چونان صورتکی بر دیوار | اعتماد


رمان «گهواره مردگان» اثری از مهدی بهرامی است که از سوی نشر پیدایش منتشر شده است. در این اثر، آنچه چشمگیر است، مساله شر، بقای شر و سیطره خشونت است. دو عنصری که از ابتدا با انسان همراه بوده است، از انسان غارنشین تا قابیل برادرکُش. تمایل انسان به شر و خشونت همواره بیشتر از نیکی و صلح و دوستی بوده است. اساطیر ایرانی و کیش زرتشتی نیز بر همین اساس بنا شده است. رویارویی نیروهای خیر و شر.

گهواره مردگان مهدی بهرامی

ما با دو روایت در کتاب روبه‌رو هستیم، دو شخصیت اصلی داستان که مانند هم هستند. روایت برادر کوچک‌تر که با این سطرها آغاز می‌شود:«هر چی زور داشت جمع کرد تو پاش و محکم زد کف پام. مثل فنر از جا پریدم. نتونستم جلوی خودمو بگیرم. گفتم: هُش! وقتی غیظم می‌گیره، دیگه هیچ چی حالیم نیست. دماغشو باد کرد. جِرِش که می‌گرفت، این ‌طوری می‌شد، دستشو برد بالا و قایم زد لا گوشم. گه زیادی نخور نّره‌خر، اگه بهت رو بدن، میخوای تا لنگ ظهر غلت بزنی. لامصب دستای گوشتی و سنگینی داشت، اشک تو چشمام جمع شد. رومو برگردوندم طرف پنجره تا اشکامو نبینه.»

برادر کوچک‌تر از برادر بزرگ‌ترش و پدرش کتک می‌خورد و تحقیر می‌شود. به جبران تحقیر خانگی می‌خواهد در مدرسه سری توی سرها درآورد. مدرسه در روستای کوچکی است که دختر و پسر با هم درس می‌خوانند. برادر کوچک‌تر یکی از دخترها را که به او لقب شلخته داده‌اند، نشان می‌کند و برای به دست آوردن او با یُغورو قلدر مدرسه رقابت می‌کند. این رقابت به منزله مرگ روح و روان اوست. به دختر دست نمی‌یابد، بدترین کتک‌ها را از یُغورو و ناظم مدرسه می‌خورد و سرانجام، برادران دختر نیز به او تجاوز می‌کنند. اینجاست که برادر کوچک‌تر دیگر برای گرفتن انتقام نفس می‌کشد و دیدن خواری خوارکنندگانش. او گام به گام به سمت جنایتی هولناک می‌رود.

در روایت افسر پلیس یک قربانی داریم و یک افسر پلیس که او هم تشنه وجود زنی است. افسری که کودکی‌اش را در محله‌ای پر از جرم و جنایت گذرانده است. محله‌ای خوفناک که انگیزه او برای پلیس شدن بوده است. او در کودکی مُدام در معرض تجاوز مردان خشن بوده و کتک‌های وحشیانه می‌خورده است. افسر پلیس مامور تحقیق و تفحص درباره قربانی می‌شود. جسدی که از آن یک پیرمرد است و زیر باران خیس شده است. مانند همان بارانی که بعد از تجاوز به روی برادر کوچک‌تر می‌بارد. هر دوی این روایت‌ها دو روی یک سکه هستند. هر دو یک داستان را در دو وجه متفاوت واگویه می‌کنند. ساختار اجتماعی با فشارهایی که وارد می‌آورد، برادر کوچک‌تر و افسر پلیس را با جامعه ناهمنوا می‌کند.

بقیه شخصیت‌ها حول محور این دو شخصیت می‌گردند و در شکل دادن به آنان موثرند. از پدر سه برادر که خود قربانی فقر و محرومیت جنسی است و باعث شکل‌گیری خشونت در برادر کوچک‌تر می‌شود تا برادر بزرگ‌تر که به علت اختگی، فرمانبردار و مطیع پدر است و معاون فرمانده در جنگ و نویسنده. برادر کوچک‌تر و افسر پلیس هر دو از عقده اودیپ رنج می‌برند. آنها از جانب پدر آسیب جدی می‌بینند. پدری که نیست با پدری که کتک می‌زند هر دو یکسان هستند. هر دو حامی فرزندان خود نیستند و کودک را در مقابل غول جامعه تنها می‌گذارند. این پدران تعادل درونی فرزندان را به هم می‌زنند و آنان را دچار هراس‌های عمیق می‌کنند.برادر کوچک‌تر و افسر پلیس از ترس خانواده و جامعه دست به سرکوب میل جنسی خود می‌زنند و در عین حال به نظاره لذت‌های پدران خود نشسته‌اند. پدرانی که آنها را رها کرده‌اند و همین تنفر از جامعه را در درون‌شان دامن می‌زند. آنان مردانی جامعه‌ستیز می‌شوند. واپس‌زدگی میل جنسی از سوی برادر کوچک‌تر و افسر پلیس از مناسبات درون خانواده و روستا و پایین شهر سرچشمه می‌گیرد.

حکومت وقت در کتاب نیز که در حال جنگ است این فشار را در جامعه اعمال می‌کند. کاری که اکثر حکومت‌های توتالیتر انجام می‌دهند، سرکوب میل جنسی برای کنترل توده‌ها و به انفعال کشاندن و هر چه بیش‌تر مطیع کردن آنان. ضد قهرمان‌های ما با فقر و ترس از تجاوزی که حاصل جامعه بیمار است، دست به گریبان‌اند. محیط خشن و فقر مالی و فرهنگی آنان را به سوی جنون و جنایت سوق می‌دهد.برادر کوچک‌تر شروع به آزار زنان می‌کند. آزار جنسی دختربچه‌هایی که در یک روستای دورافتاده به چشم دختر بالغ نگریسته می‌شوند و برادر کوچک‌تر در حسرت تن آنان که از آن محروم است، می‌سوزد. پس راه را در انتقام گرفتن از آنان و کسانی که از تن آنان بهره‌مند می‌شوند، می‌یابد. دو ضد قهرمان با خشونت آمیخته می‌شوند و سرانجام هر دو دست به یک چاقو می‌برند، چاقویی میراث پدر. چاقو در این رُمان نماد مهمی است، نماد نرینگی است در مقابل مادینگی. چاقو نماد تجاوز است و واخوردگی میل جنسی.

