خاطراتی از دوران امید | هم‌میهن


حلم یزیدی، شهروند تونسی می‌نویسد: «قیامی که من شاهدش بودم بی‌شک نه‌تنها تاریخ ملت‌های عرب را تغییر داد، که درک جهان را نیز از آنها متحول کرد.» المعتزبالله احمدعلی العبد از مصر می‌نویسد: «ما در انقلابی صلح‌آمیز و بی‌همتا که در تاریخ ماندگار خواهد شد، برای آزادی و کرامت‌مان جنگیدیم. ما نسلی هستیم که آینده مصر جدید را شکل خواهد داد و مورد احترام جهانیان خواهد بود.»

ایهاب‌ابراهیم الخینجری، اهل لیبی می‌نویسد: «ما لیبیایی‌ها به مرگ قذافی به دید آغاز زندگی آزاد و شرافتمندانه و نیز شروع رابطه بر پایه منافع مشترک با کل دنیا می‌نگریم. امیدوارم آینده بهتر و زیبایی انتظار ما را بکشد.» ریمی مجاهد، اهل یمن می‌نویسد: «ما رویایی دیده‌ایم، همچون میلیون‌ها انسان دیگر، رویای استقرار یک دولت مدنی، چیرگی دادگری و بازسازی کشورمان با خشت برابر و ملات دموکراسی.»

فریادهای بهار عربی» [Voices of the Arab Spring : personal stories from the Arab revolutions]

این چند خط، بخش‌هایی از ده‌ها روایتی است که در کتاب «فریادهای بهار عربی» [Voices of the Arab Spring : personal stories from the Arab revolutions] از شهروندانی که در چهار کشور تونس، مصر، لیبی و یمن در انقلاب‌های کشورشان نقش داشته‌اند، بازگو شده ‌است. این روایت‌ها درست در بحبوحه خیزش‌های انقلابی در کشورهای عربی، توسط یک استاد دانشگاه عرب‌تبار در آمریکا از طریق شبکه‌های اجتماعی جمع‌آوری شده ‌است تا وصف حال شهروندان کشورهای عربی را در روزگار بهار عربی مستند کند.

انقلاب‌های بهار عربی مانند یک جرقه بی‌نظیر در تاریخ معاصر کشورهای عربی ناگهان به آتشی عظیم تبدیل شد که توانست تعداد زیادی از دیکتاتوری‌های استوار منطقه را از کرسی قدرت، پایین بکشد. در تونس زین‌العابدین بن‌علی، در مصر حُسنی مبارک، در لیبی معمر قذافی و در یمن علی‌عبدالله صالح، همگی بعد از چندین دهه حکومت مقتدرانه با خیزش جمعی مردم کشورشان سرنگون شدند.

در مورد ریشه‌های این انقلاب‌ها و دلایل شکست همگی آنها، نوشته‌های زیادی منتشر شده‌است. اما شور و اشتیاق بی‌نظیری که ناگهان میلیون‌ها شهروند مردم عربی را در سراسر خاورمیانه با یکدیگر ارتباط داد، نور امید فوق‌العاده‌ای را در قلب آنان تاباند. آن‌چه در کتاب فریادهای بهار عربی آمده‌است، روایت‌های شخصی این شهروندان است. کتاب در چهار فصل به‌نام چهار کشور تونس، مصر، لیبی و یمن تدوین شده‌است. در هر بخش ابتدا توضیحی مختصر در مورد نحوه شروع انقلاب در این کشورها آمده و پس از آن چند روایت از مردم عادی که در این انقلاب‌ها نقش داشتند تدوین شده‌است.

امروز، بیش از یک‌دهه پس از آغاز بهار عربی، همه می‌دانند چه بر سر این خیزش‌ها آمد و چگونه یک‌به‌یک، دستاوردهای انقلابی‌ها در این کشورها دود شد و به هوا رفت. تونس امروز بار دیگر یک دیکتاتور جدید به‌نام قیس سعید را بر سر کار می‌بیند، در مصر عبدالفتاح سیسی، ژنرالی است که انقلاب را دزدید و دوباره دیکتاتوری ارتش را برقرار کرد، در لیبی همچنان جنگ داخلی ادامه دارد و دولت مستقری در کشور شکل نگرفته‌است و یمن هم همچنان نه‌تنها درگیر جنگ داخلی و دو حکومت موازی است، بلکه گرفتار جنگ‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نیز شده‌است.

