کتاب «آخرین مصاحبه با آلیور ساکس»  [Oliver Sacks : the last interview and other conversations‬] با ترجمه یوسف نجفی‌ جابلو توسط نشر ایلقار منتشر و راهی بازار نشر شد.

آخرین مصاحبه با آلیور ساکس»  [Oliver Sacks : the last interview and other conversations‬]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۱۶ منتشر شده است.

الیور ساکس، ازجمله پزشکان و عصب‌شناسانِ نویسنده قرن بیست و یکم است که سال ۹۵ ترجمه کتاب «مردی که زنش را با کلاه اشتباه می‌گرفت!» از او در ایران منتشر شد. او در این‌کتاب، داستان‌های عجیب اما واقعی انسان‌هایی را روایت کرده بود که در دنیای غریب و به ظاهر گریزناپذیر انواع اختلال‌های عصب روان شناختی در دام افتاده‌اند.

الیور ساکس که متولد سال ۱۹۳۳ بود، در سال ۲۰۱۵ در سن ۸۲ سالگی درگذشت. این پژوهشگر از سال ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۷ مدرس و سپس استاد بالینی عصب‌شناسی در دانشکده پزشکی آلبرت اینشتین بود و از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۷ در دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک هم زمان کار کرد. ساکس هم گام با طبابت و پژوهش، کتاب هم می‌نوشت و کتاب هایش به ۲۵ زبان ترجمه شده اند. او به‌طور منظم در مجله‌های نیویورکر، نیویورک ریویو آو بوکز و شمار دیگری از مجله‌های علمی و پزشکی و عمومی مطلب می‌نوشت.

این‌پزشک، شخصیت بسیار خجالتی‌ای داشت و بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۵، چهارده کتاب نوشت که یکی از آن‌ها «بیداری‌ها» بود و با اقتباس از آن،‌ فیلمی با همین‌نام با بازی رابین ویلیامز و رابرت دنیرو ساخته شد. «مردی که زنش را با کلاه اشتباه می‌گرفت» و «در مسیر جاده» دو کتابی بودند که سال ۲۰۱۵ و شش‌ماه پیش از درگذشت ساکس منتشر شدند.

کتاب «آخرین مصاحبه با آلیور ساکس» تعدادی از مصاحبه‌هایی را شامل می‌شود که او با مطبوعات مختلف انجام داده است.

عناوین مصاحبه‌های درج‌شده در این‌کتاب به این‌ترتیب‌اند: «آلیور کاکس عصب‌شناس، مصاحبه با تری گیراس، رادیو موج نو، یکم اکتبر ۱۹۸۷»، «انسان‌شناس بر روی مریخ، مصاحبه با چارلی رز، فوریه ۱۹۹۵»، «استادز، ساکس و مهارت چپ‌دستی، برنامه استادز ترکل، ۱۹۹۵»، «آلیور ساکس، تلقین به‌مثابه راهی به‌سوی شهود، مصاحبه با لیزا بورل، نوامبر ۲۰۱۰»، «حظّ از کهنسالی، مصاحبه با تام اَشبروک، ژوئیه ۲۰۱۳» و «دکتر ساکس به گذشته می‌نگرد، پنجم ماه مه ۲۰۱۵».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

اشپروک: آیا ماهیت درونی‌تان متمایل به خوشی بود؟ شادمانی؟ می‌دونید که ماهیت بکت شاید کمی بیش‌تر دمغی بود.

ساکس: مطمئن نیستم چرا شادکامی ذاتی‌ام وجود دارد. من جزو آدمای چشم‌آبی خوش‌بین نیستم که ویلیام جیمز راجع بهشون صحبت می‌کند اما چیزهای زیادی وجود دارد که بسیار قدردانشان هستم و شادکامم. بسیار خوش‌شانس بوده‌ام که وضعیت جسمانی سالمی داشتم، شانس این را داشتم که دوستان و شاگردانی داشته باشم. من عاشق کارم هستم و عاشق نوشتن،‌ برای لحظاتی هنوز قادرم به‌شکلی بدون مشکل به هر دوی این‌کارها بپردازم.

این‌کتاب با ۹۱ صفحه، شمارگان ۱۵۰ نسخه و قیمت ۳۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...