رمان «فرزندخوانده» نوشته خوآن خوسه سائر با ترجمه ونداد جلیلی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این رمان در سال ۱۹۸۳ منتشر شده و یکی از مهم‌ترین آثار نویسنده‌اش محسوب می‌شود. برخی از منتقدان حتی «فرزندخوانده» را مهم‌ترین رمان خوآن خوسه سائر می‌دانند. این نویسنده آرژانتینی که چندین رمان در کارنامه دارد، به خاطر رمان «موقعیت» در سال ۱۹۸۷ برنده جایزه نادال شد.

نویسنده مذکور متولد سال ۱۹۳۷ و درگذشته به سال ۲۰۰۵ است. خوآن خوسه سائر فرزند پدر و مادری سوریه‌ای بود که پیش از تولد او به آرژانتین مهاجرت کردند. او در دانشگاه لیتورالِ شهر سانتافه آرژانتین در رشته حقوق و فلسفه تحصیل کرد و مدتی را هم به تدریس تاریخ سینما پرداخت. در سال ۱۹۶۸ به فرانسه و شهر پاریس مهاجرت کرد و مقیم این کشور شد. این نویسنده در کنار سزار آیرا و روبرتو بولانیو از جمله نویسندگان مهم نسل دوم ادبیات آمریکای لاتین است.

«فرزندخوانده» یک رمان پسااستعماری است که روایتی پست‌مدرن از ریشه‌های تاریخ استعمار ارائه کرده است. ترجمه این رمان از زبان اسپانیولی به فارسی انجام شده است.

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...