برادر کوچک‌تر و افسر پلیس ضرب و شتم را برای پنهان کردن ترس‌ها، ضعف‌ها و هیولای درون خود به کار می‌گیرند. هر دو آنها دست به جنایتی هولناک می‌زنند و این جنایت مرهمی می‌شود بر تن و روح کاردآجین شده آن دو. چاقو و تجاوز و حسرت پا به پای هم در داستان می‌آیند و ضد قهرمان‌های ما خیس می‌شوند از خون، از بارانی که گویی در عزای آنها و قربانیان آنها می‌بارد، از تف، از استفراغ، از ادرار. خشونت‌ورز خود قربانی خشونت می‌شود. این خیس شدن‌های بی‌شمار نماد گریه‌های بی‌‌امان خشونت‌ورزان هستند. هر دوی آنان تیزی چاقو را در گلو و پشت خود حس می‌کنند.برادر کوچک‌تر برای رهایی از مرگ و وهمی که درهم می‌کوبدش، باز به کتک پناه می‌برد. او دوست دارد از پدرش کتک بخورد تا احساس آرامش کند. برادر کوچک‌تر و افسر پلیس موجودات تحقیر شده، شکست خورده و له شده‌ای هستند و برای دست یافتن به آرامشی هر چند اندک باید خودشان را به خودشان اثبات کنند. باید حس کنند که قوی و قابل احترام هستند، باید عزت نفس از دست رفته خود را بازگردانند، باید حس ضعف، زبونی و بدبختی را از خود دور کنند و تمام اینها مستلزم قدرت گرفتن آنهاست، قدرتی که باعث می‌شود افرادی که به آنان آسیب زده‌اند، التماس‌شان کنند و آنها فرصت تحقیرشان را پیدا کنند.

تنها چیزی که به برادر کوچک‌تر آرامش می‌دهد، خوار شدن شلخته و برادرانش است و لگد زدن او بر سر آنان. پس این التیام روحی را در پیوستن به ارتش می‌یابند، ارتشی در حال جنگ. خشونتی که در سراسر داستان جاری و ساری است، از فرهنگی که در کشور ساخته و پرداخته تخیل نویسنده است، ترویج می‌شود یعنی فرهنگ کشتار. برای همین است که ضد قهرمان‌های ما همواره چاقو به دست هستند. آنان صلح را دوست ندارند. پس به جنگ‌هایی می‌پیوندند که به بهانه‌های مختلف به راه می‌افتند اما همیشه یک شکل و شمایل دارند، کشتن، تجاوز و اسارت.برادر کوچک‌تر و افسر پلیس برای تسکین حس حقارت‌شان به ارتش می‌پیوندند. آنها اخته نبودند ولی مجبور شدند مانند اخته‌ها زندگی کنند. بنابراین تمایل به فرمانبرداری را در خود دارند. پس جنگ این امکان را به آنان می‌دهد که از مافوق خود امر و نهی بشنوند و در عین حال به زیردستان خود فرمان دهند و شجاعت نداشته خود را با قساوت بیش از حد به خود و فرمانده ثابت کنند. ارتش حس سلطه‌گری و نیازشان را به جنایت به‌ خوبی ارضا می‌کند. جنایات جنگی از آنان قهرمان می‌سازد. دیگر از ضعف و زبونی در ظاهر آنان خبری نیست. آنها به توهم دلاوری و شجاعت گرفتار شده‌اند.

جنگی که در کتاب مطرح می‌شود، برگرفته از الگوی جنگ ویتنام و آمریکا است. جنگی پارتیزانی که در آن مردمان بومی یا همان ویت‌کُنگ‌های زرنگ و مظلوم، ارتش استعمارگر آمریکا را به زانو درمی‌آورند و آنها را عاجز و ذلیل می‌کنند. رمان گهواره مردگان، قساوت مردمان را به تصویر می‌کشد و آن چیزی که در داستان اهمیت پیدا می‌کند این است که نویسنده به این تصویرسازی‌ها اکتفا نمی‌کند بلکه به ریشه‌های آن می‌پردازد و ما این پرداختن به ریشه‌ها را در کمتر رمان ایرانی می‌بینیم. کتاب در عین حال اثری نمادین است و همین بر ارزش آن می‌افزاید. مهم‌ترین نماد خشونت در این رمان تابوتی چوبی است، آویزان بین آسمان و زمین. تابوتی با یک نعش. نعشی که نماد یک جامعه خشن و بیمار است. نعشی که ترس از مرگ را هر لحظه به جان ضد قهرمان‌های داستان می‌اندازد، دست و پای آنان را شل و توهم شجاعت‌شان را دود می‌کند و به هوا می‌فرستد. تابوتی چوبی در هوا تاب می‌خورد و گهواره زندگان از ترس مرگ مرده، می‌شود. زنده‌هایی که خشونت و هراس از آنان یک اهریمن ساخته است. زنده‌هایی که هیچ عشقی در زندگی ندارند. آنان فقط به صورت زنده‌اند، چونان صورتکی بر دیوار. آنان نقاب زنده بودن بر چهره دارند. این زنده‌ها سال‌هاست که ساکن گهواره مردگان‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...