تکمیل همایون در شب رشدیه گفت که میرزا حسن رشدیه در کار فرهنگی خود در تاسیس مدارس نوین استقامت زیادی داشت در صورتی که استبداد سلطنت و ارتجاع مذهبی در دوران قاجار همیشه مخالف او بودند.

میرزاحسن رشدیه

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مراسم «شب رشدیه» از سلسله شب‌های بخارا، ویژه بزرگداشت مقام میرزا حسن رشدیه، بنیانگذار مدارس نوین در ایران، شامگاه گذشته سه‌شنبه ۳۱ خرداد با سخنرانی آیت‌الله سیدمصطفی محقق داماد، مقصود فراستخواه، ناصر تکمیل همایون، سیدرضا باقریان موحد، رحیم روحبخش، محمد بقایی شیره جینی، احمد عزتی پرور و بهدخت رشدیه با اجرای علی دهباشی در کانون زبان پارسی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد.

در این برنامه همچنین از کتاب «مجموعه آثار میرزا حسن رشدیه» به کوشش سیدرضا باقریان موحد و مقدمه آیت‌الله محقق داماد که توسط انتشارات کتاب طه منتشر شده، رونمایی شد.

برگزاری سمیناری علمی برای شناخت رشدیه ضرورت دارد

ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار معاصر نیز در این نشست ضمن صحبت درباره ضرورت شناخت میرزا حسن رشدیه، گفت: من در کتاب‌های «آموزش و پرورش در ایران» و «مکتبخانه‌ها در ایران» درباره میرزا حسن رشدیه نوشته‌ام. در مطالعه پیرامون او به این نتیجه رسیدم که باید سمیناری علمی درباره شخصیت رشدیه برگزار شود تا ذیل آن پژوهشگران بتوانند از دیدگاه‌های مختلف ابعاد رشدیه را بررسی کنند.

وی افزود: ما هنوز هم چیز زیادی درباره رشدیه نمی‌دانیم. ما می‌دانیم که او در دارالمعلمین بیروت درس خواند اما نمی‌دانیم چه خواند و استادانش چه کسانی بودند؟ حتی ما نمی‌دانیم چرا پس از پایان تحصیلش به ایروان می‌رود؟ به نظرم می‌توان در ایروان اسنادی درباره او پیدا کرد. ما پیش از رشدیه هم در ایران مدرسه داشته‌ایم، اما نهاد آموزش و پرورش پس از دوران شاه عباس واقعاً رو به زوال رفت.

تکمیل همایون ادامه داد: سطح آموزش و پرورش در دوران قاجاریه بسیار پایین بود و حال بزرگی چون رشدیه می‌خواهد آن را متحول کند. ببینید مدرنیته از دل جامعه قاجاریه نجوشید و حتی مدرنیزاسیون یعنی پوشیدن لباس مدرنیته هم رخ نداد و ما در آن دوران صرفاً خود را شبیه غربی‌ها درآورده بودیم. به همین دلیل هم اتفاقات عجیبی در این دوران رخ می‌داد. به عنوان مثال دارالفنونی که امیرکبیر با خون جگر درست کرده بود، دو سال پس از تأسیس به مناسبت روز تولد ملیجک تعطیل شد و بچه‌ها با سنگ وارد مدرسه شده و به جهت انبساط خاطر ملیجک شیشه‌های مدرسه را شکستند.

با نهادهای آگاهی دهنده مخالف بودند

تکمیل همایون در بخش دیگری از سخنان خود به مخالفت قدرتمندان و برخی سیاسیون در دوران قاجار با تأسیس مدارس اشاره کرد و گفت: ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر سوم از فرنگ در ایروان مدرسه رشدیه را دیده و خوشش می‌آید و دستور می‌دهد که رشدیه به ایران بازگشته و در تبریز مدرسه بسازد. رشدیه همراه موکب همایونی می‌شود، اما در نخجوان او را متوقف می‌کنند، چرا که بدخواهان هنوز شاه و همراه به مرز ایران نرسیده در گوش او خوانده بودند که مدرسه و آگاهی رعیت باعث طغیانشان بر شاه می‌شود و آنقدر این کار را ادامه دادند تا اینکه شاه دستور به بازداشت موقت رشدیه داد.

