به گزارش ایسنا، مراسم تشییع پیکر خشایار الوند، فیلمنامه‌نویس محبوب کشور در محل خانه سینما برگزار شد.

بهروز رضوی، گوینده رادیو در این مراسم اظهار کرد: ما داغ کسی را دیدیم که سال‌های سال باعث و بانی خنده‌های ما بود. شاید این حرف را برای بسیاری گفته باشند اما او واقعاً سلطان خنده بود. وی اضافه کرد: آیا کسی چهره او را بدون خنده به یاد دارد؟ در نبودش چه می‌توان کرد جز غصه خوردن و قدر هم را دانستن. الوند در دامن سینما بزرگ شد و با همه هنرمندان قدم به قدم از کودکی راه آمد همه خاطرات خوبی با او دارند.

همچنین عبدالله اسفندیاری، فیلمنامه‌نویس نیز در سخنانی اظهار کرد: او از ستون‌های کانون فیلمنامه نویسان و فردی دلگرم‌کننده بود. پیام درگذشت او بسیار تکان دهنده بود. من از طرف کانون فیلمنامه نویسان این اتفاق ناگوار را تسلیت می گویم.

امیر مهدی ژوله از همکاران نزدیک مرحوم خشایار الوند با بغضی در گلو در سخنانی با صدای گرفته، گفت: من و خشایار به فراخور کارهایی از جمله سریال قهوه‌ی تلخ، در حاشیه، ویلای من و شوخی کردم، چندسالی همدیگر را بیشتر از زن و بچه‌هایمان می‌دیدیم و شاهد خیلی از توانایی‌های خشایار در فیلمنامه‌نویسی بودم. می‌خواستم راجع به آنها حرف بزنم ولی با گندی که در فیلم‌نامه آخر زد نمی‌توانم حرف بزنم. این چه فیلم‌نامه زندگی بود که نوشت؟ چرا اینقدر تعداد صفحاتش کم بود؟!

او گفت: مگر می‌شود تو در پرده اول قهرمانی را معرفی کنی که یک عالمه آرزو دارد. بعد پرده دوم شروع نشده، فیلم‌نامه را جمع کنی و ببندی و قهرمانت را بکشی؟! مگر می‌شود تو یک عالمه شخصیت‌های فرعی تعریف کنی که همه ممات و حیات و امیدشان به این قهرمان است و بعد یکهو همه را ول کنی.

او که تجربه سال‌ها همکاری با خشایار الوند را در کارنامه حرفه‌ای خود دارد بیان کرد: پیمان قاسم‌خانی شب روزی که الوند فوت کرد با من تماس گرفت و گفت من خیلی از این چیزها سر درنمی‌آورم، ولی می‌گویند خیلی از اینها که دچار ایست قلبی می‌شوند ممکن است در پزشکی قانونی به هوش بیایند.

او خطاب به خشایار الوند گفت: تو «درباره الی» را دیدی و گفتی پاهایم لرزید از تصور آن کودکی که داشت غرق می‌شد؛ آیا پاهایت نلرزید که پسرت به دوستانت زنگ بزند و بگوید سلام عمو پدرم مُرد! چرا این فیلمنامه اینقدر سوراخ دارد؟ مگر وقتی می‌خواهی چنین فیلمنامه‌ای بنویسی نباید دکتری المانی چیزی به مخاطب نشان دهی؟

ژوله در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: الوند خیلی عاشق مادرش بود و می‌گفت مادرم خیلی هوای ما را دارد.

این نویسنده اظهار کرد: من خدمت آقای ضرغامی ارادت دارم و تجربیات خوبی در زمان ایشان داشتم. اکنون خواسته‌ای دارم اگر تلویزیون بخواهد مراسمی برای الوند برگزار کند، من و محراب و پیمان قاسم‌خانی ممنوع‌التصویر هستیم. امیدوارم ترتیبی بدهند ما بتوانیم حضور داشته باشیم و دلمان این وسط نسوزد.

این جمله ژوله با تشویق‌های مردم مواجه شد.

محسن امیریوسفی، کارگردان سینما نیز گفت: باید گفت خشایار عزیز خداوند تو را رحمت کرده است به خاطر لبخندهایی که بر لب مردم نشاندی پس به فکر ما باش و سفارشمان را بکن. بازیگر پایتخت جمله‌ای دارد که می‌گوید من باختم بد هم باختم ولی خشایار عزیز تو بردی.

الهام ایمانی، همسر خشایار الوند نیز در سخنان کوتاهی گفت: ممنون از تشریف فرمایی شما همانطور که خشایار دوست داشت همه چیز باشکوه برگزار شد. او حرف ناگفته‌ای داشت که می‌خواست در جشن دنیای تصویر بیان کند اما نشد او می‌خواست از سه استاد خود تشکر کند اولین استادش سیروس الوند برادرش بود مهران مدیری و سیروس مقدم نیز از دیگر افرادی بودند که او دوست داشت از آنها تشکر کند از شما ممنونم که او را همراهی کردید.

در پایان مراسم پیکر الوند به سوی خانه ابدی‌اش در بهشت زهرا (س) بدرقه شد.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...