مجموعه داستان «ارواح اتاق زیرشیروانی» نوشته انریکه اندرسون ایمبرت منتشر شد.

به گزارش ایسنا، این مجموعه داستان با ترجمه جواد عاطفه در انتشارات کوله‌پشتی عرضه شده است.

در معرفی ناشر از این کتاب عنوان شده است: انریکه اندرسون ایمبرت - نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار، پژوهشگر، منتقد ادبی و فعال سوسیالیست- متولد ۱۲ فوریه ۱۹۱۰ شهر کوردوبا در آرژانتین، از استادان دانشگاه هاروارد، و یکی از نویسنده‌های شیوه داستان‌نویسی «میکرو» است. داستان‌های او در خیال و واقع‌گرایی جادویی به هم گره می‌خورند و داستان‌هایی خاص، متفاوت و موجز را به بار می‌آورند. نظریه و تکنیک‌های داستان‌نویسی ایمبرت باعث شده تا از او به عنوان یکی از پدران بنیانگذار رئالیسم جادویی در ادبیات جهان نام برده شود.

سبک و مکتبی که بعدها توسط نویسندگانی چون میگل آنخلو آستوریاس، آلخو کارپانتیه، و گابریل گارسیا مارکز و بسیاری دیگر از بزرگان ادبیات اسپانیا و جهان به بلوغ و اوج خود رسید. از نظر مارکز، داستان کوتاه دو صفحه‌ای «سبکی پدرو» که در سال ۱۹۳۷ نوشته شده، از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان است.

اندرسون با داستان‌های عجیب، خاص و شگفت‌آور، تا به‌حال برای مخاطب فارسی‌زبان ناشناخته بوده و این نخستین بار است که داستان‌هایی از او به فارسی ترجمه شده است! ایمبرت کوتاهِ‌کوتاه می‌نوشت و جهانی پرهیبت و باشکوه را در داستان‌های خود به تصویر می‌کشید. مارکز از او به‌عنوان استاد تخیل‌پردازی ادبیات آمریکای لاتین یاد می‌کرد و بورخس هم درباره ایمبرت گفته بود: «اندرسون خیال‌پردازترین نویسنده سرزمین خیال‌ها و رؤیاها است». درباره سبک نوشتارش هم گفته بود: «سبک او برخاسته از یک تخیل باشکوه است».

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...