ابوالفضل رجبی | اعتماد
چهرهای که از ماکیاولی در تاریخ اندیشه جهان ترسیم شده پر از دقایقی است که با طلب قدرت به هر قیمتی و وصول به هدف با نام و ننگ گره خورده است. در ایران نیز ماکیاولی چنین چهرهای دارد و ترسیم چهرهای جمهوریخواهانه از ماکیاولی در نگاه اول به شدت دشوار مینماید، اما کتاب تازه منتشر شده «ماکیاولی و صیانت از جمهوری» [How to choose a leader: Machiavelli's advice to citizens] با عنوان فرعی «پندهای مستشار فلورانسی برای شهروندان» از ماکیاولی جدیدی میگوید که با آنچه تاکنون از این اندیشمند فلورانسی میشناختیم، متفاوت است. مائوریتسیو ویرولی [Maurizio Viroli] در این کتاب تلاش میکند ماکیاولی را با عینکی جدید ببیند و وطنپرستی جمهوریخواهانه را در پیوند با بنیانگذار اندیشه سیاسی مدرن معنا کند. بر این اساس با امین زرگرنژاد مترجم کتاب «ماکیاولی و صیانت از جمهوری» به گفتوگو پرداختهایم:
![خلاصه کتاب ماکیاولی و صیانت از جمهوری» [How to choose a leader: Machiavelli's advice to citizens] مائوریتسیو ویرولی [Maurizio Viroli]](/files/174781076010221692.jpg)
در ابتدا بفرمایید اساسا نسبت ماکیاولی با «جمهوریخواهی» چگونه است؟ اندیشمندی که نامش همواره در اذهان عمومی با قدرتطلبی، فریبکاری، ضدیت با اخلاق و عبارتهایی مانند «هدف وسیله را توجیه میکند» گره خورده اساسا چه نسبتی با جمهوریخواهی دارد؟
این تصویر شبهاهریمنی از ماکیاولی تا سالها در جهان وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. اینگونه هم نبوده که این تصویر صرفا نزد عوام باشد. از همان آغاز انتشار آثار او و به ویژه کتاب مناقشهبرانگیز «شهریار» خیلیها بودند که تلاش کردند از ماکیاولی تصویری شرورانه و اهریمنی بسازند. کلیسای کاتولیک به فاصله کوتاهی «شهریار» را در فهرست کتابهای ممنوعه قرار داد. در بین اندیشمندان و نویسندگان سرشناس نیز چنین نگاهی به او وجود داشت و از شکسپیر در سالهای دور تا اندیشمند سرشناس محافظهکاری چون لئو اشتراوس در دوران معاصر، چنین نگاهی به ماکیاولی رایج بوده. اصطلاح «آموزگار شر» که اشتراوس در کتاب «تأملاتی درباره ماکیاولی» (۱۹۵۸) به او نسبت داد تا سالها تصویر ماکیاولی را شکل میداد که به سطح عوام نیز رسید. در چنین فضایی بود که «ماکیاولیسم» اصطلاحی شد برای اشاره به قدرتطلبی غیراخلاقی، دغلبازی شرورانه، توجیه کردن هر وسیلهای برای رسیدن به هدف و چیزهایی از این دست.
