دخترک عارف و سرگشتگی‌‏هایش | هم‌میهن


اول از همه خوشحالم که بیشتر قرار است درباره‌ی کاراکتر پری در فیلم مهرجویی حرف بزنم و درواقع نگاهی که مهرجویی به زنان در فیلم‌هایش داشت. چون در دیدار مجدد «پری» بعد از سال‌ها به‌نظرم رسید که واقعاً نسبت به بقیه‌ی فیلم‌های دوران اوج مهرجویی ضعیف‌تر است. مهرجویی بیشتر مواقع، به جز احتمالاً «سارا»، «لیلا» و «گاو» در کارگردانی‌اش شلختگی‌هایی دارد اما گاهی مثل «هامون» این شلختگی چنان با اوضاع روحی کاراکتر همراه است که نتیجه به لحاظ حسی خیلی درست درمی‌آید اما با وجود اینکه قهرمان فیلم «پری» هم واجد این شرایط آشفتگی روحی است و از همین نظر هم مثلاً خانه‌ی در حال تعمیر می‌تواند جدا از نماد شرایط روحی قهرمان، تشویش را در تماشاگر هم زیاد کند اما به لحاظ تاثیری که باید روی مخاطب بگذارد بیشتر آشفتگی‌اش تو ذوق می‌زند. به‌گمانم مانی حقیقی هم در کتاب «مهرجویی: کارنامه چهل ساله»، اشاره کرده که این عبوس‌ترین فیلم مهرجویی است و انگار عبوس بودن پشت‌صحنه جلوی دوربین هم خودش را نشان داده.

پری مهرجویی نیکی کریمی

اما خلق کاراکتری مثل پری در سال 1373، از آن کارهای قابل‌توجه مهرجویی است. هنوز تقریباً سینمای ایران درگیر همان فضای به‌اصطلاح گلخانه‌ای دهه‌ی ۶۰ است. زن‌ها در فیلم‌ها یا مادرند یا همسر. آن سال البته «روسری آبی» رخشان بنی‌اعتماد را هم داریم که کاراکتر زنی خلق می‌کند از طبقه‌ی فرودست که عزت‌نفس زیادی دارد و شخصیت ویژه‌ای است. اما باز هم خلق پری به‌عنوان دختر دانشجوی ادبیات که روشنفکر است و کتاب می‌خواند و درگیر عرفان شده، آن‌قدر که زندگی روزمره‌اش تحت‌تاثیر الهامات قرار گرفته، برای آن سال‌ها عجیب است.

حتی ساختن «سارا» که اقتباس ایرانیزه‌شده‌ی درخشانی از نمایشنامه‌ی «خانه عروسک» هنریک ایبسن بود، منطقی‌تر به‌نظر می‌رسید تا اقتباس از داستانی از سلینجر که آن‌سال‌ها مثل این دو دهه‌ی اخیر اسمش در بازار مشهور نبود و کمتر کسی «فرانی و زویی» سلینجر را خوانده بود.

