کتاب «معلم حَسابی» نوشته مریم استادی شامل خاطرات شفاهی صدیقه جعفری‌نیک از فعالان نهضت سوادآموزی دهه شصت توسط انتشارات راه‌یار منتشر و راهی بازار نشر شد.

معلم حَسابی خاطرات شفاهی صدیقه جعفری‌نیک نوشته مریم استادی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مریم استادی نویسنده کتاب مورد اشاره می‌گوید پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تشکیل نهادهای انقلابی به فرمان امام خمینی(ره) گامی بود در مسیر تثیبت آرمان‌های قیام. آرمان هدایت و آگاهی بشر، مسیری نداشت جز سوادآموزی. امام لایه به این نیاز ملت به خوبی واقف بود و از همین رو آن را مهم‌تر از نیاز به مسکن و بهداشت معرفی کرد. شالوده نهضت، سوادآموزیِ صرف نبود، بلکه در تمام عرصه‌هایی که به حضورش نیاز بود، ورود پیدا کرد تا فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگی خودکفا و مستقل تبدیل کند. برای همین، هم درس داشت، هم درو، هم بهداشت و هم راه‌سازی. نهضت نوعی زندگی در حال قیام بود که با اخلاص، ایثار، جهاد و خلاقیت توأمان شد و توانست با استفاده از تمام ظرفیت‌های فرهنگی و هنری مردم، معنویتی مبتنی بر اسلام و انقلاب ایجاد کند...

مولف کتاب «معلم حسابی» در مقدمه خود به این‌مساله اشاره کرده که نهضت سوادآموزی دهه ۶۰ می‌گوید هرجا که ملت پای کاری بیاید و ظرفیت‌هایش دیده شود، هر موقع زُبده‌گزینی جای بوروکراسی را بگیرد، آنگاه که با واقعیت‌ها همراه شویم و به داشته‌هایمان تکیه کنیم، اگر در مواجهه با وقایع پیرامونمان کمی منعطف‌تر برخورد کنیم و به قدرت باورها و کار برای خدا ایمان داشته باشیم؛ با پشتکاری که تاکنون مردم نشان داده‌اند، برای حل مشکلات به بن‌بست نخواهیم رسید. مهر سال ۱۳۹۳ بود که پروژه مصاحبه با فعالان نهضت دهه ۶۰ را شروع کردیم. اکثر نهضتی‌ها احساس می‌کردند فراموش شده‌اند، چون در طول این سال‌ها اقداماتشان در پسِ پرده آموزش‌وپرورش پنهان مانده بود. بعضی‌ها معتقد بودند هرچه کردند برای انقلاب و امام بوده و عده‌ای هم این سال‌ها آن‌قدر به خاطر نهضتی بودنشان تحقیر شده بودند که ترجیح داده بودند خاطرات آن دوره از مشقت‌ها را فراموش کنند.

در بخشی از این‌کتاب آمده است:

«آن روز برف سنگینی آمده بود. تا رسیدن به کلاس، باید پیاده می‌رفتم. هرقدمی که در کوچه‌های گلی روستا می‌گذاشتم، تا زانو، توی گِل‌وبرف فرومی‌رفتم. با زور، پایم را از گل بیرون می‌کشیدم و باز دوباره پای بعدی.

وقتی هوا تا این اندازه سرد می‌شد آموزش‌وپرورش معلم‌ها را از رفتن به کلاس معاف می‌کرد، اما تعطیلی آنها ربطی به نهضت نداشت. با سر و وضع گِلی و یخ‌زده خودم را به کلاس رساندم، اما سوادآموزان، راهِ به آن نزدیکی را نیامده بودند. روز بعد که گفتند چون مدرسه‌ها تعطیل بوده، تصور کردیم نهضت هم تعطیل است، گفتم: «ما فرق داریم. بارون و برف که هیچی، اگه نعوذبالله از آسمون سنگم بارید، کلاس ما تعطیل نمی‌شه نهضت تعطیلی نداره.»

این‌کتاب با ۳۱۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...