دیدن یا ندیدن | آرمان ملی


«یادداشت‌های سردبیر هایاتسک» یک رمان کوتاه است و همانطور که از عنوانش هم پیداست نویسنده از قاب یادداشت‌ برای شرح‌‌وبسط داستان خود بهره برده. این قاب، پتانسیل‌های خوبی دارد که برای نمونه می‌توان اشاره کرد به بازبودن دست نویسنده در بیان موضوعات مختلف بدون لزوم به پایبندی جزییات زمانی و نیز نکات ریز غیرضروری. بااین‌حال عنوان کتاب نباید این تشکیک را به‌وجود بیاورد که یادداشت‌نویسی‌های راوی تنها به بیان فعالیت‌های حرفه‌ای محدود می‌شود. اتفاقا از این نظر متن انعطاف قابل‌توجهی دارد و پیوند داستانی بین ماجراهای شخصی و حرفه‌ای برقرار شده که به‌نوعی خاطره‌نویسی نیز شباهت دارد.

یادداشت‌های سردبیر هایاتسک روبرت صافاریان

داستان بدون اتلاف وقت با توصیف موقعیت مکانی دفتر ماهنامه‌ هایاتسک (در ارمنی به معنی نگاه) شروع می‌شود. همچنین با شخصیت‌های اصلی داستان در حد نقش‌هایشان (منشی، گرافیست، آبدارچی و راوی-سردبیر) و حتی بعضی نقش‌های فرعی آشنا می‌شویم. این ایجاز و انتقال اطلاعات سرراست به مخاطب تا انتهای کتاب حفظ می‌شود و از مولفه‌های یک‌دست‌بودن متن است. اما این تنها ویژگی مثبت متن داستان نیست. زبان ساده‌ و به‌اصطلاح روزنامه‌نگاری راوی اول‌شخص هم در فرم و هم محتوا در خدمت داستان است. توصیف و صحنه‌هایی که نویسنده از مکان‌ها و کنش‌ها بیان می‌کند نیز موقعیت‌های بسیار تصویری و قابل تصوری را می‌سازد که می‌تواند به‌دلیل تبحر روبرت صافاریان و تجربه‌‌اش در بخش سینما باشد. نکته‌ حائز اهمیت این است که کل داستان در تک‌مکان (دفتر هایاتسک) اتفاق می‌افتد. با وجود این، مخاطب به‌هیچ عنوان دچار ملال نمی‌شود؛ چراکه نویسنده، اتفاق‌ها را به‌طرزی موجز روایت می‌کند، همچنین هرکجا لازم است مطلبی از گذشته (فلاش‌بک) یا از آینده (فلاش‌فوروارد) بیان می‌شود تا هم خواننده اشراف بیشتری نسبت به مسائل داستان پیدا کند و هم بار تعلیق ماجراها حفظ شود. بنابراین در نگاهی کلی، به این نتیجه می‌رسیم که این کتاب را بدون درنظرگرفتن جغرافیا و فضایی که نویسنده ساخته، نمی‌توان بررسی کرد.

فضایی که درعین واقع‌گرایی، ویژگی‌های تمثیلی نیز دارد. به این معنا که دفتر ماهنامه علاوه بر اینکه بر ماهیت خودش دلالت دارد، تمثیلی از جامعه‌ ارامنه در ایران است. در همین راستا بیرون از دفتر و آنچه که در کل ساختمان یا از فراز پنجره‌ها می‌بینیم یا از آن می‌شنویم، جامعه‌ بزرگ‌تری ا‌ست که می‌تواند تمثیلی از کلیت ایران باشد. با این نگاه متوجه دغدغه‌های نویسنده نسبت به مسائل مختلف زیادی می‌شویم. دلیل انتخاب موقعیت مکانی برای ساختمان دفتر (چهارراهی در خیابان انقلاب) نیز در همین دغدغه‌مند نهفته است؛ چراکه از این طریق، راوی توانسته چشم‌انداز جامعه‌ اجتماعی و سیاسی پیرامون خود را شرح دهد. همچنین نویسنده به تعارضات میان جامعه‌ ارامنه‌ ایران هم با یکدیگر (بر سر مسائل مذهبی، حزبی و سیاسی) و هم با جامعه‌ بزرگ‌تری که در آن زندگی می‌کنند، می‌پردازد. به‌عنوان مثال، بازخوردهای بد و حتی خشونت‌آمیزی که در مواجهه با ازدواج ارامنه و مسلمانان پیش می‌آید. و نویسنده نه به‌صورت شعاری بلکه با ساخت موقعیت‌های داستانی، مانند یک مکالمه‌ تلفنی نسبتا کوتاه به آن اشاره می‌کند. نکته‌ قابل توجه این است که در برخورد اجتماعی با این اتفاق، از واژه‌ «ایرانی» در مقابل «ارمنی» استفاده نمی‌شود، بلکه در یک سمت از ملیت یک جامعه (ارامنه) و در سمت مقابل از دین (اسلام-مسلمانان) نام برده می‌شود. همین ترکیب واژگان که حتی در بیان هم نامتوازن است به عمق واکنش‌هایی اشاره می‌کند که خواه‌ناخواه با قرارگرفتن افراد دو اجتماع در کنار هم به‌وجود می‌آید. هرچند محور اصلی داستان، تنها واشکافی این مشکل نیست، اما نویسنده با ظرافت تمام بذر تفکر نسبت به آن را در ذهن مخاطب خود می‌کارد. همچنان که در ارتباط با مسائل متعدد دیگر، همین تاثیر را روی خواننده می‌گذارد. مانند اشاره به استحکام ساختمان به‌علت معماری زرتشتیانی که ساکنان پیشین آن بودند در این مورد هم می‌توان نگاه جامعه‌شناسانه و عمیق‌تری به این بیان تلویحی نویسنده داشت. در تحلیل محتوایی، خوب است به فضاسازی از طریق اِلمان‌های موجود در طبیعت هم بپردازیم. داستان از فصل سرد زمستان آغاز می‌شود. بارندگی‌های پی‌درپی به ساختمان و از همه بیشتر دفتر ماهنامه‌ هایاتسک آسیب می‌زند. از طرف دیگر ادامه‌ کار ماهنامه چه از این طریق و چه مشکلات دیگر در خطر است. اما درست زمانی که تصور می‌شود همه‌چیز درحال فروپاشی ا‌ست نوید بهار و به‌نوعی فصلی دیگر برای ادامه‌ حیات ماهنامه را شاهد هستیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...