تلفیق‌های ناشدنی | اعتماد


جولین بارنز استاد تلفیق چیزهایی ا‌ست که قبلا با هم تلفیق نشده‌اند و این هنر را در اثر تحسین شده‌اش «درک یک پایان» نشان داده است. آنجا که، تاریخ و قرائت شخصی از آن را با یک داستان عاشقانه تلفیق کرده است. بارنز در «سطوح زندگی» [Levels of life] مضامینی را کنار هم قرار می‌دهد که در ظاهر هیچ ارتباطی باهم ندارند؛ بالن سواری، عکاسی و اندوه پس از مرگ همسر.

جولین بارنز سطوح زندگی» [Levels of life]

او «سطوح زندگی» را این‌طور شروع می‌کند: «دو چیز را که قبلا با هم تلفیق نشده‌اند با هم تلفیق می‌کنی و دنیا عوض می‌شود. آدم‌ها شاید همان موقع متوجه نشوند اما مهم نیست به هر حال دنیا عوض شده است.» و بعد کتابش را با زندگی چند نفر، سطح به سطح پی می‌گیرد.

سطح اول: فلیکس تورناشون ملقب به نادار (عکاس)

نادار عکاس مشهور فرانسوی است. در میان کسانی که نادار از آنها عکاسی کرده، نام‌هایی همچون امیل زولا، ژرژ ساند و سارا برنابی، بازیگر معروف، به چشم می‌خورد (برای ما ایرانی‌ها شاید جالب باشد بدانیم نادار از ناصرالدین شاه قاجار هم عکاسی کرده است). نادار در 1863 سوار بر بالن پرواز کرد و بعدها او هم به نوبه خود چیزهایی را که قبلا با هم تلفیق نشده‌اند، تلفیق کرد؛ هوانوردی و عکاسی. نادار کسی بود که توانست برای اولین‌بار از ارتفاع، عکس‌هایی، هرچند کم کیفیت، از پاریس بگیرد.

سطح دوم: سارا برنارد (بازیگر)

سارا برنارد بازیگر شهیر فرانسوی ا‌ست که صدای طلایی و بازی‌اش زبانزد خاص و عام بود. سارا یکی از علاقه‌مندان بالن‌سواری بود و چند سال بعد از نادار سوار بر بالن سفر کرد. عکاسِ پرتره‌های بی‌نظیری که از سارا به جا مانده است، فلیکس تورناشون ملقب به نادار است.

سطح سوم: سرهنگ فرد برنابی (افسر ارتش انگلیس)

برنابی هم از قضا به بالن‌سواری علاقه‌مند بود. او در این کتاب و در یک ملاقات خیالی با سارا برنارد، به او دل می‌بازد و عاشقش می‌شود. چرا؟ چون به نظر بارنز عشق هم تلاقی دو چیز است که تلفیق‌شان عجیب است؛ حقیقت و جادو. حقیقت آن‌گونه که در عکاسی نهفته است و جادو آن‌طور که در بالن‌سواری موجود است.

سطح آخر: جولین بارنز (نویسنده)

جولین بارنز نویسنده انگلیسی است که در 2008 همسرش پت کاوانا را از دست داد. در 2011 برنده جایزه من‌بوکر شد و در سال 2013 کتاب «سطوح زندگی» را درباره غم از دست دادن همسرش نوشت. بارنز ابتدا با توصیف بالن‌سواری‌ها و عکاسی از ارتفاع و عشق فرضی بین برنارد و برنابی شما را بالا می‌برد و بعد در فصل آخر و سوگنامه‌ای که برای همسرش پت نوشته، شما را محکم به زمین می‌زند تا سقوطی که پس از مرگ همسرش تجربه کرده برای خواننده قابل لمس شود. او در مواجهه با مرگ همسرش درمانده می‌شود و در حالی که هرگونه دلداری اطرافیانش را پس زده است، دست به قلم می‌برد و اینجا شاید ارتفاعِ غم ناشی از مرگ همسرش را با ظرافت به تصویر می‌کشد؛ تصویری که از تلفیق دو چیز به ظاهر تلفیق‌نشدنی‌ ساخته است؛ زیبایی و اندوه.

تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...
تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است ...