یک عاشقانه ضدجنگ | آرمان امروز


سباستین فوکس [Sebastian Faulks] (1953) رمان‌نویس سرشناس بریتانیایی است که به خاطر سه‌گانه فرانسوی‌اش «دختری در هتل شیر طلایی» [The girl at the Lion d'Or](1989)، «آواز پرندگان» (1993) و «شارلوت گری» (1999) شناخته می‌شود؛ این سه‌گانه با رمان‌های مشهورِ «در جبهه غرب خبری نیست»، «شیرهای جوان» و «جنگ و خاطره» مقایسه می‌شود.

دختری در هتل شیر طلایی» [The girl at the Lion d'Or] سباستین فوکس [Sebastian Faulks]

از دو رمان «آواز پرندگان» و «شارلوت گری» دو فیلم و سریال موفق در سال‌های 2012 و 2001 ساخته شده است. رمان «دختری در هتل شیر طلایی» در سال جاری با ترجمه فاطمه نوروزی از سوی نشر دیدآور منتشر شده است. تایمز آن را «رمانی تکان‌دهنده و ژرف که فوق‌العاده نوشته شده، و در موقعیت‌های مکانی و زمانی تحسین‌برانگیز است» توصیف می‌کند و فایننشل تایمز هم می‌نویسد: «رمانی غیرمعمول و تاثیرگذار که در آن شجاعت و فداکاری در مقابل عشق نامشروع به جانِ یکدیگر می‌افتند، اما اثری از عشق مطلق، تعادل و بی‌عیب و نقص.»

چه می‌شود اگر تمام زندگی ما فقط دایره‌ای باشد که شما در نقطه‌ای مشخص از سیم تله‌ای پنهان‌شده عبور می‌کنید که سبب چرخش مجدد روند می‌شود؟ آنه حیرت‌انگیز، قهرمان رمان تاریخی سباستین فوکس به‌نام «دختری در هتل شیر طلایی» است که در دهه 1930 در شهر ژانویلیق در فرانسه می‌گذرد، تا حدی روایت دقیقی از نزول زنی جوان به جهنمی روانی است که خودش ساخته است، سقوطی پیچیده که به دلیل گذشته دشوار و عشق کورکورانه‌اش به مردی اشتباه آغاز شده است. اما رمان فوکس که برای اولین‌بار در بریتانیا و در سال 1989 منتشر شد، چیزهای دیگری را نیز در ذهن خود دارد. با تازه‌شدن جنگ جهانی اول در خاطرات نسل‌ها و تهدید جنگی دیگر که آینده خوشی را رقم نمی‌زند، آغاز روز ساکنان شهری کوچک و فرانسوی با چشم‌اندازی سیاسی شکل می‌گیرد. پس از اقدامات شورش‌آمیز پدر آنه در میدان جنگ در وقدان و خودکشی متعاقب مادرش، آنه لوو مجبور می‌شود تا زندگی جدیدی را آغاز کند. چارلز هارتمن؛ معشوقه متاهل او نیز در جنگ خدمت کرد، و رابطه او با آنه است که اولین تلنگرهای دلسوزی از ته دل را برای موجود دیگری در او ایجاد می‌کند. آنه می‌ترسد که زندگی او همان چرخه توقفی که در کودکی او آغاز شده بود را مجدد تکرار کند؛ هارتمن می‌ترسد که ظرفیت مهربانی تازه کشف‌شده‌اش سبب کم‌شدن احساسات خوگرفته‌اش شود، دقیقا همان‌طور که انبار شراب جدیدی که او راه‌اندازی کرده، باعث متزلزل‌شدن اساس خانه اجدادی او شده است. یک زمانی، صاحب هتلی که آن در آنجا کار می‌کند او را تشویق می‌کند تا از بنای یادبود جنگ محلی، جایی‌که نام کشته‌شده‌ها روی سنگ حک شده، دیدن کند. او از آنه می‌خواهد هریک نام را «با یک چهره، یک خنده و یک نگاه» تصور کند. فوکس در اینجا به اجرای منطقی می‌پردازد و شخصیت‌هایش را با دلربایی و تب‌وتاب زنده می‌کند.

زخم‌های سیاسی و روانی جنگ جهانی اول در دهه 1930 در همه‌جای فرانسه باقی مانده است، حتی در شهر استانی کسل‌کننده ژانویلیق - که در شبی بارانی آنه لوو جوان با قطار راهی هتلی قدیمی به نام شیر طلایی می‌شود تا شغل جدید خود به‌عنوان پیشخدمت را در آنجا آغاز کند. از همان ابتدا، رازی درمورد او وجود دارد ( لوو حتی نام واقعی او نیست)، اما جذابیت‌هایی در هوش بالا، حس شوخ‌طبعی و ظاهر دلربا و جذاب او نیز وجود دارد. بنابراین آندره ماتلین نفهم، معمار و عیاش، حواسش را جمع او می‌کند، زمانی که تمام قلب و هوش آنه متوجه چارلز هارتمن است کسی که - با همسر نازا و غمگینش کریستین – در عمارتی کهنه خارج از شهر زندگی می‌کند که از پدرش به او ارث رسیده است و امید دارد که بتواند آن را تعمیر کند. علاقه آنه به چارلز بازگشته است، و هنگامی که چارلز به همسرش می‌گوید که به‌خاطر شغلش که وکالت است باید به پاریس سفر کند، درواقع آنه را برای تعطیلات آخر هفته به خانه روستایی چشمگیر دوست قدیمی‌اش می‌برد. از آنجا به بعد عشق رسما بیان می‌شود و داستان به سمت پایانی می‌رود که بعضی‌ها قلبشان شکسته خواهد شد و بقیه خواهند ترسید. درنهایت هنگامی‌که آنه راز شگفت‌آور و حزن‌انگیزش را برای چارلز می‌گوید بخش نه‌چندان زیادی از داستان فاش می‌شود، اما واقعی‌ترین ویژگی‌های مثبت داستان درواقع موجب زندگی پرشور و نشاط می‌شوند. فضای مضطرب بین جنگ‌ها که سبب احساس نگرانی جدیدی می‌شود، موجب می‌شود تا حدودی چارلز به یهودیت روی آورد (متالین پست‌فطرت و بدجنس از این موضوع علیه چارلز استفاده می‌کند)؛ خاطرات وحشتناک مختلف از جنگ جهانی اول؛ ضعف دولت‌های فرانسه؛ و وحشت واقعی از راز دخترانه آنه، همه در داستانی از قدرتی خموش و ترسناک درهم می‌آمیزند. فوکس همچنان در اوج قدرت شایان خودش است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...