برخی عبارات که در متن اصلی وجود دارد در ترجمه مجلسی نیست... بسیاری از اسامی اشتباه ضبط شده و برخی از پانویسهای کتاب اشتباه هستند، شیوه ترجمه نیز از آن زمان تا به امروز تغییر زیادی کرده است... حتی واژه «حقوق بشر» بهصورت «حقوق مرد» ترجمه شده است... در ترجمه «مردی که میخندد» 2فصل آغازین کتاب به کل ترجمه نشده ... از اصطلاحات معماری و اصطلاحات قدیمی استفاده کرده... ترجمه جناب مستعان برای زمان خود شاهکاری محسوب میشد
آرش نهاوندی | همشهری
از انتشار نسخه جدیدی از کتاب «بینوایان» به ترجمه محمدرضا پارسایار، مترجم و فرهنگنویس باسابقه ایرانی، توسط انتشاراتی هرمس یک سالی میگذرد. مترجم کتاب «بینوایان» در گفتوگو با روزنامه همشهری به دلایل نیاز به ترجمه دوباره این اثر جاودانه هوگو و همچنین تفاوتهای ترجمههای مترجمان متقدم با مترجمان امروزی اشاره کرده است:
از علایق کودکی و جوانی خود به کتاب و خواندن رمان بگویید.
مانند بسیاری از هم نسلهای خود از دوران دبستان با خواندن نشریاتی که مربوط به کودک و نوجوان بود، ازجمله نشریاتی مانند کیهان بچهها و دختران و پسران، مطالعه را آغاز کردم، همانطور که سنم بالا میرفت و به اقتضای سن، نشریه دانستنیها و دانشمند، ازجمله نشریاتی بودند که بیشتر مطالعه میکردم. اولیور توئیست، اثر چارلز دیکنز نخستین کتابی بود که در زمانی که در دوم راهنمایی تحصیل میکردم، خواندم. این کتاب خیلی روی من تأثیر گذاشت. در نوجوانی به آثار نویسندگانی نظیر چارلز دیکنز، مارک تواین، ژول ورن و جک لندن علاقهمند بودم. بهطور کلی هر اثری از این نویسندگان به دستم میرسید را مطالعه میکردم. حتی پولهای توجیبی خود را جمع میکردم و برای خودم کتاب تهیه میکردم.
چه زمانی با آثار ویکتور هوگو و بهطور ویژه با رمان بینوایان آشنا شدید؟
یک یا 2سال آخر دبیرستان بود که با رمان بینوایان آشنا شدم. در آن زمان ترجمه زندهیاد حسینقلی مستعان از بینوایان به دستم رسید و آن را مطالعه کردم و بیاندازه لذت بردم. خاطرم هست این رمان چنان به دلم نشست که طی دو_سه روز و پشت سرهم این کتاب را مطالعه کردم و آن را به پایان رساندم. در مورد ترجمه جناب مستعان باید بگویم که این ترجمه برای زمان خود شاهکاری محسوب میشد. زمانی که ایشان کتاب بینوایان را در سال1309 منتشر کردند، خیلی از منابعی که امروز موجود است ازجمله اینترنت که اقیانوسی بیکران است، موجود نبوده است.
برای نخستینبار با دیدن فیلم بینوایان در سینما یا از طریق اصل کتاب فرانسوی این اثر جاودانه ویکتور هوگو و یا از طریق ترجمه حسینقلی مستعان با این اثر آشنا شدید؟ کدام فیلم بینوایان را بیشتر به اصل داستان کتاب ویکتور هوگو نزدیک میدانید؟
همانگونه که قبلا هم گفتم برای نخستین بار از طریق کتاب با بینوایان هوگو آشنا شدم، اما نخستین نمایشی که از بینوایان دیدم همان فیلمی بود که در آن ژان گابن، بازیگر مشهور فرانسوی در نقش ژان والژان بازی کرده است. این فیلم بسیار تأثیرگذار است و من این نسخه از فیلم بینوایان را بیش از سایر نسخههای ساخته شده با اقتباس از رمان بینوایان دوست دارم. حتی نخستین فیلم موزیکالی که از بینوایان ساخته شد، من چندان نپسندیدم؛ فضای موزیکال فیلم، باعث شده بود معنویت اثر خیلی خوب منعکس نشود.
