کجا می‌اندیشی؟ | آوانگارد


شک می‌کنم، فکر می‌کنم، پس هستم. فکر کردن، ضرورتِ بودن است و بودنْ نیازمند تقلا برای زیستی بهره‌ور و پویا. بخشی از این پویایی در ارتباط با «مکان»، «جا» و «فضا» روایت می‌شود؛ محل‌هایی برای تفکر که به اقتضای فرهنگ، عادت و سبک زندگی متفاوتند و می‌توانند به جریان اندیشه و نتیجه‌ی آن جهت و معنا ببخشند.



کتاب «نزدیک ایده» «نزدیک ایده» [Denkraume: Von orten und ideen] مجموعه‌ا‌ی است از یادداشت‌های نویسندگان و متفکران آلمانی و تجربه‌نگاری شخصی آن‌ها درباره‌ی تأثیر مکان بر تفکر و شکل‌گیری، بسط و گسترش ایده‌ها. این کتاب را نشر اطراف با ترجمه‌ی ستاره نوتاج منتشر کرده است.

می‌توان به اندازه‌ی تمام آدم‌های دنیا، روش‌هایی برای فکر کردن برشمرد. هر کس قلق خاص خودش را دارد. دل طبیعت، کافه‌ای دنج، سکوت شب، یا خلوتی روحانی در عبادتگاهی مثل مسجد و دیر و کلیسا و گاه پیاده‌روی‌های طولانی و بی‌مقصدْ هرکدام راهکاری برای اندیشیدن و طی مسیر تفکر و رسیدن به ایده‌اند. آدمی هیچ‌گاه تنها نیست حتی در خواب و رویا، ایده‌ها هم در تنهایی و خلأ به سراغمان نمی‌آیند و از ویژگی‌های زمان و به‌خصوص «مکانی» که در آن هستیم نشأت می‌گیرند و نمی‌توان اثرشان را انکار کرد. اما سیر این اثرگذاری و اثرپذیری و دامنه‌ی نفوذ آن تا کجاست؟ این پرسشی است که تنی چند از نویسندگان آلمانی کوشیده‌اند در جستارهای کتاب ««نزدیک ایده»» و بر مبنای تجارب و مطالعات شخصی‌شان پاسخی برای آن بیابند.

آلمان را می‌توان و شایسته است که به‌عنوان سرزمین تفکر و به‌ویژه نقادانه اندیشیدن شناخت، سرزمین کانت و هگل و یونگ و فروید و نیچه و هانا آرنت. متفکرانی که در طول دهه‌های اخیر از مهم‌ترین نظریه‌پردازان و بنیان‌گذاران مکاتب فکری بوده‌اند و همواره خود، افکار و دیده‌هایشان را به دیده‌ی تردید نگریسته‌اند. این فرهنگ شک و به چالش کشیدنْ بخشی از شیوه‌ی اندیشه و مشرب فکری مردمان این سرزمین است و به همین دلیل جستارهای این کتاب هم از نقد و حتی طنز خالی نیست. در این اثر نه‌ با مکان‌هایی آشنا و معمول برای تفکر مثل کتابخانه که با فضاهایی مثل آشپزخانه، کافه، ایستگاه مترو، کلیسا و زندان به‌مثابه محلی برای اندیشیدن و ایده‌پردازی مواجه می‌شویم و در می‌یابیم که:

«ما در مکان‌ها فکر می‌کنیم اما مکان‌ها هم در افکار ما حضور دارند؛ مکان‌هایی که در آن‌ها، غیر از کارهای دیگر، فکر هم می‌کنیم.»

به‌عبارتی، هر جایی می‌تواند فرصت درنگ و تأمل و تعمق را فراهم آورد یا خود به ایده‌ و تلنگری برای اندیشیدن تبدیل و در پیوند با عنصر زمان به ترکیبی شگفت برای خلاقیت و یافتن راه‌حل منجر شود و یکی از این فرصت‌ها حضور در سالن کنفرانس و گوش کردن به سخنرانی ملال‌آور و غوطه خوردن در حس بیهودگی حاصل از این موقعیت است:

«تنها کار منطقی‌ای که هنگام سخنرانی دیگران از آدم برمی‌آید گوش دادن در سکوت و دنبال کردن جریان فکر خودش است. ولی این فقط یک وجه ماجراست. وجه دیگرش این است که اصلاً سودی هم ندارد آدم کار دیگری بکند. انگار نمی‌شود به این زمان خالی از معنا هدف دیگری بخشید. هر تلاشی برای انجام کاری دیگر در کنار شنیدن سخنرانی حسی بیهودگی و بی‌هدفی را تقویت می‌کند.»

