کتاب «هرچه کمتر بهتر» [The more of less : finding the life you want under everything you own] نوشته جوشوا بکر [joshua becker] با زیر عنوان «دستیابی به زندگی مطلوب به کمک هر آنچه دارید» از سوی انتشارات ترنگ در سیزده فصل منتشر شد.

هرچه کمتر بهتر» [The more of less : finding the life you want under everything you own]  جوشوا بکر [joshua becker]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «هرچه کمتر بهتر» با تکیه بر قواعد مینیمالیستی، به دنبال تعریف اصولی تازه برای زندگی مطلوب با تکیه بر ساده‌ترین تصمیمات و کمترین ابزار است. بکر در ابتدای کتاب می‌گوید: مینیمالیسم ابزاری است که ما را از شر چیزهای اضافی رها می‌کند و جا را برای چیزهایی باز می‌کند که واقعا مهم هستند و برای دستیابی به شادی، حس خوشبختی و رهایی واقعی به آن‌ها نیاز داریم.

دانستن قوانین و قواعد برای یک زندگی مینیمالیستی آنچنان که کتاب به آن می‌پردازد، سخت نیست؛ تنها کافیست بدانیم از میان تمام چیزهایی که داریم، به کدام‌ها واقعا نیازمندیم و کدام‌ها را سال‌هاست بی‌استفاده، تنها نگاه داشته ایم؟ ویل راجرز درباره وسایل اضافی ما در زندگی می‌گوید: بسیاری از مردم پول‌هایی را که به دست نیاورده‌اند خرج می‌کنند تا چیزهایی را بخرند که نمی‌خواهند. نیز بتوانند به وسیله آن‌ها افرادی که دوست ندارند را تحت تاثیر قرار دهند.

در ادامه همین دیدگاه نیز، بکر از آمریکایی می‌گوید که دو برابر پنجاه سال گذشته‌اش کالاهای مادی مصرف می‌کند و هر خانه متوسطش، شامل سیصدهزار قلم اسباب و لوازم می‌شود. واقعا به چند درصد از این همه وسیله و ابزار نیاز داریم؟ بدون شک به‌نظر خیلی از آن‌ها اضافی هستند با اینحال، تبلیغات برای خریدن لوازم بیشتر هر روز بیشتر می‌شود تا جایی که روزانه در آمریکا با 5هزار آگهی در رابطه با خرید بیشتر مواجه می‌شوید.

کتاب بکر در جستجوی یافتن دستاوردی بهتر، الگوی اصلی خود را بر خرید کمتر قرار داده است و در مسیر مینیمال شدن، موارد متعددی را به عنوان دستاورد معرفی می‌کند. زمان و انرژی بیشتر، پول بیشتر، آزادی بیشتر، استرس کمتر، کار کمتر، رقابت مخرب کمتر، وسایل باکیفیت‌تر و قناعت بیشتر از جمله دستاورهایی است که زندگی مینیمال برای ما به ارمغان می‌آورد.

گاهی ممکن است انسان‌ها برداشت متفاوتی از مینیمالیسم داشته باشند و گمان کنند مینیمال یعنی دیوارهای سفید و ساده و مدل‌های مختلف زهد و ریاضت؛ بکر در کتاب، این نمونه‌ها را کسل‌کننده و ملالت‌آور می‌داند و در نقطه مقابل، مینیمالیست را معادل آزادی و آرامش و شادی می‌داند. فضایی که برای امکانات جدید فرصت ایجاد می‌کند و به خلاصی و رهایی منجر می‌شود.

کتاب «هرچه کمتر بهتر» نوشته جوشوا بکر با ترجمه شهناز کمیلی‌زاده از سوی انتشارات ترنگ منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...