رمزگشایی از معمای امرو بروکا | اعتماد


رمان «دانشکده» [Die Fakultät] نوشته پابلو د سانتیس [Pablo De Santis] بی‌تردید یکی از کتاب‌های اصیل در سنت ادبیات معاصر آرژانتین است. د سانتیس از نویسندگان پُرکار است و آثارش به زبان‌های فرانسوی، ایتالیایی، پرتغالی، آلمانی، چینی، ژاپنی، کره‌ای، رومانیایی، چکی، یونانی، هاندی و روسی ترجمه شده و برای بسیاری از نوشته‌هایش جوایز معتبری دریافت کرده است. او معتقد است رمزآلودی و ادبیات ارتباط تنگاتنگی دارند. تعریف کردن داستان، مثل تعریف کردن یک راز است. «در رازآلودی حکمت پنهانی است که فقط به رازآگاهان تعلق دارد. هر داستانی نوعی رازگشایی است. رازآگاه خواننده کتاب است که در پایان راز را می‌شناسد.»

نقد دانشکده» [Die Fakultät] پابلو د سانتیس [Pablo De Santis

داستان «دانشکده» از زبان استبان میرو روایت می‌شود. در حقیقت او قاتل نه، بازمانده‌ای است که به محل وقوع جنایت بازگشته تا بار دیگر خود را در عمارت قدیمی دانشکده، در آن فضای وحشت‌زا، سرد و خاک‌آلود، میان کپه کتاب‌های فراموش‌شده، اسناد و دفاتر محاسبات قرار دهد و شروع به نوشتن ماجرایی کند که در این مکان بر او گذشته است. ماجرا از این قرار است: امرو بروکا نویسنده‌ای است که نه کسی او را دیده و نه کتابی از او در دست است! در طول داستان، دکتر کانده، نوواریو و سلوا گرانادوس در حال رقابت برای پیدا کردن نوشته‌های بروکا هستند و در این مسیر به هر عملی متوسل می‌شوند؛ خیانت، سرقت و حتی قتل. در این میان، استبان میرو که به تازگی تولد سی سالگی‌اش را پشت سر گذاشته، اولین شغل زندگی‌اش را در کتابخانه عمارت قدیمی دانشکده آغاز می‌کند، در حالی که روحش هم خبر ندارد با این تصمیم ظاهرا ساده و حتی دیرهنگام وارد ماجرایی پیچیده و خوفناک می‌شود.

میرو برای پروفسور کانده کار می‌کند و به مرور متوجه می‌شود او تمام عمرش را صرف یافتن نوشته‌های بروکا کرده است. میرو در حین انجام وظایف کسل‌کننده‌اش در کتابخانه، به اطلاعاتی درباره بروکا دست پیدا می‌کند و کنجکاو می‌شود بداند او کیست؟ چرا جمع‌آوری نوشته‌هایش آن‌قدر مهم است؟ اصلا او واقعا وجود دارد یا زاییده خیال پروفسور و رقبایش است؟ اینها سوالات ما نیز هست. ما به همراه میرو گاه به جواب می‌رسیم؛ جواب‌هایی نه چندان معتبر و قاطع. همین عدم قطعیت است که ما را تا پایان داستان می‌کشاند و در نهایت همه ‌چیز برای‌مان روشن می‌شود.

رمان «دانشکده» با ترجمه بیوک بوداغی از سوی نشر آگه به بازار کتاب عرضه شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...