مرگ اندیشه سیاسی | اعتماد


امروزه بیش از هر زمانی معنای مرگ امر سیاسی را درک می‌کنیم و گواه این امر میزان بی‌تفاوتی‌ها و در مجموع سرخوردگی‌هایی است که در سرشت تحلیل‌های سیاسی کارشناسان و غیر کارشناسان حوزه سیاست تجلی یافته و همگی آنها از استیصال و سرخوردگی حکایت می‌کنند؛ سرخوردگی‌ای که عموما هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد و تنها با پاسخ‌های کلی و کلیشه‌ای، مباحث به پایان می‌رود. در جامعه‌ای که سیاست «پدر و مادر ندارد» و تنها برای غر زدن‌های شخصی و جمعی به کار برده می‌شود اعلام مرگ امر سیاسی کاری دشوار و خارج از فهم نیست. واقعیت امر این است که سیاست‌زدایی در دنیای امروز ما یکی از مهم‌ترین سازوکارهای حاکمیت‌ها است.

فاطمه صادقی قدرت موسس: حاکمیت یا سیاست

دیر زمانی است که با نگاهی گذرا در حوزه نشر می‌توان تشخیص داد موضوعات مربوط به امر سیاسی در رده کم‌تیراژترین کتاب‌ها قرار دارد؛ گویی که در این کشور هزار و یک نیاز فلسفی، ادبی، روانشناسی، پزشکی، اقتصادی و ... وجود دارد اما اساسا سیاست و حاکمیتی وجود ندارد که نگاه کارشناسی و عمیق را در پی داشته باشد. تنها در این میان شاید این مجلات و روزنامه‌ها هستند که با برخی از مصاحبه‌ها و انتشار برخی یادداشت‌های کوتاه بخش کوچکی را از این امر مهم بر دوش می‌کشند- که این امر هم در دل خود آسیب‌های بسیاری را در پی دارد- و آنچه در این میان غایب است نگاهی کارشناسی و عمیق به ذات مساله امر سیاسی در دنیای امروز ما است که جایش را به مباحث عمدتا اقتصادی، اجتماعی و حقوقی داده است. مباحثی خنثی و محافظه‌کارانه بدون ایجاد مزاحمت برای هیچ تفکری و این امر یک پیام مهم را در پی دارد؛ مرگ اندیشه سیاسی در جامعه امروز ما.

همان‌گونه که اندرو گمبل در کتاب سیاست و سرنوشت می‌گوید اگر سیاست به پایان رسیده باشد آیا سرنوشت ما است که همه چیز را همان‌گونه که هست بپذیریم؟ ضرورتا نباید این گونه باشد. سیاست هنوز بسیاری چیزها برای عرضه کردن دارد؛ به این معنا هنوز هم می‌توان قطراتی در این بیابان خشک یافت که مساله امر سیاسی را به عنوان دغدغه اصیل انسان مدرن به پیش می‌کشند و بدان می‌پردازند.

یکی از مهم‌ترین آثاری که اخیرا در این حوزه چاپ و روانه بازار کتاب شده اثر درخور دکتر فاطمه صادقی است که با عنوان «قدرت موسس: حاکمیت یا سیاست» منتشر شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. این اثر کم حجم، بدون هیچ مبالغه‌ای از متفاوت‌ترین آثار در زمینه فلسفه سیاسی است که یکی از بنیادی‌ترین مسائل و معماهای دنیای اندیشه و سیاست را پیش کشیده است.

اصلی‌ترین پرسش در علوم سیاسی

تاکنون برای بیشتر اندیشمندان سیاسی و دانشجویان علوم سیاسی مهم‌ترین سوال در حوزه علم سیاست این بوده است که در جوامع، حاکمیت حق کیست؟ به عبارت دیگر چه کسی یا چه نهادی باید حاکم باشد و حق حاکمیت و کنترل مردم را بر عهده داشته باشد؟ شاید این اساسی‌ترین و کلاسیک‌ترین مساله‌ای است که علمای علوم سیاسی با آن روبه‌رو بوده‌اند. اما فاطمه صادقی در تالیف کتاب قدرت موسس، سوالی بنیادی‌تر را مطرح می‌کند که تخیل و اندیشه ما را گسترده‌تر می‌کند و آن را یک مرحله به پیش می‌برد. سوال این است: اساسا وجود حاکمیت در جوامع چه ضروریتی دارد؟ منشا حاکمیت از کجاست؟ و در نهایت این مساله مهم که چه ضرورتی وجود دارد که افراد ذاتا تحت لوای یک حاکمیت وجود داشته باشند و از آن اطاعت کنند؟