اما واقعیت این است که جمله «هدف وسیله را توجیه میکند» در هیچ یک از آثار ماکیاولی وجود ندارد. اساسا مساله ماکیاولی طرح پرسش بنیادین از تاسیس یک سامان سیاسی و کشور و حفظ آن بود. به بیان سادهتر دغدغه او حفظ آزادی وطنش یعنی فلورانس و ایتالیا بود که از زیر یوغ و سبعیت خارجیان درآید و درون خود نیز ترتیباتی بسامان بهپا شود تا مردم وطنش به سعادت برسند. تمام تلاشهای او از «شهریار» که توصیهنامهای برای حفظ و بسط قدرت فرمانروای تکسالار است تا کتاب «گفتارها» که دفاعی همهجانبه از سامان جمهوری (به میانجی خوانش تاریخ جمهوری روم) را شامل میشود، به نوعی تلاش برای پاسخ به این دغدغه است که چگونه میتوان یک کشور را تاسیس و حفظ کرد و آن را به بهترین نحو اداره نمود. چنین است که برای ماکیاولی اساسا چیزی به اسم «خیر و شر» موضوعیت محوری ندارد و آنچه ماکیاولی از «ویرتو» (virtù) مراد میکند (که گاه به غلط به «فضیلت» ترجمه میشود) به توانمندی والای شخص شهریار و فرمانروا یا توانمندیهای والای نهادها و ترتیبات نظام جمهوری در اداره کشور و غلبه بر مصایب کشورداری ناظر است. ماکیاولی به جای دوگانه «خیر و شر» به دوگانه «چیرگی و شکست» نظر دارد و اینجاست که یکی از مهمترین پیچهای تاریخ اندیشه سیاسی رخ میدهد و سیاست یکبار برای همیشه از میدان اخلاق مستقل میشود. اینجا باید توجه داشت که آنچه ماکیاولی پیش مینهد دعوت به بیاخلاقی در سیاست نیست بلکه اخلاق را چیزی بیرون از سیاست میفهمد به این اعتبار که پرسش سیاست به اخلاق ارتباطی ندارد.
ماکیاولی عریانترین شکل سیاست را تصویر میکند که شاید به نظر خیلیها دعوت به بیاخلاقی به نظر برسد و در آثار او نیز دستاویزهایی برای این نسبت دادنها وجود دارد. اما شاید آنچه فرانسیس بیکن درباره ماکیاولی میگوید به ارایه تصویری دقیقتر در این مجال کمک کند: «ما به ماکیاولی و نویسندگانی چون او بسیار مدیونیم، زیرا بهجای آنکه بگویند انسانها چه باید بکنند، نشان دادهاند که انسانها در واقعیت چه میکنند، زیرا اگر کسی تمام ویژگیهای مار را نداند ناتوان از تجمیع خردمندی مار با معصومیت کبوتر خواهد بود، چنانکه با جهل به ماهیت شر، فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود. افزونبر این، انسانهای درستکار بدون اتکا به شناختِ شر نمیتوانند درقبال شروران دست به کار خیر بزنند و آنها را اصلاح کنند.» جدا از تمایل کسانی مانند روسو، هرینگتون یا جان آدامز به خوانش جمهوریخواهانه از ماکیاولی در گذشته دورتر، فربه شدن خوانش جمهوریخواهانه از ماکیاولی در دوران معاصر به نوعی با انتشار کتاب «لحظه ماکیاولیایی: اندیشه سیاسی فلورانسی و سنت جمهوریخواهی آتلانتیک» (۱۹۷۵) اثر جان پوکاک و پا گرفتن بحثهای نوین جمهوریخواهی آغاز میشود و با افرادی مانند کوئنتین اسکینر و مکتب کمبریج ادامه مییابد و مائوریتسیو ویرولی نیز در امتداد این خوانش جمهوریخواهانه از ماکیاولی قرار میگیرد.
