تاریخ پنهان شکل‌گیری اسرائیل | ایبنا


کتاب «در برابر وجدان خویش؛ تاریخ پنهان چگونگی بهره‌گیری از ایالات متحده در شکل‌گیری اسرائیل» [Against our better judgment : the hidden history of how the U.S. was used to create Israel] تالیف آلیسون ویر [Alison Weir] با ترجمه منصور آسیم از سوی نشر نی به بازار کتاب آمد.

در برابر وجدان خویش؛ تاریخ پنهان چگونگی بهره‌گیری از ایالات متحده در شکل‌گیری اسرائیل» [Against our better judgment : the hidden history of how the U.S. was used to create Israel]  آلیسون ویر [Alison Weir]

آلیسون ویر در فوریه سال ۲۰۰۱، خانه خود در کالیفرنیا را ترک کرد و به عنوان روزنامه‌نگاری مستقل، به تنهایی به فلسطین و اسرائیل سفر کرد تا از نزدیک با درگیری‌های خاورمیانه آشنا شود. مشاهدات خانم ویر بر او آشکار ساخت که مردم آمریکا اگرچه از مسیر اتفاقات خاورمیانه مطلع هستند، اما آشنایی اندکی با آن دارند. در عین حال مسیر این اتفاقات تا حد زیادی خلاف آن چیزی است که رسانه‌های آمریکایی گزارش می‌کنند.

ویر پس از درک این مشکل ریشه‌ای و سیستماتیک، سازمانی تاسیس می‌کند که اداره آن بر عهده آمریکایی‌هایی است که بدون هر گونه وابستگی شخصی یا خانوادگی به منطقه، موظفند با انجام تحقیقات و انتشار فعالانه اطلاعات دقیق آگاهی عمومی را افزایش دهند.

او که اکنون مدیر اجرایی سازمان اگر آمریکایی‌ها می‌دانستند و رئیس شورای منافع ملی است، به طرزی خستگی‌ناپذیر به مطالعه درگیری‌های این منطقه، تاریخچه‌شان و ارتباط ایالات متحده با این تحولات مشغول است.

سازمان تحت مدیریت او نیز تا امروز، وظیفه تولید محتواهای آموزشی، برگزاری نشست‌های عمومی، انجام مطالعات رسانه‌ای، ارائه سخنرانی و ارسال مطالب مکتوب به صدها مرکز در سراسر ایالات متحده را برعهده داشته است.

این کتاب بعد از یادداشت مترجم و یادداشت مولف بر چاپ فارسی کتاب در شانزده فصل به موضوعاتی همچون چگونگی شکل‌گیری «روابط ویژه» ایالات متحده با اسرائیل، روزهای آغازین، لوئیس برندایس، صهیونیسم و «پاروشیم»، جنگ جهانی اول و بیانیه بالفور، کنفرانس صلح پاریس ۱۹۱۹، پیش به سوی «گردآوری» همه یهودیان، تولد لابی مدرن اسرائیل، اقدامات مستعمره‌سازی صهیونیست‌ها در فلسطین، تسلیم ترومن در مقابل لابی اسرائیل، فشار لابی اسرائیل بر اعضای مجمع عمومی سازمان ملل متحد، قتل عام‌ها و فتح سرزمین فلسطین و گروه‌های پوششی در ایالات متحده به نفع نظامی‌گری صهیونیستی پرداخته است.

در یادداشت مترجم می‌خوانیم: در طول بیش از ۷۵ سال از تاسیس دولت اسرائیل و از پس هر موج کشتار فلسطینیان توسط نیروهای اسرائیلی، مردم جهان شاهد حمایت‌های تمام عیار، گسترده، عمیق و مستمر دولت‌های ایالات متحده آمریکا از این کشور بوده‌اند.

تصویر رایج در طول این سال‌ها بر این پایه استوار بوده که ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه و اهمیت حراست از منافع حیاتی غرب- به ویژه ایالات متحده- و دسترسی دائمی و مطمئن به منابع انرژی این منطقه عامل اصلی تاسیس دولت اسرائیل و گسترش و تداوم حمایت‌های ایالات متحده از آن بوده است.

خانم آلیسون ویر در این کتاب، با واکاوی موشکافانه بسیاری از اسناد و منابع، باور فوق را به چالش کشیده و سعی در نشان دادن این واقعیت دارد که سیر رخدادهای ۱۵۰ سال گذشته خلاف این نگرش را به نمایش گذاشته است.

