تصویری از زندگی | آرمان ملی


ویلیام ترور [William Trevor] که از او به‌عنوان یکی از قله‌های داستان کوتاه انگلیسی معاصر یاد می‌شود به‌دلیل چیره‌دستی و مهارت در فرم و تکنیک داستان‌نویسی در رده نویسندگانی چون آنتوان چخوف، گی‌ دو موپاسان و جیمز جویس قرار می‌گیرد. جولین بارنز درباره ‌او می‌گوید: «ویلیام ترور نه یکی از چخوف‌های ایرلند است نه حتی چخوف ایرلند. او ویلیام ترور ایرلند بود و خواهد ماند.» ترور پنج نوبت به‌عنوان نامزد جایزه بوکر معرفی شد و سه‌بار برنده‌ جایزه ادبی کاستا شد. نام ترور به‌عنوان یکی از بخت‌های ادبیات نوبل نیز مطرح بود، اگرچه هیچگاه برنده‌ این جایزه نشد. او در سال 1919 موفق به دریافت جایزه دیوید کوهن شد.
ترور که هم در داستان‌گویی استاد است و هم در استفاده از زبان، در رمان «تنهایی الیزابت» [Elizabeth alone] روزمرگی ملال‌آور زندگی را به تصویر می‌کشد. شخصیت‌های داستان ترور آدم‌های معمولی‌اند، کاراکترهایی که نه موفقیت و نه موقعیت دندان‌گیری دارند و نه دیگر جوانی و زیبایی برگ برنده‌شان است. رمان ترور روایت طنازانه و درعین‌حال تلخی از تنازعات کوچک مردم عادی است.

ویلیام ترور [William Trevor] تنهایی الیزابت [Elizabeth alone]

«تنهایی الیزابت» در میانه سال‌های دهه هفتاد میلادی در شهر لندن اتفاق می‌افتد. الیزابت ایدلبری شخصیت اصلی داستان ترور، زنی چهل‌ساله در آستانه از دست‌دادن تمام چیزهایی‌ است که زمانی خود را با آنها تعریف ‌می‌کرده: از جمله همسر، فرزندان، معشوقه و دوست دوران کودکی‌اش. از ورای زندگی الیزابت نقبی زده می‌شود به زندگی اطرافیانش. در این بین، اقامت در بیمارستان و مجاورت در کنار سه زن دیگر بهانه‌ای به دست می‌دهد که به گذشته‌ و زندگی آنها سرک بکشیم. از بیم، شکست، رازها و درونیات آنها باخبر شویم و غمگنانه بار تلخ تک‌تک آنها را به دوش کشیم. زنان ایمان خود را به چهره‌های پدرانه در آسمان و مردانه در زمین از دست داده‌اند، چراکه ‌آنها بی‌روح و ناامید و ضعیف هستند و تنها توسط زنان ترغیب‌کننده، پیروز می‌شوند. تنها زن بی‌نام داستان دسته جارویی به دست دارد که پلاکاردی روی آن نصب شده و رویش نوشته شده است: «آزادی همین حالا!» اما این کتاب را نباید صرفا زنانه برشمرد، پرداختی که به زندگی کاراکتری به نام هِنری می‌شود ما را با این برداشت همسو می‌کند که تنهایی یک مرد می‌تواند به اندازه تنهایی یک زن تلخ باشد. هنری دوست دوران کودکی الیزابت که در تلاش است زندگی‌اش را از نو بنا کند در هر بازگشت به زندگی، امید بیشتری را از دست می‌دهد. الیزابت در طول سال‌ها زندگی مشترک به چیزی تبدیل شده بود که درواقع همسرش برای ادامه‌ حیات به آن نیاز داشته است؛ بزرگ‌کردن تمام عیوب الیزابت تا اشتباهات خودش مخفی بماند، القای این حس که مقصر واقعی او است. این تاثیری بود که آن مرد بر او گذاشته بود که هیچ‌وقت پاک نمی‌شد و مثل خونِ دوم، زیرجُلی در رگ‌هایش در جریان بود.

شخصیت دیگر داستان، لی‌لی دروکر که برای اطمینان‌یافتن بابت از دست‌ندادن فرزندی که در شکم دارد در بیمارستان بستری شده، کاراکتری که به نوبه‌ خود چیزهای زیادی را از دست داده و تنها حامی‌اش همسری است که به شدت تحت سلطه والدینش است و همیشه ترس از قضاوت‌ها و انتظارات آنها را دارد. کاراکتر دیگر، دوشیزه سامسون که خانه‌ شبانه‌روزی مذهبی را اداره می‌کند و اطرافیانش او را مقدس می‌دانند با کشف دفترچه خاطرات آقای ایبز که زمانی او را پناه داده و عشق و ایمان به خدا را به او آموزش داده، دچار چالش می‌شود و به شک می‌افتد. او افسرده می‌شود و باور دارد باید تاوان از دست‌دادن ایمانش را بپردازد. شخصیت دیگر، سیلوی کپلر که دستآویز مردی شیاد می‌شود تنها برای گریز از تنهایی. به بیانی، تنهایی کاراکترها و سختی‌هایی که متحمل می‌شوند روایت زندگی آنها در کنار یکدیگر شکل می‌گیرد. زنانی که تنهایی‌شان زندگی‌شان را شکل می‌دهد، اما به نوعی دوام می‌آورند. تنهایی گاهی می‌تواند یک زن را به اندازه‌ای که باید، خوشحال کند.

«تنهایی الیزابت» رمانی خواندنی است هرچند قهرمانی در دل داستان وجود ندارد، کاراکترها همگی خاکستری‌اند، پر از اشتباهات و تناقضاتی که می‌تواند در همه مردمان عادی وجود داشته باشد و همین موضوع رمان را خواندنی‌تر می‌کند. ترجمه فارسی کتاب نیز ترجمه قابل قبولی است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «الیزابت به زن و مردی که حالا جلوی سنگفرش جلوی خانه ایستاده بودند، گفت: «صبح‌به‌خیر.» مرد لبخند ملایمی زد و گفت: «صبح‌به‌خیر.» زن هنوز سرسنگین بود. مرد سرش را به طرف خانه چرخاند و گفت: «خیلی قشنگه!» الیزابت گفت: «بله!»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...