نویسنده کتاب «تاریخ اجتماعی و فرهنگی تهران: از آغاز تا دارالخلافه ناصری» همچنین به ذکر خاطره‌ای از دوران کودکی خود در قزوین پرداخت: در محله دوران کودکی ما در قزوین، مدرسه‌ای بود که تنها یک دختر از این محل بدون چادر به این مدرسه می‌رفت. از کل قزوین هیچکس از محله ما زن نگرفت تا باعث شدند که مدرسه تعطیل شود. متأسفانه روحانیت در آن دوران با مدرن شدن سه نهاد «تعلیم و تربیت»، «عدلیه» و «موقوفات» مخالفت می‌کرد چون در دست خودشان قرار داشت و اگر قرار بر مدرن شدن بود از تحت سلطه آنها بیرون می‌آمد.

اقدامات مخالفان و استقامت رشدیه به کار فرهنگی‌اش

این جامعه شناس در بخش دیگری از سخنان خود استقامت میرزا حسن رشدیه بر کار مدرسه سازی را ستودنی دانست و گفت: متحجران مدام مدرسه او را با دینامیت منفجر می‌کردند، حتی یکبار به او تیراندازی کرده و پایش را مجروح کردند. او در پاسخ می‌گفت که هیچ اشکالی ندارد با همین پای مجروح به ملاقات پروردگارم می‌روم.

وی افزود: استبداد سلطنت و ارتجاع مذهبی در دوران قاجاریه مخالف فعالیت‌های میرزا بودند و وای به روزی که این دو با هم یکی شوند. این درصورتی بود که در مدارس او تماماً دروس دینی، وطن پرستی، انسانیت و… تدریس می‌شد. از بین روحانیون تنها شیخ هادی نجم آبادی که خدا رحمتش کند، از او حمایت می‌کرد.

تکمیل همایون اضافه کرد: مرحوم رشدیه بجز اعتقاد به آموزش و پرورش، طرفدار حقوق زنان و همچنین آزادی خواه بود و همین موارد کارش را سخت می‌کرد. او درباره قانون و حکومت ملی کتاب هم نوشته است. به هر حال تا آخرین نفس خود از تعلیم و تربیت حمایت کرد و پایدار ماند. خدا به ایشان ۹۷ سال عمر داد و هنوز هم جزو نفراتی است که یادش به ما عشق، روح و علاقه می‌دهد.

رشدیه فرزندان ما را از مکتبخانه‌ها نجات داد

سیدمصطفی محقق داماد در این مراسم سخنان خود را با خواندن شعر «یاد بعضی نفرات» نیما یوشیج که در آن به میرزا حسن رشدیه هم اشاره شده، آغاز کرد و گفت: مرحوم امیرکبیر بسیار علاقه داشت تا مدرسه بسازد. وقتی جهل مردم باعث شد تا فرزندان خود را برای آبله کوبی نیاورند، امیر گفت که جهل مردم هم بر عهده ماست و ما اگر در هر خیابان مدرسه درست می‌کردیم، بساط دعانویس‌ها و رمال‌ها جمع می‌شد.‌

وی افزود: آنچه امیرکبیر ساخت نه مدرسه که دارالفنون بود. دارالفنون اختصاص به تحصیلات عالیه داشت و نه آموزش ابتدایی. نخستین کسی که مدرسه برای آموزش و پرورش ساخت میرزا حسن رشدیه بود و او فرزندان ما را از مکتب‌خانه‌ها بیرون آورد و روی میز و نیمکت مدرسه نشاند، اما جهل مقدس گریبان او را گرفت. در تبریز به دلیل راه اندازی مدرسه نخست او را سخت کتک زده و بعد حربه تکفیر را بر علیه‌اش به کار بردند و هر خشت از مدرسه‌اش را به جایی افکندند.