در جهانی که دولت و حاکمیت یکی گرفته می‌شود و تحت این لوا مفهوم وجود حاکمیت تمام تخیل ما را به اسارت گرفته است، به گونه‌ای که ذهن ما هیچ سیاستی را بدون حاکمیت نمی‌پذیرد سوالی بسیار رادیکال و عمیق محسوب می‌شود. هرچند که پیش از این متفکران کلاسیکی مانند هابز، روسو، لاک و... سعی کرده‌اند با پیش کشیدن مفهوم «وضعیت طبیعی» این سوال را پاسخ دهند اما با توجه به وضعیت حاکمیت‌های مدرن امروزی که وجود خود را برای جوامع انسانی کاملا ذاتی و ضروری می‌بینند پیش کشیدن این سوال را باید امری مهم دانست.

منشا حاکمیت از کجاست و ضرورت آن چیست؟

برای پاسخ دادن به این سوال، نویسنده در آغاز سعی می‌کند به مفهوم واقعی سیاست و امر سیاسی (پولیتئیا) در جوامع بشری بپردازد. به‌طور کل در نظر خانم صادقی سیاست طبق ریشه یونانی آن رابطه مستقیمی با قدرت موسس یا همان مردم دارد که در دل آن معنایی رهایی‌بخش نهفته است. به باور صادقی 3 حرف «س ا س» (ریشه اصلی واژه «سیاست» در لغت) نه بر حکم و حکومت بلکه در اصل بر بنیانگذاری، تاسیس و بناکردن دلالت دارد. درواقع در این نگاه سیاست را اگر همسان با کانستیتوشن - طبق ترجمه رایج این مفهوم به «حکومت مبتنی بر قانون» معنی شده است که البته صادقی آن را دقیق نمی‌داند- بدانیم آنگاه کانستیتوشن را نمی‌توانیم قانونگذاری از سوی حاکمیت بنامیم بلکه معنای آن در مردمی نهفته است که خود حاکم خود و قانونگذار خود هستند.

قانون اساسی و حاکمیت مدرن

اگر ما تا امروز فکر می‌کردیم که در دنیای مدرن و سرمایه‌داری، امر سیاسی پیرو امر اقتصادی است اما در این کتاب متوجه می‌شویم که اتفاقا در دنیای مدرن، امر سیاسی پیش از پیروی از اقتصاد از امر حقوقی تبعیت می‌کند. به همین جهت در دانشگاه‌های علوم انسانی ما امروز به‌طور ناخودآگاه دانشکده حقوق و علوم سیاسی یک جا بنا شده و بیشترین واحدهایی که دانشجویان علوم سیاسی می‌گذرانند مربوط به حقوق داخلی و بین‌المللی است.

امر سیاسی؛ حاکمیت سیاسی یا حیات سیاسی؟

درواقع نویسنده بحث مفصل و پیچیده‌ای در این بخش دارد و درباره این موضوع با تکیه بر منابع کلاسیک به خصوص منابع عربی و اسلامی نشان می‌دهد که حکما و علمای پیشامدرن به خوبی به این امر آگاه بودند که مفهوم امر سیاسی مساله‌ای مربوط به حاکمیت نیست بلکه مربوط به ساختن حیات سیاسی است.

به نظر مولف کتاب، قانون اساسی برای این شکل می‌گیرد که توان و حیات قدرت موسس را رام کند. درکی که تمام مشروطه‌خواهان به خصوص مشروطه‌خواهان ایرانی از مساله دارند این است که مشروطه‌خواهی به این معنا است که جنبش‌های مردمی بتوانند به پای قدرت حاکم غل و زنجیر نصب کنند تا از این طریق توانایی او را محدود کنند. نویسنده به هیچ وجه با این مساله مشکلی ندارد و هیچ نگاه انتقادی به محدود کردن قدرت و همچنین محکوم کردن حرکت مشروطه‌خواهان ندارد اما ترجمه اشتباه مفهوم «کانستیتوشن»، از همان آغاز یک سوءتفاهم تاریخی را در پی دارد و آن هم این است که مردم به عنوان موسسان حاکمیت تا زمانی حضور دارند که حاکمی وجود دارد و این مردم فقط زمانی حضور دارند که از قوانین مقنن حاکم تبعیت کنند.

