کتاب زندگینامه شهید مدافع حرم سید احسان میرسیار با عنوان «اینجا بالای تل، تکفیری‌ها می‌رقصند» نوشته شیرین زارع‌پور توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شد.

اینجا بالای تل، تکفیری‌ها می‌رقصند شیرین زارع‌پور

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب نهمین‌عنوان از مجموعه «مدافعان حرم» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

شهید احسان میرسیار، فرزند اصغر میرسیار از پاسداران سپاه بود که سال ۵۹ متولد شد و پس از ورود به سپاه و دیدن آموزش‌های مختلف نظامی، به‌عنوان یکی از نیروهای مدافع حرم لشگر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) به سوریه اعزام و بهمن‌ماه سال ۹۴ به شهادت رسید. تا ۲ ماه تصور می‌شد این‌شهید به اسارت نیروهای داعش درآمده اما پس از این‌مدت مشخص شد شهید و مفقودالاثر است. میرسیار هنگام شهادت همراه با چند رزمنده دیگر ایرانی، سوری و افغانستانی بود و پیکرش پس از ۲ سال پیدا و به ایران منتقل شد.

کتاب «اینجا بالای تل، تکفیری‌ها می‌رقصند» دربرگیرنده زندگینامه شهید میرسیار با روایت‌هایی از دوستان و خانواده اوست که در قالب ۱۲ فصل گردآوری و تدوین شده‌اند. پس از این‌فصول، وصیتنامه شهید و عکس‌ها و اسناد مربوط به وی نیز درج شده است.

عناوین ۱۲ فصل این‌کتاب به‌ترتیب عبارت‌اند از: «میانه اردیبهشت»، «قصه از اینجا شروع شد»، «مقدمات سفر بهشت»، «صبح شیرین دمید»، «حرف‌های خودمانی»، «یک برگ از اخلاص»، «به نام عشق، به نام جنون»، «دلتنگی به پایان می‌رسد»،‌ «از دوکوهه تا آسمان»، «پای عهد می‌مانم»، «چندقدم بیشتر نمانده»، «تا تلِّ هوبر».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

_ چنگیزی، مهماتم تموم شد!
کاری نمی‌تونم بکنم! محاصره‌یم!
ده و ده دقیقه دوباره تماس گرفت.
_ سید، سید، احسان...
پشت بی‌سیم یک‌نفر عربی فحش می‌داد. چنگیزی فکر کرد اشتباه گرفته‌اند. بی‌سیم را داد به یکی از سوری‌ها.
_ ببین محمود طبق چی می‌گه؟!
بی‌سیم را گرفت. دید یک‌نفر از آن طرف بی‌سیم، شروع کرده به فحش‌دادن.
_ عدو! عدو! عدو...

چنگیزی باورش نمی‌شد بی‌سیم افتاده دست مسلحین. یعنی تل سقوط کرده. حمیدرضا و اسماعیلی، بچه‌ها را برده بودند عقب. اسماعیلی پیشنهاد داد برگردند و منطقه را ناامن کنند تا محاصره تل بشکند. ۲۳ به سمت احمد اسماعیلی شلیک می‌کرد. سقف ساختمان‌ها فرو می‌ریخت. احمد اسماعیلی و یاسر زخمی شدند. محمدرضا با دوربین قناسه هنوز نظاره‌گر تل بود. از هر طرف ده‌نفر بالا می‌آمدند. با مسئول قرارگاه تماس گرفت. لحظه‌ای بعد، یک هواپیمای روسی برای بمباران بالای تل آمد. اما دیر شده بود.
همه روی تل آسمانی شده‌اند. هرکدام گوشه‌ای افتاده‌اند. تکفیری‌ها تل را گرفته‌اند. به پیکرها رحم نمی‌کنند. رحم نمی‌کنند که به رگبار می‌بندند... .

این‌کتاب با ۲۸۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...