کتاب نسبتاً کم‌حجم ولی بسیار مهم خانم ویر راوی تاریخ حضور صهیونیسم در آمریکا از اواخر قرن نوزدهم تا زمان تاسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ با تکیه بر وقایع مهم و اثرگذار این دوره است.

چگونگی شکل‌گیری «روابط ویژه» ایالات متحده با اسرائیل
هر چند بسیاری از مردم را به این باور رسانده‌اند که حمایت ایالات متحده از اسرائیل ناشی از تصمیمات هیات حاکمه آمریکا و منافع ملی ایالات متحده بوده است، ولی حقایق موید این نظریه نیست. واقعیت این است که کارشناسان سیاست خارجی و دفاعی ایالات متحده برای چندین دهه مخالف ایده تشکیل اسرائیل بودند. آنها همچنین مخالف کمک‌های مالی گسترده آمریکا و حمایت سیاسی بودند که منجر به تشکیل تحمیلی دولت اسرائیل و دادن چک سفید امضا برای توسعه قهرآمیز آن شد، تلاش‌هایی که شکست خوردند و نهایتاً با سیاست‌های موجود جایگزین شدند.

لابی اسرائیل در ایالات متحده تنها نوک کوه یخ جنبشی بزرگ‌تر تحت عنوان «صهیونیسم سیاسی» است، جنبشی بین‌المللی که در اواخر سده نوزدهم و با هدف تاسیس کشوری یهودی در نقطه‌ای از جهان پایه‌گذاری شد. این جنبش، به رهبری یک روزنامه‌نگار اروپایی به نام تئودور هرتزل در «اولین کنگره صهیونیسم» که در سال ۱۸۹۷ در بازل سوئیس تشکیل شد، «سازمان جهانی صهیونیسم» را از ائتلاف ۱۱۷ گروه شکل داد. این ائتلاف در سال بعد به نهصد گروه افزایش یافت.

هر چند صهیونیست‌ها در ابتدا نقاطی همچون آرژانتین، اوگاندا، جیره قبرس در مدیترانه و تگزاس را مدنظر داشتند، ولی نهایتاً در سرزمین فلسطین به عنوان مقر کشور یهودی سکنا گزیدند. بر اساس دقیق‌ترین تحلیل‌ها، ۹۶ درصد جمعیت این سرزمین مسلمان و مسیحی بودند که ۹۹ درصد خاک فلسطین را در اختیار داشتند.

لوئیس برندایس، صهیونیسم و «پاروشیم»
در سال ۱۹۱۲، لوئیس برندایس، یکی از وکلای دعاوی برجسته آمریکا که یهودی و در آستانه انتصاب به مقام یکی از قضات دیوان‌عالی بود، صهیونیست شد و ظرف دو سال به ریاست نهاد مرکزی صهیونیسم بین‌الملل، که به تازگی از آلمان به آمریکا نقل مکان کرده بود، برگزیده شد.

هر چند برندایس، در مقام قاضی دیوان‌عالی، برای مردم آمریکا شخصیتی «کاملا شناخته شده» است، اما بیشتر آمریکاییان از نقش مهمی که او در جنگ جهانی اول ایفا کرد و همچنین ارتباطش با مسئله فلسطین آگاه نیستند.

بعضی از اقدامات برندایس به کمک فلیکس فرنکفورتر، که دو دهه بعد به عنوان قاضی دیوان عالی انتخاب شد، صورت می‌گرفت. شاید یکی از جنبه‌هایی که برای عموم و حتی غالب محققان آمریکایی، کمتر شناخته شده است تلاش زیاده از حد و میزان تبحر او در به کارگیری روش‌های پنهان برای نیل به اهدافش بود.

جنگ جهانی اول و بیانیه بالفور
اغلب تحلیل‌گران جنگ جهانی اول را منازعه بیهوده‌ای می‌بینند که بیش از آنکه نتیجه کج‌فهمی مفهوم عدالت یا تجاوز باشد، محصول مناقشه‌های دیپلماتیک بود. با این حال، این جنگ با به جای گذاشتن چهارده میلیون کشته فاجعه‌ای تمام عیار برای نسلی از اروپاییان محسوب می‌شد.

ایالات متحده، به رغم عدم عضویت در اتحادیه‌هایی که کشورهای دیگر را به یک درگیری ویرانگر کشاند، چند سال پس از شروع منازعات به این جنگ غیرضروری پیوست، جنگی که به قیمت از دست رفتن جان کثیری از آمریکاییان انجامید. اکثر مردم آمریکا قویاً با ورود ایالات متحده به جنگ مخالف بودند و وودرو ویلسون، در رقابت‌های انتخاباتی با وعده «پرهیز از جنگ» رئیس جمهور شده بود.

