وحید حسینی ایرانی | شهرآرا


مجموعه داستان «زنی که چشم‌هایش را در خانه جا می‌گذاشت» اثر مهین راد با حضور شماری از داستان نویسان در فروشگاه دلشدگان بررسی و نقد شد.

زنی که چشم هایش را در خانه جا می‌گذاشت» اثر مهین راد

داستان‌هایی پر از رمز و راز
نوشین ایوانی
نخستین منتقدی بود که پشت میکروفون قرار گرفت. او یکی از مشخصه‌های بارز داستان‌های این کتاب را قلم روان نویسنده دانست که به خوبی مخاطب را با خود همراه می‌کند. این داستان نویس مهین راد را داستان گوی خیلی خوبی خواند که مخاطب با داستان‌های فراواقعی اش ارتباط خوبی برقرار می‌کند.

ایوانی افزود: باورپذیری از نقاط مثبت تمام داستان‌های کتاب و موتور خلاقیت، نیروی محرکه بیشتر داستان هاست. همه این عناصر جذاب در کنار هم خواننده را مشتاق می‌کند که بیشتر و بیشتر بخواند.
این داستان نویس انتخاب‌های خلاقانه برای نام شخصیت‌های داستان، شخصیت پردازی خوب، توصیفات و تصویرپردازی‌های بسیار زنده و شفاف را از دیگر ویژگی‌های مثبت این مجموعه دانست.

سیما رحمتی هم با اشاره به عنوان خوب یکی از داستان‌های کتاب که بر کل مجموعه نیز گذاشته شده است، اظهار کرد: در این داستان با زن و شخصیتی روبه روییم که دیدنی‌ها را دیده و حالا از خیلی از آن‌ها خسته شده و قرار است خودخواسته چیز‌هایی را دیگر نبیند. او بار‌ها و بار‌ها چشم هایش را در منزلش می‌گذارد.
این نویسنده ادامه داد: شاید بزرگ‌ترین وجه تمایز این کتاب لذت خواندن داستان‌هایی باشد که پر از رمز و راز است و مخاطب را وادار می‌کند دوباره آن را بخواند.

دریافت بکر و نشنیده
فرزانه باباجانی
کتاب را مجموعه داستانی متفاوت با ایده‌ها و پرداخت‌های نو ارزیابی کرد که نویسنده اش می‌داند چگونه مخاطب را تا انتهای هر داستان با خود همراه کند؛ همراه با دو شکارچی در جنگل، مردی با سایه یک دختر، ماه نور و اسب‌ها در دشت، مردی که صدایش را هدیه می‌دهد به عشق، خانه‌های بدون پنجره، دونده‌ای که تکه‌های تنش را در مسیر مسابقه جا می‌گذارد تا برسد به خط پایان و باقی مانده اش را در آغوش بگیرد، کابوس دوچرخه‌ای بر سر یک درخت، کابوسی پرتکرار، با دختری که بهشت را در خانه اش دارد، یک شهر که خودش را بغل می‌کند تا برسد به دریا، زن بندانگشتی و چاله‌های غم و درختان خشک، نویسنده‌ای که به عمد چشم هایش را در خانه جا می‌گذارد، مردی که تصمیم گرفته برود در طبیعت زباله جمع کند و بی خیال زباله‌های اطرافش بشود.

آنوش رزازان نیز گفت: ما یک نگاه «خلق» داریم که ارزش افزوده دارد و یک نگاه «کشف» که همان دریافت است؛ پیاده کردن آنچه ما می‌بینیم و می‌شنویم و می‌خوانیم. می‌شود گفت پیاده کردن یک صدا، یک حس. آنچه در این کتاب توجه مرا خیلی جذب کرد همین دریافت بکر و نشنیده از خلق شده‌ها بود. او ادامه داد: هر داستان تم خاص خود را داشت و خیلی خوب بود که می‌شد طرح داستان را در یک خط و با چند کلمه متوجه شد؛ تم‌هایی مثل انتقام، تنهایی، عشق، خیانت، چیز‌هایی که داستان‌های مختلفی درباره آن خوانده ایم، ولی در این مجموعه روایت ماجرا‌ها درباره آن نو و تازه است.

