شاعران حافظان ظهور اسرارآمیز نیروی هستی هستند... بامداد تمدن حماسه است؛ غزل میانهی تمدن و بلوغ تمدن تراژدی است... تراژدی همزمان به جنگ بیرون و درون قهرمان میپردازد و قهرمان همزمان با دشمنی در درون خود و دشمن و خطری در بیرون از خود در جدال است... بیپروا رو به پادشاهان گوشزد میکند که شما باید مجری عدالت باشید نه با هر توجیهی عدالت را زیر پا بگذارید... از نشانههای بلوغ در یک جامعه مسئولیتپذیری ست
به گزارش خبرنگار ایلنا، سهراب سپهری شاعران را وارثان خرد و روشنی میداند. اطلاعی نداریم که آیا سهراب هایدگر را خوانده بود یا نه اما میدانیم که هایدگر هم در دوران پایانی اندیشه خود از شاعران در مقام پاسبانان تاریخ قومی و ملی یاد میکند. شاعران حافظان ظهور اسرارآمیز نیروی هستی هستند. آنها هستند که در کلام، زندگانی یک قوم تاریخی را دوام میبخشند. از این نظر شاعر نسبتی با تاریخ و حافظه قومی ایجاد میکند که کم از نقش موبد و مردان سیاست نیست. از این منظر شعر در رویدادی که متناقض مینماید، راه خود را به سوی فلسفه و اندیشه تغییر میدهد. چنانکه دیگر مرزهای قاطع جدال فلسفه و شعر رخت برمیبندد. به مناسبت روز سعدی به سراغ مریم برهانی رفتیم. مریم برهانی دانشآموخته ادبیات نمایشی و فلسفه هنر است و اخیراً کتابی با عنوان «جنبههای نمایشی در گلستان سعدی» از او منتشر شده است.
میراث سعدی برای امروز ما چیست و آیا اساساً میتوان صورتبندی مفهومی از او ارئه داد؟
سعدی نام آشنایی برای همهی ماست. سالها پژوهشگران داخلی و خارجی در مورد آثار و اندیشههای سعدی به تحقیق پرداختند و مقالهها و کتابهای زیادی در این موضوع منتشر شده است. باتوجه به سؤال شما موضوعاتی که در مطالعهی سعدی برای روزگار ما مفید است شامل این موارد میشود: اول بحث خردگرایی و عقلانیت و تاکید بر خردورزی در اندیشهی سعدی است که منجر به پرداختن سعدی به تربیتِ همزمانِ هویت فردی و جمعی انسان میشود. هگل در تقسیمبندی تاریخ ادبیات در روند بلوغ یک تمدن و فرهنگ، سه ژانر ادبی حماسه، غزل و تراژدی را مورد بررسی قرار میدهد و معتقد است بامداد تمدن حماسه است که در آن قهرمان حماسه فقط درگیر جنگ با نیروهای بیرونیست و جنگ، جنگ دنیای بیرون است. هگل غزل را میانهی تمدن مینامد و معتقد است در این مرحله از تکامل بشر جنگ قهرمان غزل جنگ دنیای درون است و به بیرون کاری ندارد. هگل معتقد است بسیاری از تمدنها در این میانه ماندهاند و به بلوغ تمدن که تراژدی است، نرسیدند. چرا؟ چون تراژدی همزمان به جنگ بیرون و درون قهرمان میپردازد و قهرمان همزمان با دشمنی در درون خود و دشمن و خطری در بیرون از خود در جدال است و بهطور افراطی به یکسو متمایل نیست، بلوغ یعنی همزمان که به تربیت درون و شناخت هویت فردی خود مشغولی از تربیت نقش اجتماعی و هویت اجتماعی خود غافل نشوی و هیچکدام مانعی برای دیگری نشود. حال اگر با این تعریف هگل به ادبیات خودمان بازگردیم، میبینیم ادبیات ما باتوجه به تأثیر زیاد از صوفیه سرشار از عقل گریزی و توجه به دل است. به طور مثال حافظ؛ همشهری سعدی. او پنجره را به سمت درون مخاطب بازمیکند و سعدی پنچره را به هر دو سمتِ جهان درون و بیرون خوانندهاش میگشاید. تقابل فرد با جمع و جمع با فرد در سعدی وجود ندارد بلکه در سعدی بین فرد و جمع یک رابطهی دوطرفه و یک مسیر دائمی در حرکت به هر دو سو وجود دارد. درست است که سعدی تراژدی ننوشته اما در ادبیات پر از عقلگریزی ما؛ به شدت دارای عقلانیت است و از این حیث قابل پرداختن و لازم برای زندگی امروز ما که مدام در افراط و تفریطها گرفتاریم، است. با نگاه ارسطویی سعدی سراسر آموزش «فضیلت حد وسطی است بین دو حد افراط و تفریط که هر دو رذیلتند». او ارسطوی فضیلت است.