طرف‌های پیروز جنگ جهانی اول، پس از اتمام جنگ، در یک کنفرانس صلح گرد آمدند تا، در کنار سایر مسائل، سرنوشت مناطق تحت نفوذ امپراتوری عثمانی در خاورمیانه را مشخص کنند. متفقین متعلقات امپراتوری در خاورمیانه را قطعه قطعه کردند و آنها را تا زمان «آمادگی» جمعیت‌هایشان برای حکومت‌داری مستقل، تحت نظام «قیمومیت»، بین بریتانیا و فرانسه تقسیم کردند. قیمومیت فلسطین به بریتانیا رسید.

صهیونیست‌ها، از جمله برندایس و فلیکس فرنکفورتر، نمایندگانی از سازمان جهانی صهیونیسم و یک هیات آمریکایی، جهت لابی‌گری برای سرپناه ملی یهودیان در سرزمین فلسطین و گنجاندن محتوای بیانیه بالفور در بیانیه پایانی به کنفرانس صلح رفتند. تعدادی از صهیونیست‌های عالی رتبه نیز در هیات رسمی اعزامی ایالات متحده به کنفرانس صلح جای داشتند.

پیش به سوی «گردآوری» همه یهودیان
ایده‌ای که در پس صهیونیسم قرار داشت تاسیس کشوری بود که بتواند یهودیان سراسر جهان را از شر یهودستیزی برهاند. این ایده به دنبال آن بود که تمامی یهودیان در قالب «مهاجران جمعی» و به صورت گسترده به سرزمین یهودی وارد شوند. با این حال، پس از آنکه مشخص شد تعداد یهودیانی که حاضرند مختارانه مهاجرت کنند به قدر کافی نیست، روش‌های دیگری برای مهاجرت آنها به کار گرفته شد. دیوید بن گوریون، از رهبران صهیونیست، در یکی از گردهمایی‌های یهودیان آمریکا چنین گفت: «صهیونیسم شامل گردآوری همه یهودیان در اسرائیل است. ما از خانواده‌ها می خواهیم که فرزندان خود را به اینجا بیاورند. حتی اگر آنها در این مسیر ما را یاری نکنند، ما جوان‌ها را به اسرائیل خواهیم آورد، هر چند امیدوارم مجبور به این کار نشویم.»

موارد مستند بسیاری وجود دارد که صهیونیست‌های افراطی، هم برای حمایت و هم برای وادار کردن یهودیان به مهاجرت به سرزمین موعود صهیونیسم، از حوادث «یهودستیزانه» بهره‌برداری و آنها را بزرگ‌نمایی کرده و حتی در مواردی دست به ایجاد ساختگی آنها زده‌اند.

«در برابر وجدان خویش؛ تاریخ پنهان چگونگی بهره‌گیری از ایالات متحده در شکل‌گیری اسرائیل» [Against our better judgment : the hidden history of how the U.S. was used to create Israel]

صهیونیست‌های آمریکایی، در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، از مواضع قبلی‌شان برای حمایت علنی از تشکیل کشور یهود در فلسطین به نوعی عقب‌نشینی کردند. بسیاری از آنان در عوض، تمرکز خود را آنچنان که نائومی کوهن مورخ آن را «فلسطینی‌گرایی» نامیده است، بر تاسیس نهادهای یهودی در فلسطین متمرکز کردند.

کوهن این تغییر را ناشی از احساسات یهودستیزانه آمریکاییان در دهه ۱۹۲۰ و نتایج رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ می‌داند، اما بی تردید عکس‌العمل آمریکاییان به ملی‌گرایی‌های ستیزه‌جو نیز نقش موثری در آن داشت.

بر اساس نوشته کوهن، عقب‌نشینی از ترویج علنی صهیونیسم «رشد و گسترش صهیونیسم خاموش در کنیسه‌ها و مدارس یهودی را امکان‌پذیر کرد».

اقدامات مستعمره‌سازی صهیونیست‌ها در فلسطین
همزمان با تلاش صهیونیست‌ها در آمریکا و سایر نقاط برای تشکیل کشور یهود، صهیونیست‌های فلسطین در تکاپوی پاکسازی زمین‌های مسلمانان و مسیحیان و جایگزینی آن با مهاجران یهودی بودند.

