«نارسیس و زرین دهان»‌ نوشته «هرمان هسه » نویسنده بزرگ و سرشناس آلمانی-سوئیسی و برنده جایزه نوبل ادبی در سال 1932 ، به وسیله یک کارگردان آلمانی در قالب فیلم سینمایی ساخته می‌شود.

به گزارش ایبنا به نقل از خبرگزاری ‌اتریش، خبر ساخت این فیلم را «فلوریان گالنبرگر» کارگردان آن، در همین هفته و در مراسم  معرفی آخرین فیلمش با عنوان «جان رابه» اعلام کرد.


«گالنبرگر» همچنین افزود : نوشتن فیلمنامه اقتباسی از این اثر که در سال 1930 انجام شده, نوز مراحل مقدماتی خود را سپری می‌کند.

هرمان هسه از آن دسته از نویسندگان جهان است که آثار ادبی متفاوتی از خود به جای گذاشته، «گرگ بیابان»، «گرترود»، «سیذارتا» و «بازی با تیله‌های شیشه‌ای» از آن جمله‌اند.

با این حال، با «نارسیس و زرین دهان» است که دوره دیگری از خلاقیت هسه آغاز می‌شود. نگرش نویسنده در این مقطع به داده‌های تاریخی معطوف شده و تشابه ملموسی از واقعیت‌ها را به خواننده تلقین می کند. این اثر عمیق‌تر از آنچه به نظر می‌رسد، ناظر بر زوایای تاریک روح، زندگی و پیشگامان این چالش است.

«هسه» در بیشتر آثارش با رویکردی عرفانی به زندگی، در پی یافتن راه حلی مسالمت‌آمیز به منظور آشتی با خود است.

«گالنبرگر» که آخرین فیلمش «جان رابه» را نیز بر اساس یک داستان تاریخی ساخته ،با این فیلم در 5 بخش نامزد کسب جایزه فیلم آلمان و در سال 2001 برای ساخت فیلم کوتاه «کوئییرو زر رویای گمشده» برنده جایزه اسکار شد.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...