چگونگی پرداختن به ایده‌ها چیزی است که توجه مرا خیلی جلب کرد. رزازان همچنین از ایجاز داستان‌های کتاب گفت، اما خاطرنشان کرد: بااین همه سؤال‌هایی در ذهن خواننده شکل می‌گیرد؛ اینکه چرا این ماجرا‌ها به این صورت دارد پیش می‌رود و من خواننده گاهی نمی‌توانم این علت‌ها را پیدا کنم و به چرایی‌ها برسم، اگرچه ممکن است این ناشی از ضعف من باشد. همچنین احساس می‌کنم در بعضی داستان‌ها به قصه پردازی بیشتری نیاز بوده است.

جهان عجیب بانوی نویسنده
زهره موسوی
از تلاش نویسنده برای گنجاندن مفاهیم عمیق و فلسفی در داستان‌ها با هدف وا داشتن مخاطب به تفکر یاد کرد و افزود: او با ترکیب عناصر داستانی و خلق فضا‌های فراواقع به نوعی توانسته خواننده را خیلی خوب با خود همراه کند. برای من آن بخش مفاهیم درونی و نماد‌ها خیلی چشمگیرتر بود.
این داستان نویس اضافه کرد: سرکشی‌های درونی، فرار از گذشته، عشق، نفرت، ملال، خود فراموش شده درون مایه‌هایی بود که من از داستان‌ها دریافت کردم.

فاطمه سرگلزایی گفت: نویسنده تقریبا در همه داستان‌های کتاب با معرفی فضای تازه یا شخصیت خاص یا اتفاق خارق العاده و جذاب و عجیب، جهانی عجیب را به مخاطب معرفی می‌کند که مخاطب آن را تجربه نکرده است. به همین دلیل داستان‌ها علاوه بر جذاب بودن بکر هم هستند. درک و لمس این جهان جدید با توجه به قلم خوب و روان و گیرای نویسنده برای خواننده اصلا سخت نیست، به ویژه به علت استفاده از راوی‌ها و زاویه دید‌های متناسب با هر داستان که خواننده کاملا با شخصیت‌ها همراه می‌شود و همذات پنداری و فضا‌های جدید را لمس می‌کند و اتفاقات عجیب را می‌پذیرد و باور می‌کند.

این نویسنده ادامه داد: در داستان‌های این مجموعه استفاده به اندازه از اطلاعات دیده می‌شود؛ به ویژه در برخی داستان‌ها که به اطلاعات تخصصی نیاز دارد، مثلا درباره اسب، شکار یا دوبله. این باعث می‌شود ما داستان‌های کاملی بخوانیم بدون آنکه اطلاعات زیاد باعث تبدیل شدن اثر به یک مقاله تخصصی شود یا کمبود اطلاعات داستان را گُنگ کند.

دام روایت برای خواننده
پرهام مهاجرزاده
به مهارت نویسنده در انتخاب اسم داستان‌ها پرداخت و افزود: او شهامت آن را دارد که به جای آنکه کلیشه‌ها و ساختار‌های گذشته را دوباره با زبان دیگری مال خود کند، یک جهان منحصر به خود را در داستان هایش بنویسد. برای من به شخصه خیلی مهم است که بعد از عنوان، پاراگراف اول داستان مرا به خود جذب کند و مخصوصا در داستان کوتاه اگر پاراگراف اول توانست مرا به سمت خود بکشد داستان را ادامه خواهم داد و هر یک از دو داستان «مردی با سایه یک دختر» و «کیسه زباله» مرا تا پایان با خود همراه کرد.

مرجان سامانی نیز اظهار کرد: اولین نکته‌ای که می‌توان درباره این کتاب گفت؛ موقعیت‌های ناآشنایی است که نویسنده طرح و حتی ابداع کرده است. در هر یک از این آثار یکی از المان‌ها و عناصر داستان دستخوش تغییر دراماتیک و داستانی شده، مانند مردی که صدایش را هدیه می‌دهد، یا مکان به کمک تخیل نویسنده به شکلی غیرمعمول و غیرطبیعی معرفی شده که نظیر آن را در داستان «شهری که به دریا کوچ کرد» می‌بینیم.

این داستان نویس افزود: در این کتاب حتی ممکن است همه چیز در بستری از رئال قرار بگیرد، اما کنش و فعلی که از شخصیت داستان سر می‌زند داستان را به سمت دنیایی می‌برد که شبیه دنیای ما نیست؛ مانند «بهشتی در دوزخ» و «اسب‌های نجیب» یا داستان «پنجره‌های کور» که اسارت مردمی را نشان می‌دهد که در خانه‌های بدون در و پنجره به دنبال رهایی هستند.