بهتر است به کتاب «ماکیاولی و صیانت از جمهوری» بپردازیم. چه شد که سراغ ترجمه آن رفتید و به نظر شما این کتاب قرار است چه جایی را در فضای اندیشه سیاسی در ایران پر کند؟
خب این کتاب در نگاه نخست ارتباط مستقیمی به آن بحث تاریخی که پیشتر صحبت کردیم، ندارد و مشخصا کتابی است نوشتهشده برای مخاطب عام در جهان معاصر. اما به هر حال از دل سنت جمهوریخواهی معاصر و خوانش جمهوریخواهانه از ماکیاولی بیرون آمده. لب کلام کتاب این است که شهروندان جهان معاصر چه چیزی میتوانند از بنیانگذار اندیشه سیاسی مدرن بیاموزند؟ ویرولی به جریانی تعلق دارد که میتوان آن را وطنپرستی جمهوریخواهانه نامید و خود او از مهمترین چهرههای آن است. او در فضای فکری ایران نیز غریبه نیست و چندین کتاب از او منتشر شده. وطنپرستی مدنظر ویرولی با ملیگرایی (چه قومی و چه مدنی) تفاوت دارد و او این تفاوت را بهشکل تاریخی و نظری در کتابهای «برای عشق به میهن: جستاری درباب وطنپرستی و ملیگرایی» و «جمهوریخواهی» (که به فارسی ترجمه شدهاند) به بحث گذاشته. ویرولی وطنپرستی را در چارچوبی جمهوریخواهانه درک میکند و برای او دفاع از وطن همان دفاع از جمهوری در مقام ثروت مشترک انسانهایی است که درون آن جمهوری زندگی میکنند. این جمهوری میتواند حی و حاضر باشد یا چیزی باشد که باید برای تاسیس و برپاییاش تلاش و اقدام مستمر صورت گیرد. ساختار کتاب «ماکیاولی و صیانت از جمهوری» به گونهای است که ویرولی هر فصل را با ذکر نقلقولی معروف از ماکیاولی آغاز میکند و سپس با ارایه نقلقولهای مفصلتر و تفسیر آنها سعی میکند نقبی به حادترین مسائل سیاست جمهوریخواهانه در زمان حاضر بزند؛ مسائلی مانند مشارکت شهروندان، خیر عمومی، مسوولیت مدنی، فساد سیاسی، عدالت سیاسی، انحصار قدرت سیاسی، دفاع از میهن، همیاری بینالمللی و... او سالهاست در امریکا زندگی میکند و مخاطب اصلیاش در این کتاب مردم امریکا هستند اما خوانندگان پس از مطالعه کتاب متوجه میشوند که کتاب حرفهای مهمی برای تمام مردم جهان دارد.
همانگونه که خودتان در یادداشت مترجم توضیح دادهاید کتاب با تغییر عنوان در ترجمه فارسی منتشر شده و این تغییر هم نسبتا قابلتوجه بوده است. دلیل این تغییر را توضیح میدهید؟
عنوان اصلی کتاب «چگونه رهبر انتخاب کنیم: پندهای ماکیاولی برای شهروندان» است که من در مکاتبه با خود نویسنده پیشنهاد تغییر عنوان را در ترجمه فارسی دادم و ایشان هم با گشودگی پذیرفت. حتی در پیشگفتار اختصاصی که خود ویرولی بر ترجمه فارسی نوشته، بیان میکند که عنوان جدید در ترجمه فارسی، بهتر از عنوان اصلی کتاب پیام محوری آن را منتقل میکند. به نظر من اشاره به چگونگی انتخاب رهبران در جمهوری و تاکید بر نقش «رهبران»، از نگاه منجیباور به آرای ماکیاولی ناشی میشود که ویرولی به آن علاقه دارد و در پیشگفتارش بر ترجمه فارسی هم تلویحا به آن اشاره کرده. همانگونه که خودش در مقدمه کتاب نیز توضیح میدهد تمایل ماکیاولی نیز درنهایت به حکومتهای مختلط بود که تلفیقی از نهادهای مردمی (مانند مجلسها) و فرمانروایانی در صدر امور (مانند رییسجمهورها در دنیای مدرن) است؛ چیزی که امروزه در قالب جمهوریهای دموکراتیک مدرن با آن مواجه هستیم. به نظرم کتاب از حیث پیوندی که بین آرای اندیشمندی بزرگ که پنج سده پیش میزیست و مسائل روز جهان معاصر ما برقرار میکند، میتواند برای مخاطبان تخصصیتر نیز بسیار آموزنده باشد.

