امسال هفتادمین سال انتشار کتاب 120 صفحه‌ای «تسخیر تمدن فرنگی» از سید فخرالدین شادمان است که در 1326 منتشر شد. اثری است کم‌مانند که می‌شد پایه و مبنای تحول در میان ما باشد. عقل و عدل در آن موج می‌زند. عبارات تند و وحشی نیست. قصد نابود کردن ایران یا دیگران را ندارد. واقع‌گراست. معتدل و حقیقتا واقع‌بین است. مع‌الاسف این کتاب تنها یک بار پس از آن در 1382 منتشر شد و ما طی سال‌ها به کلی از طرح آن غفلت کردیم. به نظرم ـ که البته نیازمند بررسی‌های بیشتر است ـ اگر ما به جای غرب‌زدگی جلال‌، کتاب تسخیر تمدن فرنگی را مبنا قرار داده بودیم، هم به اهداف خوب جلال در مذمت سطحی‌نگری و عوام‌زدگی غربی‌مآبی می‌رسیدیم، هم از عواقب بد آن که دیواری عظیم برای ما دور غرب و تمدن آن می‌کشید، دور می‌شدیم... و اما شادمان هم ضدفرنگی است هم هوادار عقل و پیشرفت و تسخیر تمدن فرنگی. هم منتقد وضع داخل روشنفکرمآبی و فکلی‌گری است، هم مدافع زبان و ادب و شعر غنی فارسی. شادمان مهم‌ترین مساله را توجه به فارسی و تقویت او برای داشتن یک پشتوانه زبانی غنی در مواجه به تمدن غربی می‌داند. او از مستفرنگ‌ها متنفر است، اما این به معنای دور شدن او از واقعیت پیشرفت در غرب نیست. از این که کسی فکر کند غربی‌ها باید ما را نجات دهند متنفر است، اما از ساده‌لوحی بسیاری از کسانی که بر اشتباهات خود پای می‌فشرند متنفر است.

تسخیر تمدن فرنگی سید فخرالدین شادمان

انتخاب عبارات از این کتابچه سخت است، چون همه‌اش خواندنی است:

غرب‌شناسی و ایران‌شناسی
ـ «برای مسخر کردن این تمدن [فرنگی] عظیم عجیب، تمام قوای ملت ایران و هزاران ایرانی تمدن شناس خرده بین لازم است. باید اعتراف کنیم که امروز مرد مبارز این میدان نداریم، و چاره آن است که او را بپروریم، و یگانه طریقه تربیت چنین شخصی، آن است که فرنگ و فرنگی را به وی هرچه خوبتر بشناسانیم، اما پیش از آن که این دو را به او نشان بدهیم، باید چشم و گوش و دلش را از ایران و و زبان ایران و مهر ایران و از هر آن چیزی که در تاریخ دو هزار و پانصد ساله ما به این ملت پاینده ایران وابستگی داشته است، چنان که شاید و باید پر کنیم».

ـ «تسخیر تمدن فرنگی و پیشرفت معنوی که فکر درست و خاطر فارغ از شکّ و وسوسه می‌خواهد امکان پذیر نخواهد بود، مگر آن که ما راست را از دروغ و دوست را از دشمن بشناسیم، و به پشتیبانی تاریخ بیست و پنج قرن زندگی ملی که تا امروز هیچ چیزی و هیچ کس نتوانسته است رشته آن را از هم بگسلد، به جانب مقصود برویم».

ـ «به حکم عقل، و به موجب سوابق تاریخ ملل عالم از یونانی و رومی قدیم تا روسی و ژاپونی امروز، هیچ ملتی بی‌زبان دقیق کامل ترقی پایدار نکرده» است.

ـ «تمدن فرنگی را می‌توان به سپاهی تشبیه کرد مرکب از صد میلیون سرباز. هر کتاب معتبر فرنگی که به ایران بیاوریم و هر ترجمه درستی که بدست ایرانی بدهیم و هر طرح و نقشه کارخانه و عمارت و ماشین و هر قالب و نمونه مجسمه و هر سواد و عکس پرده نقاشی مهم و هر گیاهی و لباسی و سلاحی و هر چیز معرفت آموزی از هر جا و هر وقت که در ایران جمع کنیم، و شرح و تفسیرش را به فارسی بی‌غلط بنویسیم، به آن می‌ماند که یکی از سربازان این سپاه عظیم را اسیر و خدمتگزار خود کرده باشیم».

ما اینیم که هستیم!
ـ «ما اینیم که هستیم. دیروز زردشتی بودیم و امروز مسلمانیم، هم فتح دیده‌ایم و هم شکست، با یونان و روم و عرب و ترک و تاتار و روس و انگلیس جنگیده ایم، و هنوز زنده ایم، روزی قوم یهود را از اسیری آزاد کردیم و روزی دیگر تخت و تاج هند را به پادشاه مغلوب هند بخشیده ایم. هم اسیری والرین امپراطور روم جزء تاریخ ماست، و هم درماندگی و بیچارگی و بدبختی شاه سلطان حسین. هم یزدگرد کوچک از ماست، و هم شاه عباس بزرگ. هم فردوسی ایرانی است و هم هوشنگ هناوید، هم ارباب رستم کرمانی هم وطن ماست، و هم شیخ عبدالرسول قائنی، هم صفات خوب داریم و هم بد. تیزهوشیم، کاهلیم، بذله گوییم، زود آشناییم، بی‌قید و بی‌کینه‌ایم، تملق دوست و ظاهر پرستیم، به کلیات بیش از جزئیات و به لفظ بیش از معنا دل می‌دهیم. گاه یونان دوست و گاهی عرب پرستیم. یک روز مدح شاه و وزیر و معشوق و معشوقه ترک شعر می‌گوییم، و روز دیگر فرنگی را به دوستی اختیار می‌کنیم، و بچّه وار، راه پیشرفت خود را از او می‌پرسیم...».