نشست نقد و بررسی زنی که چشم هایش را در خانه جا می‌گذاشت

داستان بر بستر فراواقعیت
تکتم علی دوست
از مواجهه خواننده با داستان‌هایی سوررئال و عمیق یاد کرد که هر یک دنیایی حرف برای گفتن دارد و او پس از هر بار خواندن دلش می‌خواهد دوباره و دوباره آن را بخواند؛ نه از روی نفهمیدن و ابهام بلکه برای پی بردن به عمق و لذت و درون مایه بیشتر. او تصریح کرد: این داستان‌ها فقط یک درون مایه ندارد و هر بار که می‌خوانی به نکات و درون مایه‌های جدید و دنیای جدیدی دست پیدا می‌کنی. نویسنده ضمن خلق آن دنیا‌ها و موقعیت‌های جادویی و جذاب، برخی واقعیت‌های روزمره و اجتماعی را که در این روز‌ها با آن روبه روییم به شکلی دیگر به تصویر کشیده است.

در ادامه، ناهید ولی زاده ابراز کرد: می‌توان گفت نویسنده در این اثر به درستی مشاهده نکرده بلکه به خوبی تخیل و رؤیاپردازی کرده است و تنها در داستان آخر با عنوان «کیسه زباله» با اثری رئال مواجه می‌شویم که شاید می‌توانست در مجموعه دیگری چاپ شود و وحدت کل این کتاب حفظ شود.
این داستان نویس پایان خوش بیشتر داستان‌ها را باعث القای امید به مخاطب مجموعه برشمرد.

درون مایه‌هایی که گاهی گنگ است
حسین عباس زاده
، مجری جلسه، نیز ضمن اشاره به تجربه پذیرفتنی مهین راد در نخستین کتابش، خاطرنشان کرد: به نظر من داستان یا کتاب وقتی بتواند روی مخاطب خود تأثیر بگذارد بیشترِ راه خود را رفته است و فکر می‌کنم داستان‌های خانم راد که از نظر من سه مورد آن، «کیسه زباله» و «زنگ‌های قرمز» و «اسب‌های نجیب»، بهتر از بقیه بود، این تأثیرگذاری را دارد؛ به ویژه داستان «کیسه زباله» که نویسنده در آن سعی کرده راحت و ساده روایت کند. او همچنین از نماد‌ها و تفسیر ما استفاده می‌کند.

او بیان کرد: خیلی مهم است که درون مایه و موضوع داستان ما با ساختاری که انتخاب می‌کنیم یکپارچه باشد و هم پوشانی داشته باشد. من فکر می‌کنم اگر این اتفاق بیفتد داستان موفق است و خیلی از داستان‌هایی که موفق نمی‌دانیم دلیلش نبود این هم پوشانی است. در «اسب‌های نجیب» و «زنگ‌های قرمز» نسبت به بقیه داستان‌های کتاب، ساختار ارتباط خوبی با محتوا برقرار کرده است.
این داستان نویس تأکید کرد: بیان کردن داستان به تنهایی کفایت نمی‌کند، بلکه با خواندن آن داستان باید حداقل چیزی مثل اندیشه یا نگاه نویسنده در درون مخاطب ته نشین شود.

در بعضی داستان‌های خانم راد مانند سه داستان ذکرشده، بعد از خواندن احساس می‌کنیم حسی، موقعیتی، شخصیتی، اندیشه ای، یا درون مایه‌ای که به نوعی اندیشه پنهان نویسنده در اثر است به ما منتقل شده و این کار‌ها جزو کار‌های خوب است، ولی در بعضی داستان‌ها درون مایه گنگ است یا حداقل دریافت آن برای من به عنوان خواننده مشکل است و چیزی را دریافت نمی‌کنم. گاهی در مسیر کشفی که در درون مایه نیاز دارم گمراه می‌شوم و احساس می‌کنم دارم بازی می‌خورم که حالا شاید به خواننده هم برگردد. در کل فکر می‌کنم این کتاب مجموعه داستان موفقی است و من توانستم حداقل سه داستان را به عنوان داستان‌های خوبی که روی من تأثیر گذاشته است جدا کنم.

صحبت‌های نویسنده، پایان بخش بیان دیدگاه‌های این نشست بود. مهین راد حمایت از نویسنده با نقد‌های مثبت و حتی نقد‌های خیلی تند را برای او کارساز دانست و گفت: این حمایت‌ها می‌تواند به ویژه به نویسنده‌ای که کار اولش است کمک کند تا وقتی با نقد روبه رو می‌شود برخی نقد‌ها را بپذیرد و بعضی هم باعث فکر کردن او شود؛ حتی اگر آن نقد را نپذیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...