اما آن‌چه این روایت‌های شخصی به خواننده ارائه می‌دهند، نمایش نور امیدی است که در طول روزهای انقلاب در دل جوانان عربی وجود داشت. در آن دوران همگی امیدوار بودند که دوره دیکتاتوری و استبداد به‌سر آمده و قرار است دموکراسی و آزادی به کشورشان بازگردد. درست است که هنوز اینگونه نشده ‌است، اما تردیدی وجود ندارد که آن‌چه در بهار عربی رخ داد، در تاریخ کشورهای عربی به یادگار خواهد ماند و در آینده منشأ تحولات بزرگی برای این کشورها خواهد شد.

اسعد الصالح [Asaad Alsaleh]، نویسنده این کتاب استاد دانشگاه سوری-آمریکایی است که از سال ۲۰۰۳ به آمریکا مهاجرت کرده ‌است و اکنون به‌عنوان مدیر گروه فرهنگ‌ها و زبان‌های خاورمیانه در دانشگاه بلومینگتون ایندیانا در آمریکا تدریس می‌کند. او در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که ایده نگارش این کتاب، درست در روزهای نخستین خیزش‌های عربی، بهار سال ۲۰۱۱ به ذهن او رسیده ‌است، زمانی که می‌خواست درسی با عنوان ادبیات و انقلاب را به دانشجویانش ارائه کند.

او می‌گوید، زمانی که تاریخ انقلاب‌ها ازجمله انقلاب آمریکا، انقلاب فرانسه و انقلاب بلشویکی روسیه را مطالعه کرد، مشاهده کرد که هرچند این انقلاب‌ها به لحاظ تاریخی به خوبی تدوین و مستند شده‌اند، اما روایت‌های دست اول از آدم‌های معمولی که در آن روزگار در این شرایط زندگی می‌کردند، چندان یافت نمی‌شود.

الصالح همان زمان دست به کار می‌شود و با ایجاد صفحه‌ای در شبکه اجتماعی فیس‌بوک از شهروندان کشورهای مختلف عربی که در خیزش‌های انقلابی در آن رخ داده‌بود، می‌خواهد که روایت‌های شخصی‌شان را در قالب نوشته‌هایی ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ کلمه‌ای برای او ارسال کنند. او علاوه بر انتشار فراخوان در فیس‌بوک، در توئیتر هم فراخوان خود را منتشر می‌کند و با بیش از ۳۰۰ نفر شخصاً از طریق تلفن و ایمیل تماس می‌گیرد، اما نهایتاً فقط ۴۶ نفر حاضر می‌شوند روایت‌های خودشان را برای او ارسال کنند که همگی در این کتاب بازنشر شده‌اند.

مقدمه این کتاب توسط پیتر اسلوگلت، مورخ فقید بریتانیایی نوشته‌شده‌است که آثار او در مورد تاریخ عراق مدرن به‌عنوان کتاب‌های مرجع دانشگاهی در غرب تدریس می‌شود. مقدمه زمانی نگاشته‌شده ‌است که همچنان در شکست خیزش‌های مردمی کشورهای عربی تردیدهایی وجود داشت، با این حال اسلوگلت تشریح می‌کند که چرا و چگونه قدرت‌های جهانی تمایلی به توسعه دموکراسی در جهان عرب ندارند. او در عین حال این ایده را که مردم کشورهای عرب به‌صورت ذاتی و طبیعی ظرفیت دموکراسی ندارند، رد می‌کند.

[این کتاب با ترجمه محمدمهدی هاتف، مهدیه میرمحمد، محمدحسین خلج، مهدی ناصری توسط انتشارات کرگدن منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...