اینجاست که غلبه رویکرد حقوقی باعث تقلیل امر سیاسی می‌شود و مساله قانون اساسی شکلی متصلب به خود می‌گیرد که هر نوع مخالفتی با آن، خود یک جرم محسوب می‌شود چراکه در نهایت این حاکم است که قانون را مشخص می‌کند. در واقع اگر قانون اساسی برای این شکل نمی‌گیرد که حکومت‌کنندگان تحت نظارت قانون قرار بگیرند، قانون اساسی خود می‌تواند تبدیل به ابزاری متصلب برای محدودکردن قدرت جامعه ‌شود و نه شکلی از تعیین سرنوشت. این شکل از قانون اساسی کاملا با مفهوم قدرت موسس تضاد دارد و این سوالات را پیش می‌کشد که غایت سیاست چیست؟ آیا غایت سیاست حاکمیت است یا رستگاری؟

الهیات سیاسی

یکی از مباحث کتاب در راستای تفهیم امر سیاسی مساله ریشه‌یابی حاکمیت به معنای مدرن آن است. از نکات قابل توجه در این بخش توجه به امر استیلایی حاکمیت مدرن است که در آن بیش از هر چیز نشان می‌دهد حاکمیت‌های معاصر ما که ادعای کامل عرف‌گرایی و دنیوی شدن را دارند تا چه میزان ریشه در باورها و عقاید دینی پیش از خود دارند.

نویسنده برای اثبات این مدعا دست به تبارشناسی مفهوم حاکمیت در اندیشه غرب می‌زند. در این راستا اولا یک مقوله بسیار مهم تاریخی به درستی مورد تاکید قرار می‌گیرد و آن هم این است که بیشتر قواعد و قوانین حاکم بر چگونگی شکل‌گیری مفهوم حاکمیت ریشه در قوانین رومی دارند. در واقع این امر موضوعی است که شاید تاکنون مورد توجه بسیاری از محققان داخلی قرار نگرفته است که جهان قرون وسطایی، جهانی مترادف با وحشی‌گری و بی‌تمدنی نبود بلکه در همین دوران آموزه‌های رومی عمیقا مورد بحث و توجه قرار داشت؛ به خصوص مباحث مربوط به حاکمیت.

مولف برای اینکه نشان دهد حاکمیت همیشه در همه قرون و اعصار بشریت امری بدیهی و ذاتی نبوده است توجه خود را به مفهوم حاکمیت در بین متفکران قرون وسطی معطوف می‌کند. همان‌گونه که در کتاب ذکر می‌شود عمدتا در این دوران دو پرسش بنیادین وجود داشتند؛ نخستین آنها این پرسش بود که آیا اقتدار طبیعی زاییده گناه است؟ و مساله دیگر نسبت خداوند با فعل اخلاقی است. برای بررسی این مباحث در ادامه آرای متفکرانی همچون آگوستین، آکویناس، مارسلیوس و ... مورد توجه قرار می‌گیرد. لازم به ذکر است از مباحث مهم در این بخش بررسی آرای ژان بدن (فیلسوف فرانسوی) است که بیش از هر چیز نشانگر گسست از اندیشه قرون وسطایی به سمت حاکمیت مدرن است.

حاکمیت و استثنا

بحث مربوط به وضعیت استثنایی و حاکمیت‌های امروزی چندی است که در میان برخی متفکران و اندیشمندان سیاسی کشور ما مطرح است. نمونه بارز این مساله ترجمه آثاری از اشخاصی مانند کارل اشمیت و آگامبن است. اما واقعیت امر این است که بسیاری از این نوشته‌ها و تفسیرها در حد ترجمه همان آثار باقی مانده است و عملا بحث تازه‌ای به دایره اندیشه سیاسی ما وارد نکرده‌اند. اما آنچه در کتاب قدرت موسس روی داده است بازخوانی وضعیت حاکمیت در دنیای امروز با اتکا به بحث وضعیت استثنایی است.

