داستان‌های رومی آلبرتو موراویا، بعد از 22 سال تجدید چاپ می‌شود.

رضا قیصریه، مترجم این کتاب، با اعلام این خبر به ایبنا افزود: 26 داستان در این مجموعه گردآوری شده که مستقیما از زبان ایتالیایی به فارسی برگردانده شده است.

وی تاکید کرد: این داستان‌ها یک بار در سال 1364 با نام "داستان‌های رومی" انتشار یافته‌اند، اما این‌بار نام "من که حرفی ندارم" که نام یکی از داستان‌های این مجموعه است، برای کتاب برگزیده شده و این تغییر نام، ضمن بازنویسی کلی اثر، باعث شده که بتوان آن را یک کتاب جدید دانست.

قیصریه، موراویا را نویسنده‌ای صاحب سبک دانست و تصریح کرد: این نویسنده سبک روایت‌گری خاص خودش را دارد. رمان‌ها و داستان‌های بلند او همواره با روی‌کردی تراژیک نوشته می‌شوند، اما داستان‌ رومی جنبه‌هایی از طنز دارد و این باعث شده تا این کتاب اثری متفاوت از سایر آثار این نویسنده باشد.

این مترجم که "داستان‌های رومی" را از زبان اصلی به فارسی برگردانده است ادامه داد: زبان ایتالیایی موراویا، بسیار پیشرفته و قوی است و ظرافت‌های نثر او باعث می‌شود تا لطف اثر در ترجمه از زبان واسطه از میان برود.

آلبرتو موراویا، رمان نویس و نمایشنامه نویس ایتالیایی در سال 1907 در شهر رم زاده شده و در طی 83 سال عمر خود، بیش از 37 رمان، مجموعه داستان کوتاه و نمایشنامه منتشر ساخته است.

رضا قیصریه مترجم این کتاب نیز در سال 1319 زاده شده و کار ترجمه خود را با برگرداندن آثار ادبیات فارسی به زبان ایتالیایی آغاز کرد. وی ضمن مطالعه و تحقیق بر روی ادبیات معاصر ایتالیا، تاکنون ترجمه‌هایی از برخی نویسنده‌گان ایتالیایی چون ایتالو کالوینو، لئوناردو شاشا، لوئیجی پیراندلو و فرانچسکو سوریانو را به بازار کتاب ایران عرضه کرده است.

"من که حرفی ندارم" مراحل انتشار را سپری کرده و به زودی توسط نشر کتاب خورشید، عرضه خواند شد.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...