شیخ عبدالکریم حائری بر پیکر رشدیه نماز خواند

این عضو فرهنگستان علوم ایران اضافه کرد: وقتی مدارس میرزا حسن رشدیه را در تبریز، مشهد، تهران و… تخریب کردند او در نهایت به قم پناه آورد و شیخ عبدالکریم حائری مرجع وقت شیعیان و احیا کننده حوزه علمیه قم او را در حمایت خود گرفت و حتی شیخ برای او مدرسه‌ای فراهم کرد. میرزا حسن رشدیه حتی به شیخ عبدالکریم وصیت کرد که پس از مرگش در گذری که محل عبور دانش آموزان است، دفن شود. پس از درگذشتش شیخ عبدالکریم حائری بر پیکر او نماز خواند و در قبرستانی که به نام خودش بود، به خاک سپرد.

نویسنده کتاب «فاجعه جهل مقدس» با اشاره به اینکه ما در زمانه فعلی درکی مانند درک میرزا حسن رشدیه از آموزش و پرورش نداریم، گفت: اشتباه بزرگ ما در این سال‌ها مثل مرحوم رشدیه فکر نکردن بود. ما دانشگاه‌های بسیاری در کشور ساختیم و اینقدر دکتر تحویل جامعه دادیم که شمار آن از اعداد خارج است. در مقابل آموزش و پرورش را رها کردیم و این اشتباه بزرگ ما بود. مگر معلمان امروز ما چه کسانی هستند؟ من در دبستان گلستان می‌خواندم که امروزه در دانشگاه‌ها هم نمی‌توانند آن را مطالعه کنند.

وی ادامه داد: معلمان روزگاران پیشین واقعاً دانشمند بودند و حکیم و حتی خط را هم یاد می‌دادند اما امروزه نوشتن فارسی دارد از یاد می‌رود. ما باید به آموزش و پرورش باز گردیم و اخلاق، گفت‌وگو با دیگری، تحمل و… را از همین دوران به فرزندانمان آموزش بدهیم. مدارس دو برابر بیشتر از مساجد و تکیه‌ها می‌توانند بچه‌ها را از نظر اخلاقی تربیت کنند.

رشدیه یک تحول خواه اجتماعی بود

مقصود فراستخواه دیگر سخنران این مراسم نیز در بخشی از سخنان خود گفت: تفاوت میرزا حسن رشدیه با دیگر روشنفکران این بود که او را باید یک تحول خواه اجتماعی و یک کنشگر کف جامعه دانست و همچنین مرتب برای اصلاح امور به دولت فشار می‌آورد و متوجه این نکته شده بود که تا دولت اصلاح نشود کار اصلاح جامعه سخت است.

وی افزود: به نظر من هوشمندی رشدیه در این بود که به مردم زیر پوست شهر توجه داشت، مردمی که می‌خواستند یاد بگیرند. کسانی که در ایران مردم را شناختند، در تاریخ باقی ماندند، اما چه بسیار کسانی که در ایران به نام مردم تخریب کردند.

رشدیه برای تجربه معاصرت ما فضلیت‌های تازه‌ای ایجاد کرد

فراستخواه در بخش دیگری از سخنان خود اشاره کرد: میرزا حسن رشدیه برای تجربه معاصرت ما فضلیت‌های تازه‌ای ایجاد کرد. تعبیر او از آموختن به یک تجربه معنوی رهایی بخش بود. همچنین در نظر رشدیه در آموختن شجاعت بسیاری وجود دارد. اکثر ما می‌خواهیم در آسودگی نیاموختن زندگی کنیم، اما رشدیه به آموختن، به مثابه یک معرفت رهایی بخش نگها می‌کرد.