هرچند که فاطمه صادقی نیز توجه شایانی به متفکرانی همچون کارل اشمیت و آگامبن دارد اما آنچه اینجا اهمیت دارد شیوه کاربست این نظریات و رابطه آنها با حاکمیت و استثنا است. در این باره مولف اعتقاد دارد: «ایده حاکمیت مدرن در روند تکاملی خود، به صورت‌های گوناگون تطور پیدا کرد» این تطور در مواجهه با ادعاهای خود که همان به میدان آوردن مردم به سپهر سیاسی بود اشکال متفاوتی به خود گرفت. درواقع در دوران مدرن حاکم دیگر حاکمیت نمی‌کند بلکه درباره وضعیت استثنایی تصمیم می‌گیرد. درواقع این امر به این معناست که در جوامع مدرن امروزی همیشه بحرانی برای در وضعیت استثنایی بودن وجود دارد و در آن لحظه است که حاکمیت قوانین را ملغی کرده و خود فراتر از قانون تصمیم می‌گیرد. این مساله پیچیده را نویسنده با بررسی و موشکافی دقیق آرای کارل اشمیت مورد توجه قرار می‌دهد.

یکی از مباحث بسیار جالب توجه در بررسی اندیشه کارل اشمیت مربوط به عرفی شدن الهیات مدرن است. درواقع کارل اشمیت اعتقاد دارد به هیچ عنوان دولت‌ها در جهان مدرن عرفی نشده‌اند. بلکه الهیات مربوط به خود را تولید کرده‌اند. الهیات و متافیزکی که معجزه از جهان را بیرون کرد. این الهیات و متافیزیک نه تنها تخطی از قوانین طبیعت از رهگذر استثنا را که با مداخله مستقیم همچون ایده معجزه صورت می‌گیرد، بلکه مداخله مستقیم حاکم در نظم قانونی را نیز نفی می‌کند. در نهایت مساله مورد نظر این است که قدرت موسس در وضعیت استثنایی تنها موضوعی است که نابود می‌شود.

قدرت موسس و انقلاب

انقلاب در جوامع بشری تنها لحظه‌ای است که امر سیاسی به شکل عریان و کاملا طبیعی خود را نمایان می‌کند و در آن لحظه است که می‌توان قدرت موسس را به تمام وجوه و جوانب آن مشاهده کرد. در واقع در هر انقلابی می‌توان مشاهده کرد که قدرت موسس به واسطه به چالش کشیدن حاکمیت، تنبه و مجازات نشده و به همین جهت انقلاب نماد شور و سرمستی حاصل از این وضعیت رهایی بخش است. اما در نهایت قدرت موسس تا کجا قرار است پیش برود؟ این مساله‌ای است که فاطمه صادقی از آن به عنوان معمای قدرت موسس یاد می‌کند و مهم‌ترین سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود بدین قرار است؛ غایت انقلاب و حکومت انقلابی چیست؟ و برای پاسخ گفتن به این سوال آرای سه متفکر مهم در این زمینه را مورد توجه قرار می‌دهد؛ هانا آرنت، آنتونیو نگری و آگامبن سه متفکری هستند که در بخش پایانی کتاب به افکارشان پرداخته می‌شود.

امکان تخیل سیاسی

مخاطب با مطالعه این کتاب مطالب بسیاری را می‌تواند فرا بگیرد اما در این میان مساله‌ای است که هرچند به‌طور مستقیم در این اثر بدان اشاره‌ای نشده است اما به نظر می‌رسد از اهمیت بالایی برخوردار باشد. این مساله مربوط به رابطه امر سیاسی و امکان احیایی تخیل سیاسی است. در سرتاسر این کتاب با این موضوع مواجه هستیم که در سیاست دوگانه‌سازی ذاتی امر موهوم و ساخته ذهن است و در اندیشه هر گاه تاکید مدام بر مفهومی دوگانه به وجود آمد از خطر تمامیت‌خواهی باید در هراس بود. دوگانه‌سازی حاکمیت یا آشوب یکی از ذات‌انگارانه‌ترین مفاهیم در اندیشه سیاسی بشر امروز است و گویی اینکه جامعه بدون حاکمیت مساوی با آنومی و ناهنجاری است. درواقع کتاب قدرت موسس به ما می‌آموزد درباره این امر بدیهی شک و با کمک تخیل سیاسی به امکان‌های دیگر در سرنوشت بشری فکر کنیم. با مطالعه این کتاب با این مساله مواجه می‌شویم که شکل سیاست در تاریخ هیچگاه یکسان نبوده و در ادوار تاریخ ماهیت‌های مختلفی داشته است و هیچ شکل ازلی از تفکر سیاسی در تاریخ بشریت وجود نداشته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...