سال ۱۳۲۶ شمسی، دکتر قاسم غنی از طرف محمدرضا شاه پهلوی به سفارت ایران در مصر رفت که یا ملکه فوزیه را به ایران برگرداند و یا از او بخواهد که لااقل جواهراتی را که با خود برده، پس بدهد! غنی خاطرات خود را درباره این ماموریت نوشته که در لابلای آن، مسایل خصوصی و عمومی مختلفی وجود دارد. از جمله موضوع فلسطین. آنچه در ادامه می‌آید، بخش‌هایی از یادداشت‌های غنی در این مورد است که در کتاب «آدم ما در قاهره» با ویراستاری و پیشگفتار محمد قائد منتشر شده است. [این بخش‌ها توسط امید حسینی انتخاب شده است]:

قاسم غنی سفر ایران در مصر آدم ما در قاهره»

همه افکار متوجه فلسطین است. کمیته مخصوص با ۲۵ رای موافق در برابر ۱۳ رای مخالف ( از جمله ایران، افغانستان، ترکیه، دولت‌های عربی و کوبا) و ۱۷ رای ممتنع ( فرانسه، بلژیک ، بریتانیا و بسیاری دولت‌های آمریکای جنوبی) و دو غایب، رای به تقسیم دادند. عرب‌ها تهدید به جنگ کردند.

وزیر مختار سوییس مرد فهمیده‌ای بود. خیلی عرب‌ها را نقادی می‌کرد که تند رفته‌اند و میل به جنگ دارند. در حالی‌که هیچ وسیله ندارند. مصر صد هزار مشمول نظام وظیفه دارد، هفتاد هزار نفر فرار کرده‌اند. دلیل اینکه روس‌ها با آمریکا کنار آمده‌اند، این است که می‌خواهند تخم نفاق را بارور کنند. روس‌ها هرجا نظم و امنیت بهم بخورد، با آن موافقند. آرزو دارند که چون شلوغ شود و جامعه ملل قشون بفرستد، باید از دول اروپایی بفرستد و قهرا مرکب از دولی از قبیل یوگسلاوی و چکسلواکی و لهستان خواهد بود که در واقع روس هستند. زیرا قرار است نه آمریکا بیاید نه روس. انگلیس‌ها هم که از فلسطین می‌روند. فرانسه و ایتالیا هم مشغول مسایل خودشانند. می‌افتد به دست روس و راه پروپاگاند روس باز می‌شود. به اضافه، با یهود بند و بست دارند.

عصر دیدار با محمد امین الحسینی، مفتی اعظم فلسطین. شیخ در منزلی که حکومت برای او تهیه کرده، گارد و پاسبان و به قرار اطلاع حتی مسلسل هم دارد و خیلی مواظب او هستند. خیلی اظهار امتنان از دیدن من کرد و تشکر از رفتار دولت ایران در جامعه ملل در بحث تقسیم فلسطین و موضوع یهود. گفتم تشکر اخیر را نمی‌توانم قبول کنم. زیرا ایران با توجه به وحدت فکری و منافع مشترک، عمل کرده است. مرد عاقلی است، بلکه بتواند در موضوع فوزیه بیندیشد.

ظهر در دیدار با کاردار سفارت سوریه در باب فلسطین به او گفتم موضوع، دولتی نیست. ملی و مذهبی است. با آمریکا هم عبوس نشوید و اینقدر در جراید و خطابات فحش ندهید. با خونسردی بکوشید در آمریکا، پروپاگاند کنید. آمریکا مملکت پروپاگاند است. همه را ببینید و با خوشرویی به آنها بفهمانید.

در ملاقات با محمد امین‌الحسینی مفتی فلسطین در منزلش در موضوع فوزیه گفتم اگر این امر منجر به طلاق شود، تمام ملت ایران آزرده‌خاطر و از جنس عرب بیزار خواهند شد و هزار سال کوشش و ابرام در ایجاد حسن روابط، بی‌فایده خواهد ماند. گفت با وزیر خارجه که مرد مسلمان عاقل و فهمیده‌ای است، صحبت خواهد کرد و نتیجه را اطلاع می‌دهد.

مفتی اعظم فلسطین به سفارت آمد. فرانسه را روان حرف می‌زند. انگلیسی قدری می‌داند، ترکی خوب حرف می‌زند. مرد سیاسی پرشور باشخصیت عاقل و فهمیده‌ای است. متوجه شده که اگر در قضیه فوزیه موفق شود کمکی بکند، چقدر اعلیحضرت پادشاه ایران راضی خواهد شد و ملت ایران قدردان. امروز گفت پیشنهاد کرده برای اهمیت قضیه فلسطین و تنبیه آمریکاییان، لازم است اتحادیه عرب وسیع شود و بدل به جامعه اتحاد اسلامی گردد و اینکه ایران در این قسمت بسیار مهم است و در ممالک فارسی زبان اسلامی و در هند و عراق و غیره وزن شیعیان بسیار مهم است. و چرا در چنین موقعی بر سر وصلت سوءتفاهم وجود دارد و باید کاری کرد.

عصر رفتم منزل ولی‌خان و خانمش. بعد منزل شیخ قمی. تلفون کرده بود چند تا از شیوخ الازهر آمده‌اند. صحبت از سید جمال‌الدین شد و یکی از آنها از زمینه اتحاد ایران و مصر حرف زد. بی‌اختیار باتشدد گفتم: چه اتحادی؟ شما زمینه موجود را هم خراب می‌کنید. متجاوز از دو سال است ملکه ایران در مصر لمیده و ملتی را رنجانده و می‌رنجاند. حالا چه توقعی دارید؟

شیخ حسن البنا رییس اخوان‌المسلمین به بازدید آمد. حرارت اینها در موضوع فلسطین کم شده. می‌گفت ایمان و شجاعت عرب خوب است اما تنظیم و اسلحه ندارد. ‌یهود ایمان و شجاعت ندارد اما تنظیم و اسلحه دارد. ما تشتت داریم. هر یک از دول عرب سلیقه‌ای دارد.

کاردار سفارت عراق به دیدن آمد. از جمله زمزمه می‌کرد که ایران بیشتر نمی‌تواند به موضوع فلسطین کمک کند؟

مفتی اعظم فلسطین می‌گفت الان در فلسطین هفتاد هزار قشون عرب هست. اسلحه و طیارات دول عرب بیش از یهود است ولی اسلحه خفیف یهود خیلی بیشتر است. آتیه فلسطین را تاریک می‌دید و معتقد بود قتال مستمر خواهد بود و هر دولتی پیش ببرد، دول غربی پشتیبان آن خواهند بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...