از آنجا که بیش از ۹۵ درصد ساکنان فلسطین و مسیحی بودند، دسترسی به هدف فوق برنامه شاقی بود. طرح اولیه صهیونیست‌ها خرید زمین از ساکنان قبلی بود تا آنها مهاجرت کنند و در صورت شکست این طرح، از قوه قهریه برای بیرون راندن آنان استفاده می‌کردند. این استراتژی دوگانه در بسیاری از مدارکی که در نوشته مورخان فلسطینی و اسرائیلی آمده مورد اشاره قرار گرفته است.

پرزیدنت هری ترومن با نادیده گرفتن تمام هشدارها تصمیم گرفت از طرح تقسیم صهیونیستی حمایت کند. کلارک کلیفورد مشاور سیاسی ترومن بر این باور بود که رای و حمایت یهودیان برای پیروزی در انتخارات پیش رو نقشی حیاتی بازی می‌کند و پشتیبانی از طرح تقسیم می‌توانست در جلب این حمایت موثر باشد. (دیویی، رقیب جمهوری‌خواه ترومن، نیز به دلیلی مشابه همین موضع را اتخاذ کرد.)

جورج مارشال، وزیر امور خارجه ترومن و ژنرال پرافتخار جنگ جهانی دوم و تهیه‌کننده طرح مارشال، از پیشی گرفتن ملاحظات انتخاباتی بر سیاست‌های مبتنی بر منافع ملی خشمگین بود. او آنچه را که «ترفندی آشکار برای جلب چند رای خواند محکوم کرد و گفت این کار شأن والای منصب ریاست جمهوری را به شدت کاهش می‌دهد.»

پس از آنکه مشخص شد، به رغم حمایت‌های ایالات متحده طرح تقسیم سرزمین فلسطین پشتیبانی دو سوم مورد نیاز مجمع عمومی سازمان ملل متحد را به همراه ندارد، صهیونیست‌ها برای به تاخیر انداختن رای‌گیری به تکاپو افتادند. آنها از این زمان برای متقاعد کردن کثیری از اعضا به نفع طرح تقسیم بهره گرفتند. شماری از افراد بعدها به تشریح این عملیات پرداختند.

رابرت نیتان-صهیونیستی که پیش از آن در دستگاه اداری ایالات متحده کار کرده و به ویژه عنصر فعالی در آژانس بود- می‌نویسد «ما از تمام امکانات در دسترس استفاده کردیم» از جمله اینکه به بعضی از سفرا گفتیم صهیونیست‌ها از نفوذ خود در جهت جلوگیری از کمک اقتصادی به کشورهایی که به نفع طرح تقسیم رای ندهند استفاده خواهند کرد.

قتل‌عام‌ها و فتح سرزمین فلسطین
قطعنامه تقسیم سرزمین فلسطین در نوامبر ۱۹۴۷ جرقه خشونت‌هایی بود که وزارت امور خارجه و پنتاگون پیش‌بینی کرده بودند، خشونت‌هایی که صهیونیست‌ها برای آن آمادگی داشتند. ۳۳ مورد قتل عام دهکده‌های فلسطینی گزارش شده است که حداقل نیمی از آنها پیش از ورود کشورهای عربی به جنگ ۱۹۴۷ اتفاق افتاده بود. نیروهای صهیونیستی آمادگی بیشتر و برتری عددی واضحی بر طرف مقابل داشتند. در پایان «جنگ استقلال» بیش از ۷۵۰ هزار زن و مرد و کودک فلسطینی به نحو بی‌رحمانه‌ای از سرزمینشان اخراج شده بودند. صهیونیست‌ها به نیمی از اهداف خود نائل شده بودند و تشکیل دولت خودخوانده یهود به واقعیت پیوسته بود.

گروه‌هایی در ایالات متحده بودند که از گروه‌های شبه‌نظامی صهیونیستی در فلسطین پشتیبانی می‌کردند. این گروه‌ها معمولاً از روش‌های مخفی و اسامی گول‌زننده استفاده می‌کردند. افکار عمومی آمریکا به ندرت از ماهیت حقیقی این گروه‌ها و مواضع حمایتی آنها آگاهی داشتند.

نفوذ در اردوگاه‌های آوارگان اروپا
کارزار مشابه دیگری نیز در اروپا فعال بود. نیروهای صهیونیست به اردوگاه‌های آوارگان جنگ جهانی دوم رخنه می‌کردند. این عوامل نفوذی مخفیانه تلاش می‌کردند تا این آوارگان را به سرزمین فلسطین کوچ دهند. زمانی که مشخص شد اغلب آنها تمایلی برای مهاجرت به فلسطین ندارند، سعی شد با روش‌های گوناگون- حتی با زور- آنها را متقاعد سازند.