بر‌ای برخی دیگر، جریان اندیشه نه در خلوت و غرقگی حاصل از تنهایی با افکار و ایده‌ها که از رهگذر حضور در جمع و اماکن عمومی حاصل می‌شود. مکان‌هایی مثل کافه‌ها و کلوب‌ها، جایی که امکان گفت‌وگو و تعامل را به بهترین شکل فراهم بیاورد و بتوان با شور و حرارت از مسائل روز سخن گفت و از میزان درد دغدغه‌ها و مشکلات مشترک کاست. در کنار این محل‌های مأنوس و آشنا به «نامکان»‌ها برمی‌خوریم:

«فضاهایی مثل سالن‌های انتظار و لابی‌ها به معنای واقعی کلمه فضا نیستند، بلکه «نامکان» هستند؛ شکل‌هایی از ایستگاه‌های میان‌راهی که امروزه فضاهای فکری ما شده‌اند و مدام هم بیشتر می‌شوند. به نظر می‌رسد فضاهای فکری کمابیش شیک و بعضاً بی‌پنجره‌ی امروزی دیگر نه‌تنها فضایی برای فکر در اختیار ما نمی‌گذارند بلکه از چیزی محروممان می‌کنند. انگار نمودارها، تقاضانامه‌ها، حسابرسی‌ها، برنامه‌ریزی‌ها، بودجه‌بندی‌ها و برنامه‌های مالی جای چندانی برای اندیشیدن در فضاهای رسمی باقی نگذاشته است.»

نامکان‌ها درواقع همان فضاهای بینابینی و گذری در زیست روزمره‌اند که فرصت‌هایی کوتاه و سریع برای اندیشیدن فراهم می‌آورند. فضاهایی مثل ایستگاه اتوبوس، بازرسی گمرک در فرودگاه، سالن انتظار مطب پزشک، صف خرید نان و هرجای دیگری که در عین ارتباط نزدیک با جمع و آدم‌های ناآشنا می‌تواند جرقه‌‌ای برای اندیشیدن و رویش جوانه‌ی سبز افکار و ایده‌های تازه باشد.

آخرین جستار این کتاب به قلم مشاله تولو روزنامه‌نگار آلمانی کردتبار است که به‌علت همکاری با خبرگزاری مخالف دولت ترکیه، اواخر سال ۲۰۱۷ در استانبول بازداشت شد و مدتی را در حبس گذراند. او در این جستار از فرصتی که زندان برای اندیشیدن و عمیق شدن در احوالات خود و جهان به او اعطا کرده است، سخن گفته. بزرگ‌ترین سرمایه‌ی فرد زندانی در حبس، زمان است. زمانی که جولان افکار را به‌راحتی میسر می‌کند و در کنار جدایی از جمع آدم‌های آن‌سوی دیوار، سؤالاتی مهم برمی‌انگیزد:

«حیاط بند تنها جایی بود که می‌توانستم آسمان را ببینم. احتمالاً درستش این است که بگویم تکه‌ای از آسمان را. قاب‌شده با دیوارهای بلند و محصور در سیم خاردار. ولی آدم‌های آزاد هم وقتی سرشان را بلند می‌کردند، همان آسمان را می‌دیدند. آن‌جا حس می‌کردم به جهان متصلم. همه‌ی آدم‌ها به همان آسمان نگاه می‌کردند، ولی من محبوس بودم و آسمانم محصور بود. آیا زندان کیفیت آسمان را تغییر می‌دهد؟ کیفیت حس دیدن آسمان و حس بی‌کرانگی را؟ کیفیت این گستره‌ی بی‌پایان را؟ یا اینکه زندان صرفاً بر کمیت آسمان من تأثیر می‌گذاشت؟»

عموم جستارهای این کتاب در کنار آن‌که زبان و بیان حال نویسندگان آن‌ها و برخاسته از تجربه‌ای زیسته از تفکر در مکان‌هایی مشخص‌اند، درون‌مایه‌های فلسفی دارند و به همین دلیل ممکن است کتاب در بعضی قسمت‌ها دیریاب و نیازمند تأمل و دقت بیشتری باشد و همین امر مطالعه‌ی این اثر را برای علاقه‌مندان به متون فلسفی و مبحث مرتبط با تفکر نقادانه جذاب‌تر خواهد کرد. خواندن این کتاب در کنار کتاب خلاف زمان به‌قلم دیه‌گو گاروچو که تأثیر زمان بر اندیشه را می‌کاود نیز به خالی از لطف نخواهد بود.

...
زیمونه یونگ جامعه‌شناس و استاد رشته‌ی مطالعات فرهنگی دانشگاه لوفانای آلمان است که عمده‌ی تحقیقات و پژوهش‌هایش را بر حوزه‌ی جامعه‌شناسی فرهنگی و رسانه متمرکز کرده است. یانا مارلنه مادِر نیز نویسنده، مترجم و نقاش آلمانی و دانش‌آموخته‌ی دکترا از دانشگاه نورث کالفرنیا است که دستی هم در تألیف و ترجمه‌ی آثار داستانی و غیرداستانی دارد و چند سالی هم مدیر مرکز هانا آرنت کالج بَرد بوده است. این دو نویسنده کوشیده‌اند در مجموعه‌جستارها و یادداشت‌هایی که از دیگر نویسندگان و متفکران آلمانی در این کتاب گرد آورده‌اند به دو سؤال مهم پاسخ دهند: «مکان‌ها چگونه بر فکر و ایده‌های ما تأثیر می‌گذارد؟» و «ایده‌ها کجا سراغ ما می‌آیند؟»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...