نیکی کریمی شاید در نقش «پری» به‌اندازه‌ی «سارا» درخشش نداشته باشد، چون لازمه‌ی این نقش احتمالاً درک بیشتری از حالات عرفانی و آن خلسه‌هاست که برای بازیگر جوان آن سال‌ها پیچیده است، اما یک سری جزئیات زیبا در بازی‌اش دارد. مثلاً شیوه‌ی چادر سر کردنش، ریتم راه‌رفتن عجولانه‌ی عصبی‌اش، اضطراب و پاک کردن عرق صورتش، چیزهایی است که حال آشفته‌ی پری را خوب نشان می‌دهد. چیزی که مهرجویی و بازیگرش موفق نشده‌اند به آن برسند، آن حال عرفانی است. آن خلسه‌ای که پری به آن وارد می‌شود و سالک را می‌بیند، سالکی که تحت‌تاثیر کتابش قرار گرفته و می‌خواهد شبیه او آن‌قدر ذکر بگوید که با هر تپش قلبش ذکر خودبه‌خودی جاری شود، ابتر است. برعکس مثلاً سکانس‌های کابوس حمید هامون که کاملاً در راستای کاراکتر اوست. مهرجویی احتمالاً وقتی کتاب سلینجر را خوانده، خیلی خوب خانواده‌ی گلس را درک کرده. یک سری بچه‌ی نابغه که بخشی از آن‌ها درگیر افراط در فلسفه‌ی مذهب شده‌اند که یکی را به خودکشی رسانده و دیگری را منزوی کرده و حالا خواهر کوچکتر دارد مسیر همان برادرها را می‌رود. اما ایرانیزه کردن «فرانی و زویی» و شکل دادن به کاراکتری مثل پری، پیچیده‌تر از ماجرای «خانه‌ی عروسک» ایبسن و خلق شخصیت ساراست. در عوض شخصیت‌های فرعی خیلی خوب از کار درآمده‌اند. اینکه مهرجویی چطور بسی را به اعظم‌جون، زویی را به داداشی، سیمور را به اسد و بادی را به صفا تبدیل کرده؛ هنر بزرگ اوست. کتاب را که بخوانید بعضی از دیالوگ‌ها و موقعیت‌ها نعل‌به‌نعل در فیلم تکرار شده. عرق کردن فرانی/پری در رستوران، توجه نامزد فرانی/پری به کتاب همراه او، اختلاف‌نظرات‌شان. تبدیل فرانی به پری اما این‌طوری اتفاق نمی‌افتد هرچند کنش‌ها و واکنش‌های‌شان نسبت به حرف‌های بقیه عین هم است.

بهترین نکته‌ی «پری» همان نگاه متفاوت مهرجویی به شخصیت زن فیلم‌هایش در دوره‌ای است که زن‌ها کمتر قهرمان اصلی فیلم‌ها هستند یا لااقل زنانی که قهرمان فیلم‌ها می‌شوند هیچ‌کدام مثل پری شخصیت زن تحصیلکرده مستقل را که هدفش چیزی جز نگهداری خانواده است، ندارند. همان‌طور که هامون نماینده‌ی مرد روشنفکر طبقه‌ی متوسط بود، زنانی که مهرجویی دهه‌ی ۷۰ به تصویر می‌کشد ازجمله پری، زنانی هستند از طبقه‌ی متوسط که مشخص است به لحاظ فرهنگی هم جایگاه خوبی دارند. پری که تنها سفر می‌رود، سر کلاس دانشگاه با استاد بحث می‌کند و از خودش نظریه و دیدگاه دارد.

«پری»، وفادارانه‌ترین اقتباس مهرجویی است. دیالوگ‌های اعظم‌جون با داداشی درباره‌ی پری، با حرف‌های بسی با زویی مو نمی‌زند و فقط اسم‌ها تغییر کرده است. ولی همه‌ی این وفاداری از پری شخصیتی در حد و اندازه‌ی بقیه‌ی زنان فیلم‌های مهرجویی نمی‌سازد. پری باید پیچیده‌ترین‌شان باشد اما ساده‌ترین‌شان است. دخترکی که در جهان یک کتاب، گیر افتاده و مغزش تک‌بعدی عمل می‌کند. در شخصیت پری، جایی برای کندوکاو وجود ندارد. اگر در فیلم «پری» یک شخصیت داشته باشیم که مهرجویی‌وار پرداخته شده، داداشی است نه پری.

گاهی فکر می‌کنم اگر دست مهرجویی در انتخاب بازیگر بازتر بود و گزینه‌های متعددی داشت و بازیگر پری کسی به جز نیکی کریمی بود، نتیجه قابل‌قبول‌تر از آب درمی‌آمد. پری باید به لحاظ درونی، کاراکتر چندوجهی می‌شد که بازیگرش این وجوه را به بیرون انتقال می‌داد. الان پری یک وجه بیشتر ندارد؛ سرگشتگی.
کاش به‌جای این فیلم‌های آخر مهرجویی یک‌بار دیگر می‌رفت سراغ فیلمنامه‌ی «پری». شخصیت عارف‌مسلک پری حتی برای امروز سینمای ایران هم می‌توانست پیشرو قلمداد شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...