واقعیت این بود که صهیونیست‌ها به مهاجران بیشتری برای عزیمت به فلسطین نیاز داشتند. بن گوریون در سال ۱۹۴۴ گفته بود جوهره صهیونیسم تلاشی است برای سکونت هر چه بیشتر یهودیان در اسرائیل.

«جنگ استقلال» و پاکسازی قومی اسرائیل تا سال ۱۹۴۹ صدها هزار آواره فلسطینی بر جای گذاشته بود. نماینده ایالات متحده در اسرائیل در گزارشی اضطراری به ترومن چنین نوشت:

تراژدی آوارگان عرب به سرعت در حال رسیدن به مرز مصیبت‌باری است که باید به مثابه یک فاجعه قلمداد شود… با نزدیک شدن به زمستان سرد و باران‌های سنگین، تخمین زده می‌شود که از چهارصد هزار آواره بیش از صد هزار زن و مرد سالخورده و کودک که در اردوگاه‌ها و با حداقل امکانات تغذیه به سر می‌برند خواهند مرد.

تعداد آوارگان در حال افزایش بود. حداقل ۷۵۰ هزار فلسطینی مستاصل و گرسنه به کشورهای عرب همسایه سرازیر شده بودند. دیپلمات‌های ایالات متحده در قاهره و امان شرایط فاجعه‌باری را توصیف می‌کردند که مطابقشان «منابع تقریباً تهی» خود این کشورها در حال ته کشیدن بود.

نفوذ صهیونیسم در رسانه‌ها
طبق نوشته مورخ ریچارد استیونز، صهیونیست‌ها از همان روز نخست دریافتند که چگونه از ویژگی‌های بنیادی سیستم سیاسی آمریکا بهره برداری کنند، اینکه چگونه از طریق فشار افکار عمومی می توان بر سیاست‌گذار تاثیر گذاشت یا آنها را خنثی کرد. تاثیرگذاری بر رسانه، با یا بدون پرداخت هزینه، یکی از عناصر کلیدی موفقیت آنها بوده است.

مشهورترین خبرنگار زن آمریکای تمام دوران، در کمال شجاعتی توام با عدم موفقیت، تلاش کرد تا مسئله فلسطین را برای افکار عمومی آمریکا بازتاب دهد. طبق نوشته دایره‌المعارف بریتانیکا، دوروتی تامپسون «یکی از مشهورترین روزنامه‌نگاران قرن بیستم بود».

خانم تامپسون ستون‌نویس تقریباً تمام روزنامه‌های سراسری آمریکا بود. او با یکی از رمان‌نویسان مشهور آمریکا ازدواج کرده بود و تصویرش زینت‌بخش جلد مجله تایم شده بود، مهم‌ترین مجلات آمریکا شرح زندگی‌اش را پوشش می‌دادند و به حدی مشهور بود که فیلم هالیوودی بانوی سال، با هنرنمایی کاترین هپبورن و اسپنسر تریسی و نمایشنامه برادوی با بازی لارن باکال بر اساس زندگی و شخصیت وی ساخته شد.

او اولین روزنامه‌نگاری بود که در سال ۱۹۳۴ توسط هیتلر از آلمان اخراج شد و بسیار پیش‌تر از سایر خبرنگاران نسبت به خطر نازی‌ها هشدار داده بود. او در بدو امر یکی از حامیان صهیونیسم بود، اما پس از دیدار شخصی‌اش از منطقه در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم به سخن گفتن در خصوص آوارگان فلسطینی پرداخت و ضمن محکوم کردن تروریسم یهودیان، مستندی را در شرح وضعیت مصیبت‌بار آنها به رشته تحریر درآورد.

جورج اورول روزی نوشت: «کسی که بر گذشته تسلط دارد عنان آینده را در اختیار خواهد داشت؛ کسی که وقایع امروز را در کنترل دارد بر گذشته نیز مسلط است.»

شاید با بازشناسی گذشته بتوانیم کنترل امروزمان را به دست گیریم و آینده‌مان را نجات بخشیم.

کتاب «در برابر وجدان خویش؛ تاریخ پنهان چگونگی بهره‌گیری از ایالات متحده در شکل‌گیری اسرائیل» تالیف آلیسون ویر با ترجمه منصور آسیم با ۲۳۰ صفحه و شمارگان ۷۰۰ نسخه از سوی نشر نی به بازار کتاب آمد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...