در سوگِ ادبیات | سازندگی


«سوگواری در دوبلین» [Dublinesque] از شاخص‌ترین آثار انریکه بیلاماتاس [Enrique Vila-Matas] نویسنده اسپانیایی است که با ترجمه زهره قلی‌پور در نشر خوب منتشر شده است. «سوگواری در دوبلین» ماجرای سفرِ جادوییِ ساموئل ریبا در دوبلین است که عشقش به ساموئل بکت، مکاشفه‌ای اولیس‌وار را موجب می‌شود که سوگِ فقدانِ ادبیات در جهان را تصویر می‌کند!

سوگواری در دوبلین» [Dublinesque] انریکه بیلاماتاس [Enrique Vila-Matas]

«سوگواری در دوبلین» به‌نوعی سوگ‌نوشتِ انریکه بیلاماتاس است که رویایی در سر دارد، برای بازیابی جهان ازدست‌رفته و نومید، شاید که از مسیر بکت و جویس، بتوان خودنوشتن را بازآفرینی کرد، در زمانه‌ هیاهوهای بسیار برای هیچ!

در «سوگواری در دوبلین»، آن مک‌لین و ساموئل ریبا، ناشر الکلی و دوستدار کتاب 60ساله کاتالانی، با توجه به نشانه‌های آخرزمانی که پایان قریب‌الوقوع کتاب در عصر تاریک دیجیتال ما را جار می‌زند، تصمیم می‌گیرد با گروهی از دوستانش به دوبلین (شهر جویس) سفر کند و در مراسم گرامیداشت ادبیات، مراسم تشییع کتاب را برگزار کند. فهرست «افراد واقعی»، که بیشتر آنها نویسنده هستند، در شرح سفرِ آیینیِ ساموئل ریبا ظاهر می‌شوند: جولین گراک، کلادیو ماگریس، ژرژ پرک، هوگو کلاوس، بورخس، کارلو امیلیو گدا، و بسیاری دیگر از مشاهیر ادبیات مدرن.

برخی ممکن است وجود داشته یا نداشته باشند، برخی ممکن است مانند روحی که با خود هدیه‌ای دارد، ظاهر شوند، برخی نیز فضایی بیش از آنچه شایستگی آن را دارند اشغال می‌کنند- حضور پل آستر در میان نوآوران داستان کمی گیج‌کننده است- اما همه باهم نوعی غم‌انگیز ادبی را در اطراف غیبت بزرگ، نویسنده «اولیس»، تداعی می‌کنند. بیلاماتیاس بالاتر از جویدن لقمه‌های استاد از واقعه برجسته دوبلین که جویس برای آن سوگواری کرد، با تکنیک‌های داستانی متفاوت در «اولیس» تا یک تکه را انتخاب کند؛ بنابراین مرد مرموزی که بارانی پوشیده بود، همان‌که در فصل «هادس» در اولیس به مراسم سوگواری پدی دیگنم رفت‌وآمد می‌کند، در «سوگواری در دوبلین» مانند تجسم روحی خیلی چیزها که ریبا در موفقیت در شغل انتشاراتی به‌دنبال آن بود، حالا در افول خدایانش به پایان می‌رسد: با دیدن یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان مانند ساموئل بکت، اینکه به ادبیات بیشتر از شیشه نوشیدنی اعتماد داشته باشد و به آن حقیقت ادبی ایمان داشته باشد، چیزی که کسی مانند بیلاماتیاس سعی در تخریب آن دارد.

با وجود این، خواندن ویرانه‌ها تلاش هنری شایسته‌ای است. بکت به این نکته اشاره می‌کند که درحالی‌که جویس با اضافه‌کردن ساختمان‌های بزرگ، دائما حرکت می‌کرد، خود او با با وجود این، مطالعه‌ ویرانه‌ها تلاش هنری شایسته‌ای است. بکت خاطرنشان می‌کند، درحالی‌که جویس این عمارت را هرروز بزرگ‌تر می‌کرد، او مرتبا این ساختمان را با برداشتن سنگ‌به‌سنگ کوچک و کوچک‌تر می‌کرد. براساس این ادعا، ریبا برای بیلاماتاس همچون یک دریافت درونی بود. او متوجه می‌شود که «داستان عصر گوتنبرگ و به‌طور کلی ادبیات مانند یک موجود زنده به‌نظر می‌رسد که پس از رسیدن به اوج حیات خود با جویس، اکنون با وارث اصلی و بلافصل خود، بکت، درحال تجربه‌ فروپاشی و آسیب بیش از هر زمان دیگر است. این فرم فیزیکی از زوال و انحطاط در مقابل شکوه زمان جویس مانند سقوط در دریایی از کمبودها در زمان حال است. همانند فاحشه‌ای به پوچی رسیده است که برای خودکشی به انتهای اسکله حرکت می‌کند درحالی‌که باد و باران به بارانیِ او ضربه‌های هولناکی می‌زند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...