زیروزبرِ سرزمین شوراها | سازندگی


این روزها که سایه سنگین و وهمناک همسایه شمالی ایران یعنی روسیه بر ایران و جهان گسترده است، به‌ویژه سایه شوم جنگ اوکراین، خواندن کتابی که از زاویه طنز به این کشور نگاه کرده باشد، مناسب است. همانطور که نویسنده نیز در ابتدای کتاب می‌‌نویسد: «روسیه کشوری که در شمال ایران قرار دارد. همسایه خاکی دیروز و همسایه آبی امروز! اگر همین‌قدر از روسیه می‌‌دانید خواندن این کتاب به شما توصیه می‌‌شود. اگر می‌دانید لنین و نیکلای دوم و پتر کبیر که بودند و چه کردند، باز هم خواندن این کتاب را به شما توصیه می‌کنم!»

طنزیمات رولت روسی فریور خراباتی]

«طنزیمات رولت روسی» [اثر فریور خراباتی] کتابی است که در آن به زبان طنز، مخاطب را با تاریخ پرفرازوفرود کشور روسیه آشنا می‌کند. البته این آشنایی دیگر از دریچه و نگاه کتابهای عبوس و قطور تاریخی نیست، بلکه نگاهی با زبان طنز و جریانی طنازانه به وقایع تاریخی این کشور بزرگ و مرموز است!

کتاب علاوه بر طنز به موضوعات و مفاهیمی می‌پردازد که در عرصه سیاست بین‌الملل بسیار بارز بوده است؛ جریاناتی مانند انقلابها، عزل‌ونصبها، تولد ایسمها و ورود اصطلاحاتی به دایرةالمعارف واژگان سیاسی و... بسیاری چیزهای دیگر. درواقع این کتاب پر از منبع و اصطلاحاتی است که در آن به توضیح ترکیبها و اصطلاحاتی مانند پرولتاریا، بورژوا، جنگ سرد، انقلاب اکتبر روسیه و... می‌‌پردازد.

یکی از نکات برجسته کتاب، پرداختن به روایت تاریخی روابط ایران و روسیه است. روابطی که همیشه تداعی‌کننده سرزمین‌های جداشده ایرانی نیز به حساب می‌آید. سرزمین‌هایی که طی عهدنامه گلستان در سال 1813 و به‌دنبال جنگهای پی‌درپی ایران و روسیه، در دوره قاجار امضا شد و درنهایت، ایران، حاکمیت خودش را بر بخشهایی از شمال دولت شاهنشاهی ایران شامل قفقاز، ارمنستان، ایالتهای شرقی و تمام شهرها و شهرکها و روستاهای مناطق غربی گرجستان در ساحل دریای سیاه و محال گروزیه شامل چچن و اینگوش امروزی را از دست داد.

در کتاب، فصلهایی با عنوان گرجستانم را پس بده، تفلیس... سفلیس... دو نفر... حرکت، عمو کشورفروش؟ بله! و... به این مناسبات تاریخی بین دو کشور ایران و روسیه پرداخته است. هرچند، تداعی این روابط ناسالم، ناخودآگاه تاریخی ما ایرانیها را به‌شدت تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و یادآور آن عهدنامه‌های ننگین می‌‌شود.

نثر کتاب، نثر شسته‌رفته‌ای است؛ ساده و روان است و مخاطب می‌تواند به‌راحتی با متن پیش برود. هرچند جاهایی هم به‌خاطر استفاده از عبارتهای کوچه‌وبازار، نثر به سمت تصنع و سطحی‌بودن، پیش می‌رود. نویسنده در این کتاب نشان داده که با تاریخ روسیه، تاریخ روابط ایران و روسیه و... به خوبی آشناست، اما استفاده از برخی اصطلاحات دم‌دستی و سطحی، باعث پنهان‌ماندن وجه دیگر طنز سیاه یا طنز اجتماعی می‌شود که مخاطب را به فکر فرو می‌برد و ابتدای تفکر به حساب می‌آید! درواقع طنزی اجتماعی و سیاسی که قادر به دیدن چیزی خنده‌دار در موقعیتی است که به خودی خود، خنده‌دار نیست! یا به دلیل غم‌انگیزبودنش، دردناک یا پیچیده هم به حساب می‌آید.

آندری برتون نظریه‌پرداز سوررئال فرانسوی می‌گوید: «طنز سیاه نه طنز توالتی است (چون این طنز با استفاده از مسائل حال به‌همزن مثل ادرار، مدفوع و... شوخی درست می‌کند) و نه طنز مبتذل؛(چون می‌توان به‌راحتی بدون استفاده از الفاظ رکیک یا هر نوع بی‌ادبی دیگری آن را بیان کرد). می‌توان گفت طنز سیاه، طنزی گستاخ و بی‌پرواست که می‌تواند مخلوطی از دو طنز بالا را در خود داشته باشد! چیزی که طنز سیاه را از بقیه طنزها جدا می‌کند گرایش آن به مسائلی مانند افسردگی، جنایت، نژادپرستی و... است. وجهی که در این کتاب وجود دارد اما به وسیله انتخاب یک زبان سطحی و کوچه‌بازاری به زیرلایه متن خزیده است و می‌توانست جلوه و نمود بارزتری در متن، داشته باشد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی است در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در انقلاب مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان جای م ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...
نقطه‌ی شروع نوشتن، همیشه همین است: یک جمله‌ی درست و واقعی... می‌دانی، همه‌ی ما هر روز، هر کدام به شکل و شیوه‌ای، لت‌وپار می‌شویم... او از جنگ منزجر بود و هم‌زمان جنگ وی را به هیجان می‌آورد... هنوز «گذشته» برایت نوستالژیک نشده تا در دام رمانتیک کردن گذشته بیفتی... برای بسیاری «برف‌های کلیمانجارو»، روایت حسرت و پشیمانی است. اما برای جان مک‌کین، این داستان، روایت پذیرشِ همراه با فروتنی و امید بود و مُهر تأیید دیگری بر این که «زندگی، ارزش جنگیدن دارد.» ...