سرشار از حقیقت معنا | آرمان ملی


فرناند و پسوا می‌گوید ما هرگز به کسی عشق نمی‌ورزیم ما تنها به تصورات شخصی خویش عشق می‌ورزیم ما به سرانجام شخصی خود عشق می‌ورزیم؛ و ایرن نمیروفسکی [Irene Nemirovsky] در «زن پلید» [Jezebel] می‌نویسد: می‌بینی حتی وقتی دیوانه وار عاشق هستیم فقط به خودمان فکر می‌کنیم. می‌توان با این گفته تامل برانگیز پسوا زن پلید را خواند و ساعت‌های متمادی به دیوار و ساعت شنی زمان خیره ماند، خود را در آیینه زمان از دست رفته مارسل پروست جست و جو کرد، با گلادیز آیزناخ گذشته‌ها را مرور کرد، گذشته‌ها را در آیینه بی‌رحم و مروت نقد و بررسی خدای گونگی وجدان ورق زد، وجدان را به شهادت گرفت برای دفاع از کم و کاستی‌های آدمیزادی، مگر نه این است که پروست می‌گوید انسان به دلیل پیچیدگی‌های پر رمز و راز هستی گاه و به تلنگری همه آرمان و اعتقادتش را فراموش می‌کند و آن می‌کند که تا همین چند لحظه پیش از آن تبری می‌جست، پس به استناد همین گفته موجز و درخور می‌توان می‌توان می‌توان.... و شاید میان این همه توانستن‌ها نمی‌توان اما!

ایرن نمیروفسکی [Irene Nemirovsky] زن پلید» [Jezebel]

از بازدارنده‌های بر سر راه عشق، وجه جنون آمیزی است که در انسان بی‌تاب و عجول زمانه قد علم می‌کند. وجهی ناشناخته که مدام در سرش می‌گردد و او را به تند رفتن تشویق می‌کند غافل از آنکه انتظار، از مولفه‌های حتمی در این راه است. انتظار در دوره‌های متفاوت سنی تعریفهای متمایزی را برای نجات انسان از این مهلکه خودخواسته ارائه می‌دهد اما کو گوش شنوا. انسان ذاتا تصاحب گرا، بی‌قرار و خودخواه است. باید که در کمترین زمان به بیشترین دستاوردها برسد؛ برای تبیین این امر مهم نگاه کنید به توقعات مرد از اولین دیدار و مقاومت به حق زن در برابر این زیاده خواهی بی‌صبرانه دور از انتظار.

نمیروفسکی در زن پلید انگار دارد تاریخ را به سبک و سیاق بالزاک در «زن سی ساله» از نو باز می‌سازد، زن سی ساله چه معمای پرماجرای جذابی! اینجا اما گلادیز از سی سالگی خود كم و بیش به سلامت گذشته، اما همچنان دغدغه مند عشق است و زیبایی، ببینید: «میل به جذاب بودن و دوست داشته شدن، لذتی رایج در همه زنان، برای او به یک دغدغه تبدیل شده بود. شبیه شیفتگی مردان به پول و قدرت عطشی که هر لحظه بیش و بیشتر می‌شود و هیچ چیز نمی‌تواند به طور کامل آن را فرو بنشاند.»

پرسش این است به راستی آیا می‌توان زن پلید را در راستای عاشقانه‌هایی با پایانی تلخ و اندوهبار و در عین حال ممتاز و بی‌بدیل چون «مادام بوواری»، «آنا کارنینا» و یا حتی ناتاشای «جنگ و صلح» ارزیابی کرد؟ پاسخ به این سوال را می‌توان همان دغدغه پنهان از نظر شخص ایرون نمیروفسکی تلقی کرد، دغدغه‌ای ستودنی قابل تامل، جذاب و گیرا برای اهل نظر. اما جدای از هرگونه واکاوی در چند و چون این پرسش و دغدغه، حرف حساب این است که نمیروفسکی در «زن پلید» پرده از خود و ناخودآگاه بسیار زنان و مردانی برداشته که همیشه در خلوت و عزلت به فانتزی پردازی معمول و نامعمول عشق و تصاحب اندیشیده‌اند. عشق را دستمایه خودخواهی‌های انسانی قرار داده به لذت پرستی مدام و مداوم تا به ابد فکر کرده و در نهایت دنیا را خواسته و ناخواسته در مداری جز دایره تنگ تعریف اولیه گرد شش قرار داده‌اند، زنان و مردانی که جز با قلم غول آسای نمیروفسکی شاید خیلی دیده و شنیده نمی‌شدند.

با این همه نمی‌توان داستان زن پلید را به تمامی در راستای داستانهای روانشناختی انسان شناختی فلسفی یا حتی جنایی ارزیابی کرد؛ چرا که نویسنده پیش از آنکه به همه اینها بیندیشد به فرجام کار گلادیز آیزناخ اندیشیده و به قتلی که ابدا مخاطب را به این سمت و سو نمی‌برد که در مواجهه با یک رمان جنایی است. زن پلید در یک نگاه و نظر همه اینهاست و در زاویه دیدی دیگر نیست و همین تعلیق و انبوه وارگی در برداشت‌هاست که از یک روایت نه چندان خاص، داستانی رقم خورده مهیج، اندیشه محور و گیرا. «خوشبختی هدیه وحشتناکی است وقتی که بیش از حد کامل و جسورانه باشد و به پایان برسد مانند هر چیز دیگر.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...