با توجه به اینکه در فصلهای مختلف کتاب بینوایان ویکتور هوگو علاوه بر روایت داستان، توصیفاتی دلانگیز از محلات پاریس پیش از دوران لویی ناپلئون و پیش از تغییرات ساختاری انجام شده در این شهر در دوران بارون هوسمان ارائه کرده است، آیا خود شما تا به حال به پاریس سفر کردهاید و از لوکیشنهایی که ویکتور هوگو در این کتاب به توصیف آنها پرداخته دیدن کردهاید؟ آیا همچنان برخی از مناطق شهر پاریس دست نخورده و مطابق با توصیفات هوگو در کتاب بینوایان باقی مانده؟
در سفر به پاریس چندان این ایده در ذهنم نبود که ببینم آیا هنوز مکانهایی که در کتابهای ویکتور هوگو به آن اشاره شده بود، موجود هستند یا نه. اما از منزل ویکتور هوگو دیدن کردم، همانطور که در بسیاری از کشورها خانههای بزرگان تبدیل به موزه میشود، خانه ویکتور هوگو در پاریس نیز تبدیل به موزه شده و من با اشتیاق از آن دیدن کردم.
با توجه به اینکه مترجمانی نظیر حسینقلی مستعان، نسرین تولایی، ناهید ملکوتی و محمد مجلسی به ترجمه کتاب بینوایان مبادرت اقدام کردهاند، بهنظر شما آیا وقعا نیاز به ترجمه دوباره این اثر جاودانه ویکتور هوگو بود؟چه کاستیها و نواقصی در ترجمههای قبلی شما را به سمت ترجمه دوباره بینوایان سوق داد؟
پیش از من زندهیاد محمد مجلسی هم این بینوایان را ترجمه کردهاند. بهرغم اینکه ایشان بسیار پرکار بودند و بسیار در امر ترجمه زحمت کشیدند، اما همه ترجمههایشان آزاد است. علاقهمندان میتوانند از ترجمههای ایشان بهطور اتفاقی صفحهای را باز کنند و با اصل فرانسه مطابقت دهند. افراد کتابخوان با مقایسه بخشی از ترجمههای آقای مجلسی با اصل کتاب به زبان فرانسه متوجه خواهند شد که برخی عبارات که در متن اصلی وجود دارد در ترجمه ایشان نیست یا بالعکس عباراتی اضافه شده یا درست ترجمه نشده است. عنایتالله شکیباپور نیز یکی دیگر از مترجمان کتاب بینوایان است که بهرغم اینکه ایشان زحمت زیادی کشیدند، علاقهمندان به کتاب میدانند که ترجمههای ایشان ترجمههای دقیقی نبودند. ترجمههای دیگر هم یا همزمان یا بعد از ترجمههای بنده به بازار آمدند.
با توجه به اینکه کتاب بینوایان ترجمه حسینقلی مستعان نخستین برگردان کامل کتاب بینوایان به فارسی محسوب میشود و همچنان اقبال بالایی در میان خوانندگان ایرانی نسبت به این ترجمه وجود دارد، از ترجمه حسینقلی مستعان و نقاط قوت و ضعف این ترجمه بگویید.
در ترجمه آقای مستعان از کتاب بینوایان، بسیاری از اسامی اشتباه ضبط شده و برخی از پانویسهای کتاب اشتباه هستند، شیوه ترجمه نیز از آن زمان تا به امروز تغییر زیادی کرده است. در آن زمان خیلی ترجیح میدادند که ترجمه دقیق و لفظ به لفظ باشد. به همین دلیل در نسخه ترجمه شده آقای مستعان خیلی از اصطلاحات لفظ به لفظ ترجمه شده که گاها باعث بیمعنی شدن این اصطلاحات به زبان فارسی شده است؛ مثلا زمانی که در زبان فرانسه و در جایی که صحبت از جنگ و نبرد و رزمافزار نیست، به این نکته اشاره میشود که «پرده از روی توپخانهاش برداشت» در واقع منظور نویسنده این است که «رازش را برملا کرد» اما زمانی که ترجمه بهصورت لفظ به لفظ انجام میگیرد، این قبیل اشتباهات نیز رخ میدهد یا در بخش دیگری از ترجمه آقای مستعان، بهعنوان مثال به واژه «کلید صحراها» اشاره شده است، درحالیکه این عبارت فرانسه در فارسی «کلید آزادی» معنا میدهد. حتی واژه «حقوق بشر» بهصورت «حقوق مرد» ترجمه شده است. البته اینجا قصد ندارم به اشتباهات اشاره کنم و فقط به دو،سه مورد اشاره کردم و همانطور که گفتم ترجمهای که آقای مستعان از بینوایان ارائه دادند در زمان خود یک شاهکار بود.
