طلوعِ زندگی... | سازندگی


«بالاپوشی از قطار» دومین اثر داستانی مهدیه کوهی‌کار است که به‌تازگی از سوی نشر بان منتشر شده است؛ پیش از این رمان، مجموعه‌داستانی با عنوان «از مردهای تهران می‌ترسم» از کوهی‌کار به چاپ رسیده بود. رمان «بالاپوشی از قطار» فضایی نسبتا مدرن و شهری دارد و به ارتباط میان آدم‌ها اشاره دارد. آدم‌‌های یک خانواده که علی‌رغم در کنار هم بودن، از یکدیگر فاصله گرفته‌اند. نام‌گذاری فصل‌های رمان، هر کدام به تنهایی می‌توانند رمانی مستقل را به ذهن تداعی کنند.

بالاپوشی از قطار مهدیه کوهی‌کار

رمان در ظاهر پرشخصیت به‌نظر می‌رسد، اما بیش از هر چیز مخاطب به‌دنبال راوی اصلی داستان، زنی جوان به‌نام «طلوع» است. طلوع، ارتباط روحی و روانیِ عجیبی با پدرش، دارد. نفرتی کهنه و قدیمی، از پدر (یحیی) در ضمیر ناخودآگاه او نقش بسته، اما با وجود اتفاقاتی که به‌تدریج با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم، همچنان در تلاش برای نگهداری از پدری که بیماری قلبی دارد و درگیر مشکلات بسیاری است. راوی، با ذهنی بیمارگون تحت‌تأثیر رفتارهای پدر در گذشته بوده و افرادی را که با آن‌‌ها در ارتباط است، با اسامی ویژه‌ای صدا می‌کند.

داستان با صحنه‌ عجیب و تأثیرگذاری شروع می‌شود؛ آتش‌سوزی. آتش‌سوزی ماشین در خیابان، بهانه‌ روایت و پلی ا‌ست که حال و طلوع را به گذشته و اتفاقاتی که او از سر گذرانده وصل می‌کند. ما به‌تدریج و درخلال فصل‌‌هایی که گاهی از زبان طلوع روایت می‌شوند و گاهی از زبان جوانی یحیی، که در کلانتری کار می‌کرده است، تا حدودی به گذشته‌ این خانواده اشراف پیدا می‌کنیم. گذشته‌ای تلخ، که به مرور، لایه‌های پنهان در گذشته کنار می‌روند و حقایق عجیبی از زندگی، این خانواده آشکار می‌شود. فضای مردسالارانه و گاها زن‌ستیز شخصیت‌های مرد داستان، نخ‌نما شده، اما همچنان حضور پررنگ خود را در داستان حفظ می‌کنند.

می‌توان گفت که رمان، میان چهار شخصیت به نسبت‌های نامساوی تقسیم شده است: طلوع، یحیی، بانو و بختیاری که با وجود در سایه‌بودن، نقش کلیدی در پیشرفت ماجرا دارد؛ شخصیت‌‌هایی که هر کدام نماینده‌ تفکرات قشر خاصی از جامعه هستند. نویسنده با زبان قصه‌گو و فضا‌پردازی به نسبت قابل‌قبولی ارائه داده و جزئیات تصویری و توصیفات، بخش زیادی از روایت داستانی را بر دوش می‌کشند.

رمان با ریتم تند و نفس‌گیری شروع می‌شود و به‌تدریج آهسته می‌شود و باز مجدد در یک‌سوم پایانی، به ریتم تند می‌رسد. دغدغه‌ نویسنده به‌نظر، ارتباط میان دختر، مادر و پدر و گذشته‌ آن‌ها و اتفاقی است که برای بانو، مادر طلوع افتاده. نویسنده، در ایجاد این مثلث عاطفی، تراژیک عمل کرده کما این‌که، از الگوی و کلیشه‌ عشق ممنوع نیز در این رمان بهره گرفته است.

شخصیت‌های رمان، هر کدام سردرگمی‌های پنهان و آشکاری دارند که درنهایت این طلوع است که گرفتار عواقب آن‌ها می‌شود. شخصیت‌های واقعی و ذهنی‌ای که طلوع با آن‌ها در ارتباط است، بختیاری همکار پدر، در کلانتری و راسو و انس و اورکت آمریکایی و...

طلوع کودکی ناآرامی دارد، شاهد درگیری پدری شکاک با مادرش است، صحنه‌ شلنگ آب‌گرفتن کاغذهای خطاطی بانو، توسط یحیی، صحنه‌ آتش‌زدن کتاب‌های ‌آیدین در رمان «سمفونی مردگان» تداعی می‌‌کند. طلوع ذهن مغشوشی دارد و به دنبال انسجام ذهنی می‌‌گردد. این انسجام را در رابطه با شخصیت‌‌های دیگر داستان جست‌وجو می‌‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...