این نقش تربیتی در شعر و حکایت سعدی چگونه به خواننده منتقل میشود؟ نمونههای آن چیست؟
همانطور که میدانید کتاب من پژوهشی در باب بررسی جنبههای نمایشی حکایتهایی از گلستان سعدی است و من در این بررسی حیرت کردم از این همه نکتهی مهم که در حکایتهایی کوتاه بیان شده. اجازه بدهید کمی دربارهی گلستان، این کتاب ارزشمند، بگویم. گلستان شبیه یک جُنگ ادبیست که همه گونه سخنِ طنز، جدی، مسائل روانشناسی، اجتماعی در آن است آنهم در همهی جنبههای زندگی فردی و اجتماعی. یک «تربیت» سیاسی، اخلاقی، در آن یافت میشود و محورِ اصلی هم از نکات قابل توجه در گلستان صراحت بیان سعدی ست که در علم روانشناسی امروز یکی از اصول تربیتی است.
سعدی شخصیتهای حکایتهایش را وامیدارد تا در پایان، راه درست را انتخاب کنند. یکی از دیگر تواناییهای سعدی در نگارش، آن است که جملهها را چنان در زبان موافق و مخالف میگذارد که قضاوت درستی سخن یکی از آن دو را برای خواننده دشوار میسازد اما این دشواری مانع از تشخیص حقیقت نمیشود. سعدی همچون همهی انسانهای خردورز که از تعصب و جهتگیری دور هستند؛ از این خصلتها دور است و فقط به تحلیل و تبیین ارزشها میپردازد و تصمیم نهایی را به مخاطب واگذار میکند.
موضوع مهم دیگر در اندیشهی سعدی واقعگرایی اوست. واقعگرایی خود زیرمجموعهی عقلانیت است. سعدی به دنبال خوشبختی در آرمانشهر و دنیای دیگر نیست، او با دیدن واقعیتهای زندگی و تواناییهای آدمی سعی در نشان دادن راهی درست برای زندگی بهتر در همین جهان به انسان است. مصادیقی که میتوان نام برد در رابطهی جامعه و حقوق بین فردی مانند: حقوق قدرت حاکم نسبت به مردم و بالعکس، حقوق والدین نسبت به فرزندان و بالعکس، شیوهی ارتباط با دیگران و نحوهی معاشرت و مصاحبت با آنان، تأثیر و تأثر دوستان از یکدیگر، تأثیر عمومی تربیت. و همچنین میتوان به نکات تربیتی مهمی که در سلامت جامعه تأثیر بسیاری دارند و سعدی بهطور جدی به آنها پرداخته هم اشاره کرد، همچون دروغ، عیبجویی، غیبت و تهمت، رازداری، چاپلوسی و ریاکاری. مثلاً در یک حکایت کوتاه در مورد رفتار پادشاهی که به بیماری لاعلاجی دچار شده و طبیبان گفتهاند تنها راه نجات شاه کشتن و نوشیدن خونِ جوانی با مشخصات خاصی است و پیدا کردن جوانی با مشخصات گفته شده و در نهایت دیالوگ پایانی بین شاه و جوان در آستانهی مرگ که همه چیز را دگرگون میکند! شما در همین حکایت کوتاه میبینید که پر از نکتهی تربیتی فردی و اجتماعیست، درگیری و جدال با یک نیروی بیرونی و درونی، جنگ همزمان با دنیای درون و بیرونِ پادشاه، شاه که باید عادل و حافظ جان و مال مردمش باشد؛ در جنگی درونی و بیرونی قرار میگیرد جان خودم یا جان رعیت!
سعدی چه بیپروا رو به پادشاهان گوشزد میکند که شما باید مجری عدالت باشید نه با هر توجیهی عدالت را زیر پا بگذارید، جان، جان است چه جان شاه باشد چه یک رعیت ساده. هیچ جانی بر جان دیگری به دلیل مقام و منصب برتری ندارد. آیا این حکایت برای دوران ما قدیمیست؟ همچنان ما شاهد زیر پا گذاشتن عدالت در این جهان هستیم. پادشاه در این حکایت مسئول نجات جان خود از بیماریست اما این فردیت و خودخواهی نباید مانع از مسئولیت بزرگ او در قبال تأمین جان شهروندانش شود.