فراستخواه اضافه کرد: عنصر کانونی پروژه رشدیه عقلانیت و خردباوری است. کتاب «سفرنامه روح» رشدیه را باید حتماً مطالعه کنید. در این کتاب رشدیه تحت تأثیر قصیده عینیه ابن‌سیناست. به باور رشدیه روح انسانی میل به رشد و شکوفایی دارد و روح انسانی شهر به شهر می‌گردد و مهم‌ترین شهری که در آن آرام گرفته و امنیت پیدا می‌کند، شهر عقل است. وقتی رشدیه از شهر عقل استفاده می‌کند مراد او عقلانیت اجتماعی است. رشدیه حتی در کتاب سفرنامه روح اخلاق را نیز به عقلانیت منوط می‌کند.

اسناد مربوط به بزرگان فرهنگ در منازل نگهداری می‌شود

بهدخت رشدیه، نوه میرزا حسن رشدیه یکی دیگر از سخنرانان این مراسم بود. وی در بخشی از سخنان خود گفت: من در دوره‌ای شروع به جمع آوری اسناد خانوادگی و تاریخ شفاهی خاندان رشدیه کردم و همچنین اسناد بسیاری را در اختیار پژوهشگران گذاشتم که یکی از آنها آقای سیدرضا باقریان بود که کتابش امروز رونمایی می‌شود. او دبیر و معلم در شهر قم است و نذر کرده بود که به خطر ۷۰ سال زحمت رشدیه برای ایران هفت سال برای او کار کند.

وی افزود: دغدغه من رشدیه‌ها هستند یعنی کسانی که برای ایران زحمت کشیده و ریشه‌های فرهنگ را ساختند. اسناد این اشخاص در خانه‌هاست و سازمان‌ها اسناد زیادی ندارند. متأسفانه فرهنگ بومی ما این‌گونه عادت داده که مردم اسناد و مدارک را در منازل نگهداری کنند و ما باید این فرهنگ را تغییر دهیم.

بهدخت رشدیه ادامه داد: من در این مدت توانستم اسناد جدیدی را درباره میرزا حسن رشدیه پیدا کنم. به عنوان مثال یکی از این سندها درباره آموزش به نابینایان است. در بین اسناد من به نامه‌ای برخوردم که درباره آموختن به نابینایان است. انگیزه اصلی میرزا حسن این بود که در حین خراب کردن مدرسه مشهد به دست متحجران یکی از محصلان کور می‌شود و بچه از اینکه دیگر نمی‌تواند درس بخواند ناراحت بود و میرزا به او قول داد که راهی را برای آموزشش پیدا کند.

آموزش دختران برای رشدیه اهمیت بسیاری داشت

نوه مرحوم میرزا حسن رشدیه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اهتمام ویژه این شخصیت برجسته اجتماعی در دوران قاجار به آموزش دختران چنین گفت: برای رشدیه به جز آموزش عمومی، آموزش دختران نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. او وقتی به قم تبعید شد، موهای دو دختر بزرگش یعنی شهناز و مهین بانو را می‌تراشید و آنها را به مدرسه پسرانه می‌فرستاد، تا وقتی که دبستان را تمام کردند به آنها گفت که فعلاً تا همینجا کافیست. تمام کسانی که بعدها مدرسه دخترانه در تهران و دیگر شهرها تأسیس کردند همه از بستگان نزدیک میرزا حسن رشدیه بودند و خود او آنها را به تأسیس این مدارس ترغیب کرده و حتی برنامه درسی‌شان را نیز تدوین می‌کرد.

جبار باغچه بان هزینه سنگ مزار رشدیه را تأمین کرد

بهدخت رشدیه در بخش دیگری از سخنان خود به برنامه‌های مشابه باغچه‌بان و رشدیه برای آموزش کودکان نابینا اشاره کرد و ادامه داد: باغچه بان در ایروان و رشدیه در ایران کار خود را پی گرفتند و روابط خانوادگی این دو نزدیک بود، اما ما سندی برای ارتباط آنها نداریم. مرحوم باغچه‌بان در آخرین سال‌های حیات رشدیه پولی را جمع آوری کرده بود تا مجسمه‌ای از رشدیه برای نصب در مدرسه خود بسازد اما وزارت معارف مانع شد و در نهایت آن پول برای سنگ مزار گرانبهای رشدیه در آن دوران هزینه شد. متأسفانه این سنگ اکنون زیر سنگی قرار گرفته است که برخی از معلمان قم به تازگی بر روی مزار رشدیه نصب کرده‌اند.

