تاریخچه یک نسل سرخورده | شهرآرا


گوستاو فلوبر (زاده ۱۲ دسامبر ۱۸۲۱) در «تربیت احساسات» [L'education Sentimentale] می‌خواست راوی زندگی و روزگارِ مردان هم نسل خودش در پاریسِ نیمه‌های قرن نوزدهم باشد. او در نامه ای، در اشاره به آغاز کار برروی این اثر، نوشته است: «در ماهی که گذشت، سخت مشغول کار روی رمانی درباره آداب و رسوم زندگی مدرن بوده ام. ماجرای رمان در پاریس می‌گذرد. می‌خواهم تاریخچه اخلاقی مردان هم نسلم را بنویسم: تاریخچه عاطفی[احساسات] شاید واژه دقیق‌تری باشد.»[۱]

گوستاو فلوبر خلاصه رمان تربیت احساسات» [L'education Sentimentale]

شخصیت‌هایی که او در این اثر تصویر کرده تحسین برانگیز نیستند. انحطاط و شکست خوردگی آنان نمودی است از زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند. «فردریک مورو»، شخصیت اصلی رمان، مدام درحال از این شاخه به آن شاخه پریدن است، نه حقوق‌دان می‌شود، نه هنرمند، نه سیاست مدار، و نه هیچ چیز مهم دیگری؛ نه موفقیتی دارد و نه افتخاری، و درنهایت از اسب آرمان گرایی سقوط می‌کند و به میان‌مایگی و سازشکاری تن می‌دهد.

داستان از دوره انحطاط و ضعف سلطنت آغاز می‌شود و به انقلاب، شکست انقلاب، و ناامیدی ختم می‌شود. «فلوبر با تردستی زندگی شخصیت هایش را به جهان سیاست و جهان سیاست را به زندگی شخصیت هایش پیوند می‌زند.»[۲] درآمیختگیِ جنبه‌های مختلف زندگی و زمانه را از نقاط قوت و قابل توجه این اثر دانسته اند: «سهم ویژه این اثر در تاریخ رمان در این است که توانسته است ایدئولوژی، وقایع سیاسی، انگیزه‌های روانی، امیال جنسی، و سبک نوشتار را به هم مربوط کند و به صورت یک واحد بی خلل درآورد.»[۳]

مانند برخی از مهم ترین آثار فلوبر، «عشق» نیز یکی از درون مایه‌های این اثر است که البته فردریک ــ که در این بُعد شبیه خودِ فلوبر است ــ در عشق نیز ناکام است و شکست خورده. او عاشق زنی ثروتمند به نام «آرنو» می‌شود و، نه تنها به وصال نمی‌رسد، که در انتها به شدت سرخورده هم می‌شود.

فلوبر، وقتی «تربیت احساسات» را منتشر کرد، در اوج شهرت و محبوبیت بود، اما منتقدان در آن عصر روی خوشی به این اثر نشان ندادند و این بی توجهی و نقدهای بی رحمانه فلوبر را برافروخت، تا جایی که او به یکی از دوستانش، درباره اینکه چرا عامه این کتاب را به اندازه «مادام بوواری» نپذیرفتند، چنین گفت: «خواننده کتاب‌هایی می‌خواهد که به توهم هایش دامن بزنند [...]، در حالی که "تربیت احساسات" عکس این کار را می‌کند.»[۴]

مهدی سحابی، مترجم اثر به فارسی، همان ویژگی‌هایی که در زمان خلق رمان سبب پس زدن آن شد را دلیل اقبال به «تربیت احساسات» در دوران ما می‌داند. او در مقدمه اش بر ترجمه رمان نوشته است: «مهم ترین نتیجه انقلاب‌هایی که اروپای کهنه قرن نوزدهم را تکان داد، و یکی از بزرگ ترین آن‌ها انقلاب ۱۸۴۸ بوده است، نظم تازه یا ــ به عبارت درست ترــ بی نظمی‌ای بود که در ادبیات این دوران شاید در هیچ کتابی به خوبی 'تربیت احساسات' بازتاب نیافته باشد. این بی نظمیِ البته بسیار قانونمند فقط در ساختار فنی کتاب و نگرش فلسفی شکاک، علمی و ــ به قول خود فلوبرــ کلینیکی واقعیت دوران نهفته نیست، بلکه حتی در چگونگی زیست و کاروبار آدم‌های رمان و محرکه‌های درونی و اجتماعی شان، و همچنین حال و هوای زمانه هم آشکار است.»[۵]

بر همین اساس و در همین زمینه است که قهرمانان فلوبر در این رمان را از نخستین نمونه‌های «ضدقهرمان» در ادبیات معاصر، و کتاب او را سرچشمه رمان «نو» و «مدرن» دانسته اند، اثری که، به گفته تئودور دوبانویل، کاری می‌کند شاهکار که «همه رمان‌های امروزین از آن زاده شده است.»[۶]

منابع
[۱، ۲، ۳] «گوستاو فلوبر»، نوشته لنارد جی. دیویس، ترجمه مینو مشیری، نشر نشانه.
[۴، ۵، ۶] مقدمه مهدی سحابی بر ترجمه اش از «تربیت احساسات»، نشر مرکز.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...