ـ «تسخیر تمدن فرنگی عقل می‌خواهد و تدبیر، و علی الخصوص اراده قوی و عزم راسخ و در میدان این جنگ از غوغای یک مشت سرگردان بی‌رای آشفته فکر غیر از شکست و ضرر چیزی حاصل نخواهد شد».

ـ «فکلی و مبلغ، یعنی آخوند فرنگی [کنایه از روشنفکران غربزده] بیش از هر کس فکر ما را آشفته کرده اند. اکثر عقاید سخیف راجع به بدی الفبای فارسی و مخالفت اسلام با ترقی از این دو ظهور کرده و در افواه افتاده است.... آخوند فرنگی دشمن علم و مروج خرافات فرنگی است و گرنه از میان چندین هزار هزار کتاب فرنگی، ترجمه افسانه‌های جهودان را برای ما به ارمغان نمی آورد».

ـ «تمدن یعنی کوشش در افزودن کیفیت این عمر زودگذر نه کاستن از آن»

ـ «چه عیبی هست در آن که ایرانی هم نوشته علما و فضلای فرنگی را بخواند و هم از شعر انوری و نظامی لذت ببرد».

ـ «بیدار و آگاه باشید تا حق شما را ضایع نکنند و میراث گرانبهای شما را بر باد ندهند».

ـ «آشنایی ما با انواع تمدن فرنگی و اقتباس از هر نوعش کاری بی‌سابقه نیست».


ایران فقط اینجا نیست!
ـ «آنکه می‌خواهد تمدن فرنگی را برای ایران مسخر کند و رهبر قوم خود شود لااقل باید بداند که ایران سه چهار هزار خانه بد ساخت و خوش ساخت شمال طهران و ملت ایران مرکب از چهل پنجاه هزار تاجر خرج تراش گریز پا و شیخ و فقیه دین فروش وظیفه خوار و وکیل و وزیر عشرت طلب فقیر گداز نیست».

ـ «فایده آشنایی به تمدن فرنگی آنست که طریق کار او را بیاموزیم و مطابق آن عمل کنیم نه آن که به تقلید او بپردازیم و به جای زبان و تاریخ خود، زبان و تاریخ او را یاد بگیریم».

ـ «آن که مدعی اصلاح امور ایران و ترویج تمدن فرنگی است باید هوش و حافظه و قوه تشخیص و مقایسه و ذوق و فهم و دانش و ادراک بیش از فرد عادی داشته و به تأییدات الهی مؤید باشد».

ـ «من از تعصب گریزانم و با کسی که دشمن فارسی و خصم ایران و مانع راه تسخیر تمدن فرنگی باشد، نزاعی و جدالی ندارم».

ـ «اگر روزی از میان این ملت بزرگ دانشمندی، فرزانه‌ای، داهیه‌ای برخیزد و به دلیل و برهان بر اکثر فضلای این مملکت ثابت کند که تغییر خط و لغت و محو آثار تمدن اسلامی و هر نوع تغییر دیگری به مصلحت ایران و شرط لازم پیشرفت و تسخیر تمدن فرنگی است، اول کسی که با او بیعت کند من باشم».

ـ «بیایید تا در آستانه عظمت معنوی ایران و زبان ایران اعتراف کنیم که ما نیز خود گناهکاریم چرا که از تمدن ایرانی و از فارسی غافلیم و از تمدن فرنگی به دیدن سایه‌ای در ظاهر قانعیم».

ـ یکی بی‌خبر از فرنگ و فرنگی، پیوسته از این دو حرف می‌زند، و دیگری رشوه کافر و مال مسلمان می‌خورد و در عین نامسلمانی از مسلمانی سخن می‌گوید. هر دو بدند و بدکار و مستحق دشنام و مذمت، و لیکن باید به یاد داشت که ... امروز بزرگترین دشمن ایران که بیگانه نباشد، همان فکلی است».

ـ «یکی از موجبات پیشرفت تمدن فرنگی شک است، فضلای فرنگی در حرکت خورشید و سکون زمین شک کردند و به حرکت این و سکون آن پی بردند، در بسیط بودن آب شک کردند و مرکب بودنش ثابت شد. در عقاید و آرای افلاطون و ارسطو شک کردن و بر وسعت دامنه علم و فلسفه افزودند. در حق حکمرانی مطلق پادشاه شک کردند و او را نه خدا و سایه خدا شمردند و حکومت نزدیک به عدل و کم نقص دمکراسی را به میان آوردند، و هموطنان من در گفته‌های باطل و نوشته‌های بچگانه فکلی شک نکردند، لاجرم در دستش اسیر ماندند».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...