شما کتاب گوژپشت نوتردام و نودوسه که از دیگر شاهکارهای ادبی هوگو هستند را نیز اخیرا برای نشر هرمس ترجمه کردهاید. چطور شد احساس کردید ترجمه دوباره این آثار ضرورت دارد؟
در مورد «گوژپشت نوتردام» و «نود و سه» باید بگویم که جواد محیی، مترجم کتاب گوژپشت نوتردام بوده و باید به این مسئله اشاره کنم که در ترجمههای ایشان اشتباهات زیادی رخ داده؛ چرا که بهاحتمال زیاد ایشان چندان به زبان فرانسه مسلط نبوده. هر جا که در اثر اصلی به زبان فرانسه، خواه در یک جمله یا یک عبارت دشواری وجود داشته، در ترجمه ایشان جا افتاده و به آن اشاره نشده است. حتی در ترجمه «مردی که میخندد» 2فصل آغازین کتاب به کل ترجمه نشده است.
چه دشواریهایی در زمینه ترجمه آثار ویکتور هوگو وجود دارد. آیا این به دانش هوگو یا استفاده از واژهها و اصطلاحات قدیمی در کتابهای وی بازمیگردد؟
ترجمههای آثار ویکتور هوگو دشواریهای خاص خود را دارد؛ چرا که آثار وی از غنای واژگانی بسیار زیادی برخوردار است. بخشی از این غنا بهدلیل اطلاعات زیاد هوگو از مسائل مختلف است؛ بهعنوان مثال زمانی که درباره معماری صحبت میکند، اصطلاحات معماری را بسیار بهجا بهکار میگیرد.
از اشعار هوگو و اهمیت وی بهعنوان یک شاعر در فرانسه برایمان بگویید.
همانگونه که میدانید ویکتور هوگو شاعر بسیار توانایی است. اشعار وی در فرانسه بسیار شناخته شده و مطرح هستند. بسیاری نیز او را بهترین شاعر فرانسه میدانند. البته هوگو علاوه بر اینکه شاعر توانایی بود، سیاستمدار، فیلسوف و دانشمند بزرگی نیز بود که بخشی از آثار خود را به افکارش اختصاص داده است. اعتقادات و عقاید هوگو در آثار وی بسیار بازتاب یافتهاند؛ بهعنوان مثال در گوژپشت نوتردام او بسیار از اصطلاحات معماری و اصطلاحات قدیمی استفاده کرده و همانطور که میدانید داستان کتاب در واقع مربوط به سده پانزدهم میلادی است. در این کتاب هوگو از واژههای منسوخ زیادی استفاده کرده و به همین دلیل نیز من در این کتاب به جای واژه «دادگستری» واژه «عدلیه» را بهکار بردهام یا از واژههایی نظیر نظمیه، ضیطیه و گزمه استفاده کردهام. امروز این واژگان بهکار نمیآیند اما در گذشته بهکار میرفتهاند، من از این واژگان استفاده کردهام تا بتوانم فضای اثر را بهتر منتقل کنم.
از مرگ نابهنگام و ناگوار دختر هوگو و تأثیر این اتفاق در زندگی و آثار وی بگویید. برای حسن ختام به یک جمله با عبارت مهم ویکتور هوگو اشاره کنید.
هوگو روح بسیار حساسی داشت، بزرگترین و دردناکترین رویداد زندگی وی مرگ دخترش لئوپولدین در 19سالگی بود. در این حادثه قایق حامل وی در رود سن واژگون شد و به همراه همسرش غرق شد. پس از این حادثه هوگو اشعار زیبایی را برای دخترش سرود. گفتهاند که ویکتور هوگو خوشبخت بوده چرا که توانسته رنجش را در قالب شعر بیان کند. این عبارت هوگو بسیار تأثیرگذار است: «خدایا مرا حفظ کن، کسانی را که من دوست دارم، برادرانم را، خویشانم را، دوستانم را، دشمنانم را نیز هر چند که با من بد کنند، حفظ کن تا هرگز تابستان را بیگل، قفس را بیپرنده، کندو را بیزنبور و خانه را بیکودک نبینم.»