد تغییر دولت تنها گام اول است و این کشورها در ادامه با چالش‌های پیچیده‌ای روبه‌رو شدند. اختلافات میان نیروهای پیروز انتخابات، دشواری هماهنگ‌سازی برنامه‌های سیاسی، کمبود تجربه مدیریتی در ساختارهای جدید و توقعاتی که اغلب از ظرفیت‌های واقعی فراتر می‌رفت در ادامه مسیر دولت‌های برخاسته از انتخابات را با چالش مواجه کرد.

کتاب به ‌طور دقیق نشان می‌دهد در این کشورها، پیروزی انتخاباتی آغاز مرحله‌ای جدید و دشوارتر بود. از سوی دیگر در کشورهایی که انتخابات به تغییری منجر نشد، سیاست معمولاً به سمت تثبیت و ترمیم ساختار موجود رفت. در این کشورها نهادهای سیاسی از دل تجربه تعامل با رقبا و مدیریت فرآیندهای انتخاباتی توانستند چهارچوب‌های جدیدی برای عملکرد خود تعریف کنند. این روند نیز بخش مهمی از تجربه تاریخی این جوامع را شکل داد و مسیر تکامل ساختار سیاسی را تعیین کرد. نکته مهم دیگر در این بخش، طرح مسأله «یادگیری سیاسی» است. بانس و ولچیک نشان می‌دهند هم نیروهای سیاسی و هم نهادهای اجرایی در کشورهای مختلف از تجربه‌های پیشین درس گرفته‌اند. این یادگیری در برخی کشورها به شکل‌گیری نهادهایی منسجم‌تر انجامیده و در برخی دیگر به تطبیق تدریجی ساختارهای سیاسی با نیازهای جدید جامعه کمک کرده است. این ایده که سیاست یک «فرآیند یادگیری» است، از جمله مهم‌ترین دستاوردهای تحلیلی کتاب به شمار می‌رود.

کتاب «خزان‌ خودکامگان» همچنین به این نکته می‌پردازد که فضای بین‌المللی نیز در برخی از این کشورها تأثیراتی داشته است اما نویسندگان بر این نکته تأکید می‌کنند که این تأثیرات بیشتر فنی، آموزشی و نظارتی بوده و نقشی تعیین‌کننده یا راهبردی و مداخله‌گرانه در فرآیند تغییرات ایفا نکرده‌اند. در واقع همه نمونه‌های مورد مطالعه در نهایت نشان می‌دهد که تغییر یا تداوم، محصول شرایط و پویایی‌های داخلی همان کشور بوده است.

در پایان، بانس و ولچیک این نکته را مطرح می‌کنند که تجربه کشورهای پسا‌کمونیستی بخشی از تاریخ سیاست تطبیقی است که نشان می‌دهد ساختارهای سیاسی در مسیرهایی متفاوت و متأثر از فرهنگ سیاسی، نهادها، جامعه مدنی و زمانه شکل می‌گیرند. نویسندگان در بخش پایانی کتاب پرسش مهمی را مطرح می‌کنند که پس از تغییر از طریق انتخابات چه رخ می‌دهد؟ آیا پیروزی در انتخابات به معنای تثبیت دموکراسی است؟ پاسخ آنان منفی است. تجربه نشان داده است بسیاری از دولت‌های برخاسته از انتخابات به سرعت با چالش‌های جدیدی چون اختلافات داخلی، بحران‌های اقتصادی و کاهش اعتماد عمومی مواجه می‌شوند. براین اساس تأکید می‌شود که فرآیند پساانتخاباتی بسیار دشوارتر از خود انتخابات است. از آنجا که دولت جدید با ناپایداری ائتلاف‌های انتخاباتی، دشواری ترجمه وعده‌های انتخاباتی به سیاست‌های اجرایی، میراث دستگاه اداری و امنیتی پیشین و توقعات بالا و محدودیت‌های عینی مواجه است، پیشبرد اهداف معمولاً به سادگی که پیش از تغییر تبلیغ می‌شود، نیست. در صربستان و گرجستان، پس از سقوط دولت پیشین، نهادهای جدید با میراث سنگین فساد و وابستگی روبه‌رو شدند. در اوکراین رقابت‌های درونی اپوزیسیون سبب شد امید عمومی به سرعت کاهش یابد. بانس و ولچیک تأکید می‌کنند پیروزی آغاز مرحله‌ای دشوارتر است. دولت جدید باید به ساختن نهادهایی دست بزند که دموکراسی را به یک فرهنگ سیاسی پایدار بدل کند. نویسندگان هشدار می‌دهند که‌ گذار به دموکراسی اگر با نهادسازی و آموزش مدنی همراه نباشد، ممکن است به دلسردی بینجامد.

امکان یا امتناع الگوسازی
کتاب «خزان خودکامگان در کشورهای پساکمونیستی» اثری تحلیلی درباره فرآیندهای انتخاباتی در کشورهای پسا‌کمونیستی است که می‌کوشد بی‌طرفی علمی را حفظ کند و خود را از اهداف سیاسی دور نگه دارد. کتاب همزمان که نقد اقتدارگرایی موجود در حکومت‌های چپ‌گراست، خوش‌بینی‌های لیبرال در مورد دموکراسی‌سازی را نیز مورد انتقاد قرار می‌دهد. به علاوه برخلاف شماری از پژوهش‌هایی که به نقش دولت‌های خارجی غربی برای ایجاد تغییر به سوی دموکراسی صحه می‌گذارند، چنین الگویی را تجویز نمی‌کند و اساساً مداخله را مؤثر نمی‌داند.

توجه کتاب علی‌رغم نگاه مقایسه‌ای به تفاوت میان کشورها قابل توجه است. نویسندگان یادآور می‌شوند حتی سازوکارهای ظاهراً مشابه چگونه در بسترهای متفاوت نتایج کاملاً متفاوت تولید می‌کنند. البته در مجموع به نظر می‌رسد نویسندگان می‌کوشند الگویی دست‌کم منطقه‌ای در مورد روندهای دموکراتیک ارائه کنند اما پرسش اینجاست که آیا این توصیه لزوماً به خوبی ادعای نویسندگان عمل می‌کند یا خیر؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...