نام رشدیه در کتاب درسی مدارس نیست

سیدرضا باقریان موحد، گردآورنده کتاب «مجموعه آثار میرزا حسن رشدیه» نیز در این مراسم سخنرانی کوتاهی برای حاضران ایراد کرد. وی در بخشی از سخنان خود گفت: من امسال بیست و ششمین سال معلمی‌ام را می‌گذرانم. در این مدت همیشه دغدغه من این بود که چه کسی این سفره معلمی را برای همه ما پهن کرد؟ بنابراین تصمیم گرفتم در این باره تحقیق کنم و البته به میرزا حسن رشدیه رسیدم.

وی افزود: با شروع تحقیقاتم متوجه شدم که چهار کتاب درباره رشدیه و زندگینامه او منتشر شده است که دو کتاب به قلم فرزندان اوست. به باورم این کتاب‌ها بسیار مفید بودند بنابراین وارد زندگینامه رشدیه نشدم و تصمیم گرفتم روی کتاب‌های درسی تالیفی‌اش کار کنم.

این معلم و پژوهشگر اضافه کرد: بنابراین به جست‌وجوی کتاب‌هایش برآمدم. آموزش و پرورش استان قم که هیچ سندی در این باره نداشت و من به ناچار به تهران آمدم. متأسفانه در آموزش و پرورش تهران نیز هیچکدام از کتاب‌های رشدیه وجود نداشت و نکته زشت دیگر این بود که هیچ انگیزه‌ای هم برای آنها درباره شناخت رشدیه وجود نداشت و حتی به من می‌گفتند که وقتت را تلف نکن. به همین دلیل است که به نظر من امروزه آموزش و پرورش در زمینه کتاب‌های درسی مشکل دارد چون ریشه‌ها را نمی‌شناسند.

نقش میرزا حسن رشدیه در مشروطیت مغفول مانده است

محمد بقایی شیره جینی، پژوهشگر کتاب «زندگینامه، آرا نظرات و خاطرات میرزاحسن رشدیه» یکی دیگر از سخنرانان این نشست بود. وی در بخشی از سخنان خود با اشاره به خاطره‌ای از دوران نگارش پایان‌نامه دانشگاهی‌اش گفت: من در دوران دانشجویی قصد خودم از نگارش پایان‌نامه درباره میرزا حسن رشدیه را با استادم درمیان گذاشتم و او گفت که تأسیس چند مدرسه هم مگر پایان‌نامه می‌خواهد؟ و این متأسفانه به دلیل منابع اندک و شناخت کم ما ایرانیان از این چهره برجسته است.

وی افزود: من کارمند کتابخانه ملی هم هستم. در سال‌ها پیش بانو سارا رشدیه و همسرش به مرکز اسناد کتابخانه ملی آمده و درباره شیوه اهدای اسناد می‌پرسیدند و در نهایت اسناد بسیاری از مرحوم رشدیه به کتابخانه اهدا کردند. بویژه در این اسناد سه سند از خاطرات میرزا بود که بسیار خواندنی بودند و به من در نگارش کتابی که درباره میرزا کار کردم، کمک بسیار کردند.

بقایی ادامه داد: به نظر من هم برگزاری همایشی تخصصی درباره میرزا حسن رشدیه لازم است. ما می‌دانیم که مرحوم میرزا در انقلاب مشروطیت و نهضت بیداری ایرانیان فعالیت شایانی کرد، اما هنوز آنطور که شایسته است به این موضوع نپرداخته‌ایم. حتی میرزا در طی سندی خود اعلام می‌دارد که طرح درخواست عدالتخانه را او ارائه کرده است. این نکاتی است که ما باید به تحقیق پیرامونشان بپردازیم. من در فصل دوم کتابم نقش میرزا در انقلاب مشروطیت را بررسی کرده‌ام.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...