بد نیست به وضعیت ترجمه آثار اصلی ماکیاولی و آشنایی ایرانیان با او نیز بپردازیم. به نظر شما شناختی که در ایران از ماکیاولی وجود دارد تا چه حد به استانداردهای ماکیاولیپژوهی معاصر در جهان نزدیک است؟ در دهههای گذشته در فضای علمی اندیشه سیاسی در غرب اقبال و توجه به ماکیاولی افزایش چشمگیری داشته است. وضعیت شناخت از ماکیاولی در ایران چقدر به این دستاوردهای جدید نزدیک شده؟
نخستین تلاش جدی برای معرفی ماکیاولی در ایران به حدود یک قرن پیش و ترجمه کتاب «شهریار» توسط محمود محمود برمیگردد. آن ترجمه اگرچه از حیث تاریخی مهم است اما به لحاظ دقت و البته سازگاری با آخرین تفسیرها از ماکیاولی دیگر قابلاستفاده نیست. البته این امر به ضعف مترجم مربوط نیست و ترجمههای انگلیسی قدیمی از آثار ماکیاولی نیز دیگر صرفا بهلحاظ تاریخی اهمیت دارند و معمولا کسی در پژوهشهای علمی از آنها استفاده نمیکند. ماکیاولی در بین مولفان بزرگ تاریخ اندیشه سیاسی وضعیتی استثنایی دارد و بخش اعظم شناخت کامل از زنجیره اصطلاحات فنی و پیچیدگیهای آثار او و ارتباط درونی آنها حتی در فضای انگلیسیزبان نیز مربوط به چند دهه اخیر است. نثر ماکیاولی به شدت دشوار است و این دشواری نه لزوما از محتوا که بیشتر از سبک نوشتاری او و همچنین محدودیتهای سیاسی دورانش ناشی میشود. تاکنون دستکم بیست ترجمه از «شهریار» و دستکم هفت ترجمه از «گفتارها» به انگلیسی منتشر شده و به نظر میرسد این بهروزرسانیها در سالهای آینده نیز ادامه خواهد یافت. در زبان ایتالیایی هم هنوز تصحیحهای جدید از آثار او منتشر میشوند و حتی برای فهم بهتر آثار او را به ایتالیایی مدرن ترجمه میکنند. اگر به بحث ماکیاولی در ایران برگردیم دومین ترجمه از «شهریار» را داریوش آشوری در سال ۱۳۶۶ ارایه کرد که ویراستهای جدید آن نیز منتشر شده. احمد زرکش (از ایتالیایی)، مرتضی ثاقبفر و نیز نسرین مجیدی در سالهای اخیر ترجمههای جدیدی از «شهریار» به دست دادهاند که البته ترجمه خانم مجیدی ترجمهای علمی نیست و از جهان ماکیاولی دور است. زندهیاد محمدحسن لطفی نیز در سال ۱۳۷۷ «گفتارها» را ترجمه کرده است. نمایشنامه «ماندراگولا» ترجمه هوشنگ پیرنظر (۱۳۵۲) را هم میتوانیم به این فهرست اضافه کنیم. من در جریان ترجمه کتاب ویرولی به اکثر ترجمههای جدید انگلیسی از «شهریار» و «گفتارها» مراجعه کردم و به نظرم آنچه در فارسی از آنها داریم اگرچه قابلخواندناند و میتوان کلیت آرای ماکیاولی را تا حدی درک کرد اما از آنچه ماکیاولیپژوهشی معاصر در سطح جهان به آن رسیده دورند و چندان به درد کار علمی نمیخورند.