یکی از نشانههای بلوغ و خرد در یک جامعه مسئولیتپذیریست و چقدر ما امروز به این تربیت نیازمندیم. یک نکتهی مهم دیگر در حکایتهای سعدی، وجود دیالوگ است با اینکه حکایتها کوتاه هستند اما نقش راوی کمتر و بیشتر صحبت بین شخصیتهاست که نقل میشود و در همان حکایت که به آن اشاره کردم، دیالوگ پایانی بین شاه و جوان سرنوشت را تغییر میدهد. همین امروز در جامعهی ما در ارتباط بین افراد جامعه ضعف برقراری گفتوگو آسیبهای زیادی به فرد و جامعه میزند. سعدی کوشش دارد به ما معجزهی گفتوگو را نشان دهد. به ما میگوید به جای خشونت، درگیری، زورگویی و قلدری، هنر دیالوگ برقرار کردن و گفتوگو را بیاموزیم.
به دیالوگ اشاره کردید آیا میتوان گفت چون سعدی از سنت عرفانی مرسوم فاصله گرفت، توانست به این دیالوگ برسد؟
در سنت عرفانی هم دیالوگ وجود دارد، منتهی دیالوگ بین انسان با درون خودش (نفس) و با خداست. اگر بخواهیم این فرضیه را قبول کنیم یعنی سعدی جای خدا را با انسان عوض کرده است که این شبهه را ایجاد میکند که آیا سعدی اندیشهای سکولار دارد؟ که پاسخ من به این سؤال منفی است.
سعدی در سراسر عمر خداباور بود، منتهی خدا را در شکلی متفاوت از عرفانهایی که معمولاً منجر به بیعملی اجتماعی میشود، میدید. برای سعدی مقام انسان در جایگاهیست که خود باید برای رسیدن به عدالت، رفاه اجتماعی، احقاق حق و ... تلاش کند نه به امید خدا بنشیند و ناظر ظلم باشد که خداوند بالاخره روزی، داد خودش و حق ما را میستاند! خداباوری سعدی از این جنس است.
برای برقراری نسبت با ادبیات کلاسیک آیا ما باید از مدیومهای جدیدی مثل سینما یا مدیوم تئاتر استفاده کنیم؟ مدیوم شعر آیا توان برقراری ارتباط با وضعیت امروز ما را دارد یا نه؟
شعر همیشه و در همهی دورانها ژانری ماندگار است اما دو نکته مهم دربارهی شعر وجود دارد اول آیا ماندگاری با میزان تاثیر یکیست؟ به گمانم نه و کمی متفاوت است و دوم بحث فرم مطرح است، شعر برای ماندن در روزگار مدرن تغییر فرم داد که منجر شد به شعر نو، شعر کلاسیک با ساختار موزون باتوجه به شرایط ناموزون جهان معاصر، برای این دوران ناکارآمد است. اصولاً در همهی هنرها بنا بر زمانهی خود این تغییر فرم برای ماندگاری اتفاق میافتد پس گمان میکنم ما برای انتقال محتواهای ارزشمند ادبیات کلاسیک خودمان احتیاج به کمک گرفتن از فرمهای نو داریم که با شرایط امروز همخوان باشد.
برای استفاده از درونمایههای همهزمانی اندیشهی سعدی، باتوجه به نظرم در مورد فرم فکر میکنم، باید در مدیوم جدیدی اندیشهها و سخنان سعدی را برای انسان امروزی بازآفرینی کرد به خصوص از ظرفیتهای تعلیمی تئاتر، برای کودکان و نوجوانان. نویسندگان ما میتوانند با اقتباس از همین حکایتها و با پرداخت به شخصیتها و پیرنگ داستانی، این تعالیم ارزشمند را به شکلی جذابتر به مخاطب ارائه دهند. به هر روی در دنیای امروز که رسانههای مختلف انسان را در هر ثانیه بمباران میکنند باید با مدیومهای جدید چون سینما یا مدیومهای پایدار و تاثیرگذاری چون تئاتر که خودِ تئاتر هم برای بقا از آغاز تا امروز تغییرات زیادی داشته و با نظر به تئاتر اپیک نه تئاتر دراماتیک برای حفظ و گسترش اندیشهی سعدی استفاده کرد.
[کتاب «بررسی جنبههای نمایشی حکایتهایی از گلستان سعدی» به قلم مریم برهانی در 160صفحه و توسط انتشارات تیرگان منتشر شده است.]