رمان «زمانی برای معجزه» [A Time of Miracles (Le Temps des miracles)] نوشته آن‌لوق بوندو [Anne-Laure Bondoux] با ترجمه بیتا ابراهیمی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

زمانی برای معجزه» [A Time of Miracles (Le Temps des miracles)] نوشته آن‌لوق بوندو [Anne-Laure Bondoux]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

آن‌لوق بوندو نویسنده ۵۰ ساله فرانسوی این‌کتاب متولد سال ۱۹۷۱ است و ۹ کتاب در کارنامه دارد که نسخه اصلی «زمانی برای معجزه» او سال ۲۰۰۹ منتشر شده است. این‌کتاب برنده جایزه بتچلدر شده است.

در داستان «زمانی برای معجزه» دو نوجوان یکی پسری به‌نام بلیز فورچون ۷ ساله و دختری به‌نام گلوریا حضور دارند که همراه هم سفری طولانی را برای گذشتن از قفقاز و رسیدن به اروپا آغاز می‌کنند. در حالی که یک‌ جنگ آغاز شده، گلوریا و بلیز در پی پیدا کردن افق‌های نو هستند. در سفرشان هم پناهجویانی را می‌بینند که به امید زندگی بهتر خانه‌های خود را ترک کرده‌اند.

در ادامه داستان بلیز با پناهجویان همراه می‌شود و معنی عشق، دوستی، رنج و تنهایی را می‌آموزد. او با دیدن زندگی‌هایی که به‌خاطر جنگ از بین رفته‌اند، برای زنده‌ماندن تلاش می‌کند و با این‌تلاش و تجربیاتی که کسب کرده، از کودکی گذر کرده و به نوجوانی خود می‌رسد.

مقطع زمانی بعدی داستان «زمانی برای معجزه» مربوط به وقتی است که او جوان شده و باید برای پیدا کردن هویت واقعی خود، یک سفر پرفراز و نشیب را آغاز کند.

این‌رمان در ۴۹ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

در مولداوی بودیم، وسط کشوری کاملا تخت. دو روز کامل بود که شکم‌های‌مان خالی بود.
نمای مزرعه‌ای را دیدم. نوک پا رفتم توی مرغدانی تا چند تخم‌مرغ بدزدم. چهارتا پیدا کردم و با غنیمتم بیرون آمدم.
صاحب مزرعه ظاهر شد. به زبان خودش داد کشید. با تمام سرعت به سمت بوته‌زاری دویدم که گلوریا انتظارم را می‌کشید. مزرعه‌دار پاهایی بلند و چنگکی در دست داشت. به من رسید. سُر خوردم. تخم مرغ‌ها افتادند و شکستند.
مزرعه‌دار تکانم داد، با چنگکش من را زد، اما برایم مهم نبود. فقط تخم مرغ‌های شکسته را می‌دیدم، ناهار مختصر ما که لای چمن پخش می‌شد.
مرد تهدید کرد که پلیس خبر می‌کند. لازم نبود زبانش را بلد باشم که بفهمم چه می‌گوید.
التماس کردم. گریه کردم. تا جایی که می‌توانستم تقلا کردم.
گلوریا از مخفیگاهش بیرون آمد. رنگش پریده بود و پاهایش که لاغر شده بودند می‌لرزیدند. به کشاور نزدیک شد و طوری به صورت او کشیده زد که مرد تا آخرین روز زندگی‌اش فراموش نخواهد کرد.

این‌کتاب با ۲۱۶ صفحه،‌ شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۴ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...