از اینرو نیاز است تا کسانی همت کنند و از نسخههای جدیدتر و کاملتر مانند ترجمههای پیتر بوندانلا، هاروی منسفیلد، ویلیام کانل و... برای ارایه ترجمههای علمیتر از این دو اثر سترگ و بسیار مهم تاریخ اندیشه سیاسی بهره جویند. صدالبته منظورم کمارزش کردن ترجمههای موجود به فارسی نیست، چراکه هریک از آنها در زمان خودشان با زحمت فراوان مترجمان به فارسی برگردانده شدهاند و باید قدردان زحمات ایشان بود. همچنین سه اثر بسیار مهم دیگر از ماکیاولی وجود دارند که هیچگاه به فارسی ترجمه نشدهاند. کتاب بسیار مهم «تاریخهای فلورانسی» که مربوط به دوره بلوغ فکری ماکیاولی است، کتاب «هنر جنگ» و همچنین مجموعه مکاتبات و نامهنگاریهای مفصل ماکیاولی با دوستان، اندیشمندان و دولتمردان معاصرش که شامل بیش از سیصدوبیست نامه است و منبعی بسیار غنی برای شناخت خطوط عمده و چالشهای اندیشه سیاسی و کشورداری در دوران رنسانس به شمار میرود. خود من تصمیم دارم کتاب «تاریخهای فلورانسی» را ترجمه کنم و کارهای مقدماتیاش هم انجام شده اما باتوجه به حجم کتاب و همچنین طیف گسترده موضوعات آن، ترجمهاش بسیار زمانبر خواهد بود و امیدوارم به کمک سایر دوستان صاحبنظر بتوان پیش برد و به سرانجامش رساند.
جدا از اینها چندین کتاب درباره ماکیاولی در سالهای اخیر منتشر شده که بیشتر شامل شرحی بر آرای او یا ارایه تفسیری خاص از آرای او بودهاند. نظرتان درباره این آثار منتشرشده چیست؟ آیا آنها میتوانند به گسترش ماکیاولیشناسی در ایران کمک کنند؟
قطعا هر کتابی که منتشر میشود کسانی برای آن زحمت کشیدهاند و کسانی هم از خواندن آنها بهره خواهند برد و به افزایش دانش اندیشه سیاسی کمک خواهد شد. اما راستش را بخواهید به نظر من یکی از معضلات فضای اندیشه در ایران این بوده که به کلاسیکها و بنیانگذاران و خواندن متنهای اصلی آنها بهاندازه کافی توجه نشده و جای آن را میل به ترجمه و خواندن انواع تفسیرها و معرفیها گرفته است. هنوز آثار بسیاری از اندیشمندان استخواندار اندیشه سیاسی مدرن در ایران منتشر نشدهاند و به نظر میرسد اراده وسیعی هم برای این کار وجود ندارد. در همین نمونه ماکیاولی مجموعه آثار او به ایتالیایی بیش از سه هزار صفحه است. طبیعتا نیازی به ترجمه تمام آنها نیست اما بدون شناخت آثار اصلی چنین چهرههایی یک جای کار شناخت اندیشه سیاسی مدرن خواهد لنگید. تا خود آن آثار در کانون بحثها نباشند به نظر من دستاندازی به تفسیرها و شرحها نمیتواند کمک زیادی بکند. البته باید گفت که این کار صرفا یک انتخاب نبوده و شاید مانع اصلی که پیشروست دشواری نفسگیر ترجمه آن آثار است که باید به چشم پروژه بلندمدت و همهجانبه به آنها نگریسته شود و اراده و تلاش بسیاری صرف آنها شود.
در پایان اگر صحبت دیگری درباره خود کتاب «ماکیاولی و صیانت از جمهوری» دارید، بفرمایید.
به نظرم این کتاب علیرغم کاستیهایش (مانند هر کتاب دیگری از این جنس) که اهل فن حتما روی آن دست خواهند گذاشت، یک ویژگی بسیار مهم دارد و آن نشاندن سیاست و نظریه سیاسی در کانون مواجهه عموم مردم با مسائل حاد زمان در داخل و خارج مرزهای میهنشان است. من فکر میکنم هر مخاطبی بهویژه مخاطب عام پس از خواندن این کتاب به نوعی بینشی سیاسی دست خواهد یافت تا مسائل خودش، هممیهنانش و سایر مردم جهان را از آن زاویه ببیند. حتی اگر برخی پاسخهای کتاب برای عدهای از مخاطبان قانعکننده و مکفی نباشد، دستکم پرسشهایی که کتاب پیش میگذارد میتواند گشاینده افقهای فکری بدیعی در ذهن مخاطبان باشد تا خودِ آنها پاسخهای درخوری برای آن پرسشها بیابند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............